شناسه خبر : 110348
دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 , 12:03
اشتراک گذاری در :
عکس روز

پناه کودکان بی‌سرپرست

یادی از روحانی شهید احمد امینی رعنا
 
فاش نیوز - زمانی که طلبه بود، بعضی شب‌ها به خانه نمی‌آمد و من اضطراب داشتم که او کجاست. وقتی پیگیری کردم فهمیدم احمد گاهی اوقات شب‌ها به پرورشگاه می رود و از بچه‌های بی‌سرپرست نگهداری و مراقبت می‌کند.
شب‌ها که بیدار می‌شوند آنان را در آغوش می‌گیرد و برایشان قصه تعریف می‌کند. قصه مردان مرد. قصه انقلابی نوپا و نو ظهور که کودکان، آینده سازان آن خواهند بود.
شاید از قصه مردانگی‌های خودش در میدان رزم و جهاد هم برایشان می‌گفت.
***
روحانی شهید احمد امینی رعنا در تاریخ 15 اردیبهشت ماه سال۱۳۴۲ در شهر تهران متولد شد. 
او در یک خانواده متوسط و مذهبی و تحت تعلیمات مادر و پدر بزرگوارش که روحانی بودند، رشد یافت و از همان کودکی با مفاهیم دینی و مذهبی آشنا شد.
احمد تحصیلات خود را تا سطح دیپلم ادامه داد و سپس همانند پدر به حوزه علمیه قم رفت تا تحت آموزش‌های بیشتری قرار بگیرد.
با آغاز جنگ تحمیلی این شهید بزرگوار نیز برای دفاع از دین و میهن خویش عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد و سرانجام در سال 1362 در عملیات والفجر 4 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
احمد عزیزی بود که قلم از وصفش ناتوان و زبان از توصیفش الکن است. 
در عنفوان جوانی به سادگی عمر می‌گذراند و مظاهر دنیا هرگز نتوانست روح بزرگ و مقدسش را تسخیر کند. 
آنچنان ساده و بی‌آلایش می‌زیست و قلبی پاک و منزه داشت که به یقین اگر خود بود و این سخنان را درباره خویش می‌شنید، رنجور می‌شد اما او اکنون رفته است و به کاروان شهیدان پیوسته و بازگو کردن اوصاف یک شهید برای پویندگان راهش، راهگشا و روشنگر سنگلاخ زندگی است.
شهید احمد امینی رعنا، یک روحانی وارسته بود که دنیا چون عفریته‌ای در نظرش می‌نمود و آن‌گاه که می دید این پیر زشت در آغوش دنیا‌پرستان غنوده است، بانگ می زد که دل از مهر این زشت‌خو برگیرید. او با تمام وجود اخلاص را فریاد می زد. از ریا و خودنمایی رنج می‌برد و این حقیقتی بود که دوستانش در حرکات و رفتارش می‌دیدند.
با اینکه سن کمی داشت ولی گوئی قرنهاست که سرد و گرم دنیا را چشیده و از دنیا شناخت واقعی و خوبی داشت.
می‌دانست که اگر دل به دنیا ببندیم و به آن عشق بورزیم و از آخرت چشم بپوشیم، زود یا دیر مرگ این واقعیت انکارناپذیر که در عین وضوح انسان آن را همیشه فراموش می‌کند، فرا‌خواهد رسید و فرصتی برای جبران نیست...
احمد انسانی دنیایی نبود. او اگرچه در این جهان به ظاهر گام می نهاد و با ما بود ولی انسانی آخرتی بود و دنیا را چون بزرگان ما مزرعه آخرت می‌دید و از این جهان به عنوان پل که رهگذران برای رسیدن به مقصودی استفاده می‌کنند، استفاده می‌کرد. 
اگر به پدر و مادر علاقه وافر فراموش نشدنی داشت، چون به معبود عشق می‌ورزید و توصیه حضرت حق را به گوش جان خریده بود و اگر در زندگی با ادب خاص خودش در جمع ما بود، به خاطر خدا بود.
او لاله سرخی بود که یادش در قلب ما سوز و در چشم ما اشک را جاری می‌سازد. تا زنده بود آن‌قدر پدر و مادر با او الفت داشتند که برادران، او را یوسف پدر می خواندند و بی‌آنکه در دلمان کمترین کینه ای زبانه کشد، عشق و علاقه مان به او متزاید می‌شد چرا که می‌دیدیم که این لقب به راستی حق مسلم اوست.
عشق وافر او به حضرت امام خمینی(ره) نیز وصف ناشدنی بود. وقتی چهره حضرت امام را می‌دید ساعت‌ها مبهوت عظمت و شکوه او می‌شد و به حرکات امام دقت داشت. 
می‌گفت چرا وقتی حضرت امام(ره) از خداوند سخنی به میان می‌آورد چهره‌اش بشاش می‌شود؟ آیا این حالت تصادفی است؟ نه امام(ره)، این عارف بزرگ به خداوند دل‌بسته است.
احمد انسانی الهی بود که در راه خلق به اخلاق انبیا(ع) سخت کوشا بود و می‌خواست راه آنان را ادامه دهد و اخلاق آنان را داشته باشد و در این راه نیز موفقیت‌هایی هم به دست آورد. 
او در منزل انیس و غمخوار برادران و خواهران خود بود و تا می‌توانست به پدر و مادر در کارهای خانه کمک می‌کرد و بدین طریق علاقه وافر خودش را ابراز می‌داشت.
وقتی وارد خانه می‌شد پس از سلام دست پدر و مادر را به احترام بوسه می‌زد و با نگاه‌های محبت‌آمیز خود شرنگ زندگی را در کامشان شهد می‌کرد.
شهید همه وقت و همه جا گویی ایستاده با آدم حرف می زند. ایستادنش، لبخندش نگاهش، نمازش، گفتارش و در یک جمله همه وجودش تبلور یک انسان الهی بود و می‌بایست دیگر انسانها را به راهش توصیه کرد.
آری، همه ما در قبال شهدا، این لاله‌های سرخ مسئولیت سنگینی داریم. 
مباد که راهشان را که راه همه انبیا(ع) در طول تاریخ است بی رهرو بگذاریم و خدای ناخواسته هدفشان را که همه آرمانشان در آن خلاصه می‌شود به تندباد فراموشی بسپاریم.
او در جبهه با دوستان هم سنگرش عقد اخوت بسته بود و شرط کرده بود که هرکس از آنها شهید شد، در کنار جنت رضوان به انتظار دیگر برادرانش بایستد و چه زیباست این روح ملکوتی و این ایمان که در دل سلحشوران جبهه حق وجود داشت.
دوستانش می گفتند که ساعت‌های آخر زندگیش درباره توحید خدا بحث می‌کرد.
گویی شهید احمد امینی صدای پرطنین اباعبدالله الحسین(ع) را در ظهر عاشورا از فراز ابرهای تیره زمان به گوش جان شنید و خود را بی پروا به آغوش مرگ سپرد. او خود 
می‌دانست که شهد شهادت را می نوشد چرا که وقتی به او گفته بودند در خواب فرهاد شهید را دیده ایم که گفته احمد نیز می‌آید، سخت خندیده بود و گفته بود حالا این سخن را به مادرم نگویید.
در زیر بخش‌هایی از وصیت نامه این شهید والا مقام را می خوانیم:
درود و سلام بر مهدی موعود و نایب برحقش امام خمینی و درود و سلام بر ارواح مطهر شهدای اسلام. انگیزه‌ای که باعث آمدن من به جبهه شد احساس تکلیف شرعی و اسلامی من بود اما اینکه چگونه این توفیق نصیب من شد باید بگویم که من لایق چنین سعادتی نبودم و خدا می‌داند که آنچه مرا به جبهه آورد درخواستی بود که در کنار مرقد مطهر حضرت رضا (سلام الله علیه) از ایشان نمودم و لطف و عنایت آن بزرگوار مرا به این‌جا کشید.
توسل جستن به ائمه اطهار (علیهم‌السلام) توصیه‌ای است که من به تمام کسانی که خواهان رسیدن به این سعادت هستند و خود را آماده نمی‌بینند می‌نمایم.
اگر در این راه توفیق شهادت نصیب من شد از پدر و مادر مهربانم می‌خواهم که در سوگ من بی‌تابی نکنند چرا که امانتی بودم که چند روزی به‌دست شما بودم و صاحب اصلی آن را باز گرفت «انا لله و انا الیه راجعون» و خداوند شما را بدین وسیله آزمایش می‌نماید و امیدوارم که از این آزمایش سربلند بیرون آیید و نیز اگر جسد من ناپدید شد، افسوس مخورید که جسد هر کجا باشد روز قیامت برانگیخته خواهد شد و اگر تأسفی هست باید بر مظلومیت و ناپدید بودن تربت زهرا (سلام الله علیها) خورده شود.
این‌جانب از شما پدر و مادر بزرگوارم تشکر می‌کنم که با روی گشاده از رفتن من به جبهه استقبال کردید خداوند از شما قبول فرماید و بر اخلاص شما بیفزاید و نیز از شما می‌خواهم که از خداوند برای اموات و برای شهدای اسلام و این‌جانب طلب مغفرت ‌نمایید.
توصیه می‌کنم شما را و هر آن‌کس که این وصیتنامه به او می‌رسد اینکه از خدا بترسید در اعمال خود اخلاص را حفظ کنید و یاد خدا را فراموش نکنید و آگاه باشید که خداوند ناظر بر اعمال شماست و توصیه می‌کنم شما را بر پیروی از امام و کوتاهی نکردن در اجرای فرامین آن بزرگوار. سعی کنید اعتقادات خود را در اصول و فروع قوی ‌‌سازید تا در سختی‌ها نلغزید.
از پدر و مادر مهربانم و همچنین کلیه برادران عزیزم و تمام اقربا و نزدیکانم و دوستان ارجمندم می‌خواهم که مرا ببخشند و از بدی‌های من چشم بپوشند مخصوصاً دوستان نزدیکم که بیشتر با آنان همراه بوده‌ام.
مجدداً از مادر مهربانم می‌خواهم که مرا از دعای خیر و طلب مغفرت محروم نسازد همچنین از شیخ عباس که حق استادی علاوه ‌بر برادری به گردن من دارد تشکر می‌کنم امیدوارم در قیامت همه با هم باشیم»
|| .سعید رضایی
منبع: کیهان
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi