شناسه خبر : 49328
چهارشنبه 17 شهريور 1395 , 10:54
اشتراک گذاری در :
عکس روز

آقاجمال ها، بال پرواز جنگ بودند(2)

در بهار سال 1361 حدود سه ماه، همراه آقاجمال در منطقۀ کردستان بودم. در آن زمان کردستان امنیت کامل نداشت. نیروهای ضد انقلاب و کوموله و دمکرات با عملیات هایی که بیشتر به صورت جنگ و گریز بود، امنیت منطقه را به هم ریخته بودند.

رمضانعلی کاوسی- مرور خاطرات رزمندگان شهرضا از فرمانده جانباز (70درصد) سیدجمال طباطبایی از کتاب "پرواز با بال شکسته"

همراه با یاران آقاجمال (قسمت دوم)

در بهار سال 1361 حدود سه ماه، همراه آقاجمال در منطقۀ کردستان بودم. در آن زمان کردستان امنیت کامل نداشت. نیروهای ضد انقلاب و کوموله و دمکرات با عملیات هایی که بیشتر به صورت جنگ و گریز بود، امنیت منطقه را به هم ریخته بودند. نیروهای گردان ما از بچه های شهرضا، دهاقان و گلشن تشکیل شده بود. اسامی تعدادی از آنها مثل، سیدمحمد میرهادی، میثم محمدی، مهدی تیموریان، سید مجتبی رهنمایی، قربانعلیان، گلابی، ماهر، برادرانِ رضوانی و ... در خاطرم مانده است.
همزمان با حضور ما در کردستان، عملیات بیت المقدّس که به فتح خرمشهر منجر شد، در جبهۀ جنوب آغاز شد. وقتی بچه ها این خبر را شنیدند، از این که در این عملیات نبودند، ناراحت شدند. از آقاجمال پرسیدند: «چرا به جای خوزستان ما را به کردستان آورده¬اید؟» آقاجمال در توجیه آنها گفت:«حضور ما در اینجا به این دلیله که دشمن همزمان با حملۀ نیروهای ما در جبهۀ خرمشهر، تصمیم به باز کردن جبهۀ جدیدی در کردستان نگیره و ... ». ما در "پاسگاه صلوات آباد " اطراف سنندج  بودیم که خبر آزادسازی خرمشهر را شنیدیم.
حدود پانزده روستا در منطقه زیر نظر ایشان و فرماندهان دیگر از جمله حسن محمدی و آقای کارگر بود. با توجه به وسعت منطقه، تلاش می کردیم امنیت را  به خصوص در جاده های مواصلاتی برقرار کنیم. آقاجمال از نیروها می خواست که در این مأموریت بسیار جدّی باشند. با مدیریت او به جز یک مورد حملۀ خمپاره ای به یکی از پاسگاه ها، که منجر به زخمی شدن خرسند و محمدی شد، درگیری دیگری نداشتیم. آقاجمال با وجود امکانات کم، به دلیل تعهد و مدیریت وصف ناپذیرش، مرتب به همۀ پاسگاه ها سرکشی می کرد. پاسگاه هایی در روستاهای آقداش، تیش تیش،‌ آریس و ... گرفته تا منطقۀ مرزی همه تحت کنترل ما بود. بعضی از این پاسگاه ها،‌ کیلومترها از هم دور بودند؛ اما آقاجمال تا وضعیت نیروها و موقعیت پاسگاه را از نزدیک بررسی نمی کرد،‌ آرام نمی گرفت. او برای روحیه دادن به بچه ها هر شبی را در یک پاسگاه، کنار نیروهای تحت امرش می ماند. من بیشتر مواقع در این سرکشی-ها، همراه آقاجمال بودم. به طور معمول بعد از برپایی نماز جماعت، برای نیروها صحبت می کردم و نکات اخلاقی را یادآور می شدم.
گاهی صبح زود نیروها را با نظم خاصی در یک روستا می فرستاد تا چنانچه افراد ضد انقلاب در آن روستا هستند، بدانند که نیروهای ما همه چیز را زیر نظر دارند. این مانور و حرکت سمبلیک نیروهای ما، باعث افزایش روحیۀ نیروهای خودی و مردم روستا و سبب ترس اشرار و ضدانقلاب می شد.
آقاجمال با مردم منطقۀ کردستان روابط خوبی بر قرار کرده بود؛ ما به طور کامل روی منطقه و به خصوص اشخاص محلی شناخت چندانی نداشتیم، آقاجمال به  کمک مردم روستا، رفت و آمدهای مشکوک منطقه را زیر نظر می گرفت. حُسن خُلق و روابط عمومی قَویّ او باعث پیش گیری از برخوردهای احتمالی مردم محلی با رزمندگان می شد. یکی از کارهای خوب او این بود که گاهی مردم را در مسجد روستا جمع می کرد و برای آنان صحبت می کرد، یا به من که طلبه و نیروی رزمی تبلیغی بودم، می گفت برای مردم سخنرانی کنم. پایان مأموریت ما در کردستان همزمان بود با آغاز عملیات رمضان.
اگر بخواهم، آقاجمال را در یک جمله معرفی کنم، باید بگویم: «او مصداق یک رزمندۀ واقعی و یک مجاهد ارزشمند فی سبیلِ الله بود.»
نقل خاطره توسط حجة الاسلام نعمت ا.. صالح
منبع: کتاب پرواز با بال شکسته

آدرس جلد کتاب
http://shahrezanews.ir/wp-content/uploads/2015/04/پرواز-با-بال-شکسته-خاطرات-شهید-طباطبایی-شهرضانیوز-1.jpg



برای مشاهده قسمت اول  اینجا  کلیک کنید.

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi