شناسه خبر : 30508
چهارشنبه 10 دي 1393 , 11:08
اشتراک گذاری در :
عکس روز

غوغا در میدان مین

چند عدد مین خنثی کردیم که ناگهان صدای انفجار مهیبی از وسط میدان مین بلند شد. سریع از میدان خارج شدیم و به سمت محل انفجار دویدیم که متوجه شدیم بدن برادر بسطام خانی از نیمه دوتکه شده و...

به گزارش ایسنا،علیرضا شکاری از رزمندگان و پیشکسوتان تخریب‌چی «لشکر 10 سید الشهدا(ع)»است. او با بیان خاطراتی از چگونگی حضورش در این واحد و نحوه شهادت یکی از همرزمانش می‌گوید: چند روزی از عملیات «مسلم‌ابن‌عقیل(ع)» گذشته بود که من به گردان تخریب «لشکر10 سید الشهدا(ع)»پیوستم. آن زمان مقرگردان در پادگان «الله اکبر» در اسلام آباد غرب بود. یادم است که در آن زمان حضورم در در گردان همزمان با فرماندهی شهید «حاج عبدالله نوریان» شده بود.

گویا فرمانده قبلی گردان که از اعضای شهربانی بود در ماموریتی جراحت برداشته و به عقب منتقل شده بود. اولین برخوردم با شهید «سیدمحمد زینال حسینی» بود که معاونت گردان را بر عهده داشت و می‌خواست ما رو درون دسته‌ها تقسیم کند. سید من را به دسته‌ای فرستاد که «داوود پاداشی» مسولیتش را بر عهده داشت. برای همین نخستین کسی که به من خنثی‌سازی مین را آموخت همین داوود بود یادم است اولین مینی هم که خنثی کردم به همراه او از نوع «پدالی روسی» بود.

چند مدتی از حضور من در گردان تخریب لشکر سپری می‌شد و رزمندگان تخریب در منطقه عملیاتی «مسلم‌ابن‌عقیل (ع)» در حوالی شهر «سومار» مشغول مین گذاری و پاکسازی بودند تا اینکه ماموریت مین‌گذاری و پاکسازی میادین مین اطراف شهر «مندلی» عراق به گردان ما واگذار شد. شهادت «محمدرضا دوقوز» بر اثر انفجار مین «کوشکوبی» همه بچه‌های گردان را متاثر کرده بود. به دسته ما مآموریت دادند که همراه برادر «بسطام خانی» که مسولیت دسته را بر عهده گرفته بود به تپه‌ای مشرف به شهر «مندلی» برویم. هرکدام از رزمندگان مشغول انجام کارشان شدند. توانستیم نواری از میدان مین را خنثی‌سازی کنیم. مین‌ها کوشکوبی بودند و بیشترشان هم حساس شده بود. من یک دوربین 110 کتابی داشتم و همراهم به منطقه آورده بودم تا از طبیعت و بچه‌ها عکس بگیرم.

در آن منطقه دو یا سه عکس گرفتم. سپس برادر بسطام خانی دروربین را ازمن گرفت و توی جیب شلوارش گذاشت و گفت:« حواست پرت میشه و خدای نکرده اتفاقی می‌افته.» بسطام‌خانی رفت و ما هم مشغول پاکسازی مین‌ها شدیم.چند عدد مین خنثی کردیم که ناگهان صدای انفجار مهیبی از وسط میدان مین بلند شد. سریع از میدان خارج شدیم و به سمت محل انفجار دویدیم. وقتی رسیدیم شهید «سید محمد زینال حسینی» هم آنجا بود.

 

شهید بسطام خانی نفر اول از راست

دیدیم بدن برادر بسطام خانی از نیمه دوتکه شده، پایین تنه‌اش به کناری افتاده بود و خون از جسمش فوران می‌کرد. همراه همرزمانم با احتیاط داخل میدان مین شدیم و هر طوری بود خودمان را به بالای سرش رساندیم. بسطام خانی با اینکه درون خون دست و پا میزد به ما روحیه میداد و با خنده می‌گفت: «برادرها...چیزی نشده.»

هوا خیلی سرد بود، به طوری که در آن چند دقیقه که با ما صحبت می‌کرد بخار از دهانش خارج می‌شد.تمام محتویات بدنش بیرون ریخته بود.بچه‌ها کمک کردند تا نیمه بالایی تنش را از میدان مین بیرون بیاوریم. بسطام خانی با حالت التماس فریاد زد:«برادرها من را رها کنید. تو را به خدا کمک کنید من را سمت کربلا و حرم امام حسین برگردانید تا به آقام سلام بدهم.» ما هم آنچه را که او خواسته بود انجام دادیم. بسطام‌خانی نیم تنه جدا شده را با زحمت بالا نگه داشت و درحالی که صدایش به لرزه افتاده بود،گفت:«السلام علیک یا ابا عبدالله.» سلام به امام حسین (ع) را داد و از حال رفت و به حالت سجده با صورت به خاک افتاد.غوغایی به پا شده بود. از یک طرف گریه امان ما را بریده بود و از طرف دیگر نگران بودیم که پاهای خودمان به سیم تله‌ای بخورد و انفجار دیگری رخ بدهد. با هدایت شهید سید محمد زینال حسینی بدن قطعه قطعه شهید «محمدرضا بسطام خانی» را در پتو پیچیدیم و از میدان مین خارج شدیم.

پیکر مطهر شهید محمدرضا بسطام خانی در آخرین روزهای پائیز سال 61 درگلزار شهدای بهشت زهرا(س)، قطعه28 ،ردیف37 ، شماره 15 به خاک سپرده شد.

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi