شنبه 20 آذر 1400 , 11:50
در گفتوگو با جانبار نخاعی بهمن تاج دولتی؛
ناسپاسی در حق جانباز دفاع مقدس در گلزار شهدای بهشت زهرا!
فعالیت های فرهنگی برای نشر معارف شهدا و حضور مردم و جوانان و گروه هایی که دوست دارند در این زمینه ایفای نقش کنند؛ خصوصا" در گلزار شهدا که به راستی می تواند مرکز فرهنگی تأثیرگذاری در این زمینه باشد، خیلی خوب است اما...
فاش نیوز - جانباز نخاعی بهمن تاج دولتی از جانبازان هشت سال دفاع مقدس است که جانبازان و به ویژه کسانی که شب های جمعه به زیارت مزار شهدا می روند، همه او را می شناسند.
جانباز باصفایی که با گذشت بیش از ۴۰ سال از ویلچرنشینیاش، هنوز مرام و معرفت بچه های جنگ را دارد و به یاد دوستان و همقطاران شهیدش پنجشنبه های هر هفته را با توزیع خیرات در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) می گذراند.
اما آنچه امروز باعث رنجش جامعه ایثارگری و بخصوص جانبازان و ایثارگران شده، بی مهری است که این روزها بر این جانباز وطن روا داشته شده است.
این روزها حال دل "عمو بهمن" سخت گرفته و ابری است؛ چرا که متاسفانه و برای چندمین بار، در گلزار شهدای گمنام مورد بی مهری و اهانت قرار گرفته که این امر موجبات جریحه دارشدن قلب این جانبازان نامآشنا و خانواده شهدا و کسانی که او را می شناسند شده است.
با این روایت پرغصه به سراغش رفتیم تا اتفاق تلخ آن روز را از زبان خود ایشان بشنویم.
او که سال هاست هر شب جمعه تعداد زیادی نان و پنیر خریداری و از طریق ایستگاه های صلواتی و خانواده شهدا به اطعام زائران شهدای بهشت زهرا می پردازد می گوید: البته چندی پیش هم طبق معمول که نان ها را با ماشین به سمت گلزار شهدای گمنام می بردم، چند جوان شروع به پهن کردن موکت ها کردند و گفتند خیابان ها را برای نماز می بندیم! با آن که پنج-شش ساعتی به نماز مانده بود گفتم اشکالی ندارد این نان ها را به خانواده شهیدی که کنار مزار نشسته اند تحویل می دهم و برمی گردم که گفتند اجازه نداری بروی!
چند خانواده که آنجا بودند و مرا می شناختند رو به آنها کردند و گفتند این بنده خدا جانباز ویلچری است چکار با او دارید، نان را تحویل می دهد و می رود. اما آنها گفتند نان را بده ما خودمان می دهیم.
اما این بار هم طبق برنامه پنجشنبه های هر هفته، تعداد زیادی نان تهیه کرده بودم تا به قطعه شهدای گمنام ببرم تا خانواده هایی که آنها هم برای شهدا خیرات می دهند، به دست زایرین شهدا برسانم.
تا آنکه پنجشبه گذشته که دوباره رفتم نان ها را ببرم، یکی از همان جوان ها که می دانست من جانباز ویلچری هستم و نان ها را از من می گرفت و خودش تحویل می داد، از راه رسید.
جالب است بدانید اصلا قسمتی که من می خواستم با ماشین عبور کنم اصلا زیراندازی نداشت. آنها هم خیلی جلوتر فضایی که موکت ها را پهن می کردند را با سطل زباله بسته بودند. بنابراین گفتم این سطل زباله را بردارید تا من نان را ببرم تحویل بدهم و برگردم؛ که یکی از آن دوسه نفر با لحن بسیار بی ادبانه ای گفت: "عه تویی؟! الان پلاک ماشینت را می کنم" گفتم مگر اجازه چنین کاری را داری؟! و... او هم پلاک ماشینم را با سپر کند و فرار کرد.
این جانباز نخاعی در ادامه گفت: چندین خانواده شهید که آنجا بودند و مرا می شناختند از این حرکت ناراحت شدند و دوسه جایی هم تماس گرفتند. پسرجوانی هم با بیسیمی که در دست داشت جلو آمد و مدام عذرخواهی می کرد و می گفت من خودم شاهد ماجرا بودم که پلاک ماشین را کند و رفت. می روم پلاک را می گیرم. او رفت و دوسه ساعت بعد با پلاک و آن جوان برگشت و او هم با یک عذرخواهی مختصر درگوشی قضیه را فیصله داد.
از آقا بهمن می پرسم در این ماجرا آسیبی که ندید، گفت: اتفاقا یکی از دوستان همان جوان آمد که یقه مرا بگیرد و مرا از ماشین بیرون بکشد که تهدیدش کردم تا رهایم کرد.
او می گوید: چند سال قبل هم برف پاک کن ماشین و آیینه ماشینم را کندند. متاسفانه گلزار شهدا بی سامان شده. حتی سربازانی که به عنوان انتظامات و برای حفظ امنیت در آنجا هستند هیچ کاری نمی کنند.
... شنیدن ماجرای تلخ چنین رفتار گستاخانه ای با این یادگاران هشت سال دفاع مقدس قلب آدم را به درد می آورد.
واقعا" مسبب این همه ناسپاسی و بی حرمتی ها چه کسی است؟!
در پایان خوب است یادآور شویم که فعالیت های فرهنگی برای نشر معارف شهدا و حضور مردم و جوانان و گروه هایی که دوست دارند در این زمینه ایفای نقش کنند؛ خصوصا" در گلزار شهدا که به راستی می تواند مرکز فرهنگی تأثیرگذاری در این زمینه باشد، خیلی خوب است اما شایسته نیست کسانی با این نیت در این مکان های مقدس حضور یابند ولی به خودشان اجازه بدهند با شهدای زنده برخورد اهانتآمیز داشته باشند.
| صنوبر محمدی
این انشقاق در زمان حکومت مولا علی ( ع) موجب بوجود آمدن نهروانیان شد . ابن ملجم ها و اشعث ها جد همین موکت انداز های پنج ساعت مانده به نمازند .
اینکه عده ایی اشعثی مسلک ، راه خدمتگذاری که بهشتی بودنش قطعی است را میبندند نشان از گم کردن راه رسیدن به بهشت تا نهروان است .
عمو بهمن گل از راه دور دستتو میبوسم وبر شرفت درود میفرستم .
خانم محمدی تشکر از گزارش شما زنده باشید .