30 ارديبهشت 1403 / ۱۱ ذو القعدة ۱۴۴۵
شناسه خبر : 107286
یکشنبه 17 دي 1402 , 11:33
یکشنبه 17 دي 1402 , 11:33
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
جنبش جهانی دانشجویی؛ سربازان جدیدالورود امام زمانی
امان اله دهقان فرد
از مجلس انقلابی انتظار نبود!
حسین شریعتمداری
از تعطیلات چه خبر؟!
یادداشت مدیرمسئول
اقشار ممتاز و تافتههای جدابافته!
یوسف مجتهد
وای بر حال مسئولانی که میدانند....!
رضــــــــا امیریــــــان فارسانی
سر و ته بحث آقای قالیباف
سعدالله زارعی
اَکوان دیو و جنبش دانشجویی
سید مهدی حسینی
این حق مسلم را پایمال نکنید!
حسین شریعتمداری
اسرائیل بازنده اصلی جنگ در غزه است
م . معرفی
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
روایت دو خواهر از دو برادر/تصاویر
صنوبرمحمدی
رزمنده عـراقی
یادی از روحانی شهید عماد چوبکی (کاظمینی)
فاش نیوز - یکی از بچههای لشکر 27 محمد رسولالله(ص) میگفت:
در گردان ما برادری بود که عادت داشت پیشانی شهدا را ببوسد. هنگام عملیات هم موقع خداحافظی و وداع اگر پیشانی رزمندهای را میبوسید، بچهها میفهمیدند که او رفتنی است و پرواز خواهد کرد. گویا آن نورانیت را در چهرههایشان میدید.
وقتی شهید شد، بچهها تصمیم گرفتند به تلافی آن همه محبت، پیشانی او را غرق بوسه کنند، پارچه را که کنار زدیم، نعش بی سر او دل همه را آتش زد.
***
روحانی شهید عماد چوبکی (کاظمینی) در روز تاسوعا مورخ دوازدهم خرداد ماه سال 1342 در شهر بغداد پایتخت کشور عراق و در محلهای به نام «مرفّه» دیده به جهان گشود.
عماد کودکی را در ناز و نعمت و در محیط خانهای گرم و با آرامش کامل گذراند اما از آنجا که خانواده وی از شیعیان ایرانی مقیم عراق بودند از آنجا اخراج شدند و در تهران اقامت کردند.عماد در دوران کودکی و دبستان با اینکه به زبان فارسی آنچنان مسلط نبود اما از شاگردان ممتاز مدرسه شناخته شده و همیشه مورد تشویق اولیاء مدرسه و خانواده قرار میگرفت.
عماد در کودکی همیشه برای اقامه نماز مغرب و عشاء همراه بزرگترها به مسجد تاریخی بُراثا در بغداد میرفت. این حضور علاوهبر زیارتهای مکرر کاظمین، کربلا، نجف و سامرا بر روح پاک وی تأثیر عمیقی گذاشته بود به گونهای که علیرغم جوّ حاکم بر محیط زندگی او در بغداد که اکثراً اهالی محل به سفرهای اروپایی میرفتند و وضعیت حجاب مناسبی نداشتند، توانسته بود خود را حفظ کند.
عماد در نوجوانی و قبل از وقوع انقلاب اسلامی در ایران با حوزه علمیه نیز در ارتباط بود و از کتب مذهبی و سلسله جلسات دروس آنجا به صورت مکاتبهای استفاده میکرد. در تظاهرات و راهپیماییهای انقلاب نیز با وجود اینکه نوجوان بود و سن کمی داشت اما فعالانه شرکت میکرد.
در دوران دبیرستان به دلیل استعداد و هوش والایی که داشت، وارد رشته ریاضی و فیزیک شد اما باز هم بیشترین وقت خود را صرف دروس حوزوی و مسجد و پایگاه بسیج میکرد.
عماد پس از اخذ دیپلم تصمیم جدی خود را برای ورود به حوزه علمیه گرفت و علیرغم اصرار و تأکید معلمین مدرسه که بسیار او را دوست میداشتند و به آینده درخشان او امید داشتند مبنی بر اینکه در امتحان کنکور شرکت کند و به دانشگاه برود، اما او حوزه علمیه را انتخاب کرد برای اینکه هدفی دیگر از زندگی در این دنیای فانی داشت.
او ابتدا در حوزه علمیه آیت الله مجتهدی تهران ثبتنام کرد و جهاد علمی خود را در آنجا شروع نمود. با شروع جنگ تحمیلی و اعزام برخی طلاب به منطقه نبرد برای فعالیتهای تبلیغی، او نیز خود را برای حضور در صحنههای نبرد و جهاد عملی آماده ساخت. عماد به طور متناوب هر ساله به جبهه اعزام میشد و به هنگام عملیات نیز اسلحه در دست میگرفت و دوشادوش بسیجیان و سپاهیان میجنگید. هنگامی نیز که عماد در تهران بود و مشغول تحصیل، در بسیج و مسجد فعالانه حضور داشت و در همه برنامههای آنجا شرکت میکرد. اهالی محله احترام خاصی برای او قائل بودند برای اینکه او نیز به همه احترام میگذاشت و در کارها کمکشان مینمود.
عماد در بین خانواده نیز جایگاه رفیعی داشت و مورد توجه و علاقه همگان بود. از برجستهترین ویژگیهای وی، توکل و عشق شدید به خداوند بود که در سایه همین توکل و عشق نیز به آرامش عمیقی دست یافته بود که از نگاهش و لحن کلامش میشد به عمق این آرامش و اطمینان و سکینه آگاهی یافت. کارهایش همه برای رضای خدا بود و هیچگاه از کسی انتظار تشکر نداشت. به خاطر خدا میبخشید و به خاطر خدا نیز عذرخواهی میکرد و به دیگران کمک مینمود.
همیشه با وضو بود، عطر میزد، لباس تمیز میپوشید و لباسهایش را خودش اتو میکشید و اجازه نمیداد کسی او را در این کار کمک کند. معتقد بود نظافت برای یک بسیجی و یک روحانی بسیار مهم است و این نظافت ظاهر و برون است که انسان را به نظافت و تزکیه درون و باطن میکشاند.
از هر فرصتی برای تلاوت قرآن و دعا و ذکر و مطالعه استفاده میکرد و برای وقتش خیلی ارزش قائل بود چنانکه برای وقت دیگران نیز همین ارزش را قائل بود و هیچگاه نشد که برای حضور در کلاس یا مسجد و یا قرار ملاقاتی که با دوستانش میگذاشت تأخیری داشته باشد و خلف وعده کند.
نمازهایش را همیشه اول وقت و ترجیحاً در مسجد میخواند به گونهای که حتی در هنگام بیماری نیز نماز اول وقتش ترک نمیشد. هنگام آماده شدن برای نماز به گونهای خود را میآراست که گویا به دیدار معشوق و دلبری میرود، عطر میزد و مسواک میکرد و لباس سفیدی میپوشید و با طمأنینه به سوی سجده گاهش راهی میشد. نمازهای فرادا و به خصوص سجدههایش بسیار طولانی بود و گاه ساعتها به طول میانجامید.
عماد به خواندن زیارت عاشورا علاقه خاصی داشت و اهتمام ویژهای برای قرائت زیارت عاشورا و شرکت در مجالسی که زیارت عاشورا میخواندند داشت در عین حالی که دیگر ادعیه را نیز مطالعه میکرد و تقریباً اکثر دعاها و مناجاتها را حفظ بود.
در یک کلام نگاهش، کلامش، رفتارش و حضورش انسان را به یاد خدا میانداخت چنانکه به راستی نیز بوی خدا و محبوبش را میداد.
عماد جوانی بود که در جهاد اکبر همانند یاران پیامبر اکرم (صلالله علیه و آله و سلم) بود. با اینکه میدانست در جبهه مقابل ممکن است برخی اقوام و دوستان و همسایگان محل تولدش قرار گرفته باشند اما چون میدانست که به اجبار رژیم بعث عراق به میدان آمدهاند و در حقیقت این جنگ نیز جنگ بین دو کشور نیست بلکه جنگ بین دو عقیده حق و باطل است، لذا بر حضور در جبهه اصرار داشت و همیشه به این حضور افتخار میکرد و انتظار شهادت داشت.
او جنگیدن در صف یاران امام خمینی(ره) را جهادی مقدس و افتخاری بزرگ میدانست و همیشه محبت و علاقه ویژهاش را نسبت به امامخمینی(ره) ابراز مینمود.
در صحنه جنگ و به خصوص در عملیات کربلای پنج چندین بار زخمی شد اما پس از اتمام عملیات کربلای پنج با وجود جراحتی که در بدن داشت راهی حوزه علمیه قم شد چون میخواست از اساتید و فضای معنوی آنجا نیز بهره ببرد و استفاده کند اما هنوز مدتی نگذشته بود که به دلیل فوت پدر و اینکه او پسر ارشد خانواده بود مجبور به بازگشت به تهران شد تا در کنار خانواده این بار سنگین را به مقصد برساند.
پس از آن در واحد حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به صورت رسمی مشغول به کار شد چرا که هیچگاه از مسائل انقلاب و جنگ و حوادث داخلی و خارجی به دور نبود و آگاهی والایی در این زمینهها داشت.
در خرداد سال 1357 برای آخرین بار به جبهههای جنگ حق علیه باطل اعزام شد تا در عملیات بیتالمقدس 7 که در شلمچه انجام میشد، شرکت کند که بر اثر اصابت ترکش خمپاره در سن 25 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل شد.
پیکر مطهرش چندین ماه مفقودالاثر بود تا اینکه پس از پایان جنگ، توسط نیروهای مرزبانی شناسایی شده و به تهران بازگشت تا در بهشت زهرا(س) برای همیشه سکونت گزیند.
آخرین توصیه شهید
مرا سزاوار نیست که به شما امت عزیز سفارش کنم جز آنچه توصیه میکنم: «امام عزیز را تنها نگذارید و هرچه فرمودند بدون توجیه مصلحتی و خطی قبول کنید.»
* سعید رضایی
منبع: کیهان
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
معرفی کتاب