دوشنبه 30 فروردين 1395 , 11:21
مثنوی «منظومۀِ عشق»
بسم رب الفاطمه، یاس علی –او که شد در کوچه عباس علی
به مناسبت میلاد مسعود امام محمدتقی علیهالسلام، «منظومۀِ عشق» تقدیم به، علمداران زینب دختر یاس ،قمر رویان مست عشق عباس
ملک مست از طرب پیمانه در دست
به طاق آسمان زیب زحل بَست
سحر شانه به تَر زُلفِ فلق زد
به صبح آرزو سر شمس حق زد
ز ابر عشوه باران غزل ریخت
شرر بر خرمنِ دل آذر انگیخت
سَحَر با نغمههای نابِ داوود / اهورا ارغنون میزد، ملک عود
سیه مست از ترنم بلبلِ عشق
ز باغ فاطمه سر زد گُل عشق
جرس فریاد میزد ماه آمد
رضا را یوسف درگاه آمد
کِشان از عاشقی بر زلف او دست
رضای مرتضی از بوی او مست
زمین آسیمهسر، دَوّار خورشید
به چشم نوبهاران سرمۀِ عید
سبوی باده در کف حور و غلمان
به عشق آغشته باران زلف ایمان
ملک فریاد میزد ،عاشقان دست
که روز عید میلاد جواد است
به ذوق چشم ساقی باده را شور
غزل مهمانِ چشمِ خیسِ انگور
قمر از خوندل رخساره را شست
غزل از خاک بارانخورده میرُست
ملک را جان به لب از ذوقِ دیدار
و هستی بهر زهرا شد پدیدار
پدیدار از غم او خاک و افلاک
و او شد نقطۀِ پرگار لولاک
قمر اثنی عشر او را پِیِ عشق
به زهرا چیده شد منظومۀِ عشق
خرامان آسمان در زیر یوغش
بهشت آمد پدیدار از فروغش
ملک را خاکپایش سرمۀِ چشم
خدا سرمست او از بادۀِ چشم
سحر بارید از ابر طراوت
غم و رنج و بلا و درد و غربت
الست آمد بلا را او پدیدار
به جرم عشق زهرا شیعه بردار
و باران بلا بارید بر دشت
و برپا کعبۀِ دل کربلا گشت
زحل بر بط زن و ناهید تنبور
قمر بر عشق زهرا ساقیِ شور
ز معنا مستِ زهرا عالمِ هست
زمین مست، آسمان مست و هوا مست
ز عطرِ نابِ زهرا یاسَمَن مست
بهاران رسته گلها در چمن مست
و تا زهرا سبوی باده در دست
علی مست و ملک مست و خدا مست
ز عطر فاطمه کون و مکان مست
محمد خاتم پیغمبران مست
به نِی سرهای از پیکر جدا مست
قمر رویان دشت کربلا مست
و زهرا تا که قامت، قد کمان بست
سحر بر ماذنه روحِ اذان مست
جهان را از کران تا بیکران مست
غزل نوشان بزم جمکران مست
به عشق زینبی گردیده پابست
مدافعها حرم را در حلب مست
کُند مست آسمانِ لاجوردی
به شهر عشق زهرا کوچه گردی
علمدار علی در لشکر عشق
علی را شانه زن، زلفِ تَر ِعشق
علی شوریدهحالی شهرِ غم گرد
که عشق فاطمه نامش علم کرد
طفیل هستی زهرا علی بود
اگر زهرا نه او تنها علی بود
چه است این باده در خُم حیدری را
که مستی میدهد پیغمبری را
چه است این جوشِ مِی اندر خُمِ عشق
که جانها را کُند سردرگم عشق
چه زهرا در مِیِ عشق علی ریخت
که عاشق را به خرمن آتش انگیخت
چه شور است اینکه مردان حرم را
کند بر نیزه سر خونین علم را
خدا را کربلا این رازِ غم چیست
که شرحش را توانایی قلم نیست
حرم را ای مدافعها به مستی
قدح نوشان صهبایِ الستی
علمداران زینب، دخترِ یاس
قمر رویانِ مستِ عشقِ عباس
طنین نامتان را کربلا یاد
خدا پشتوپناه و یارتان باد
دل زینب ز عباسیتان شاد
مبارک بادتان این عید میلاد
به ناموس علی پشتوپناهید
علمداران دشت کربلایید
قسم بر سرخی خون شهیدان
که خونین بر شما دل، مام ایران
دعای خیرِ زهرا یارتان باد
مبارک بر شما اعیاد میلاد
به امید ظهور حضرت یار...
30 فروردین 1395 – منصور نظری