شناسه خبر : 104126
دوشنبه 10 مهر 1402 , 15:45
اشتراک گذاری در :
عکس روز

اندیشه کاری مهرانه و «صحبتِ دی و بهمن»

در میان فرهنگ های ملل مختلف، این توانایی فقط و فقط مربوط به فرهنگ والای ایرانیان است که از ماهِ مهر، فروردین ماهِ حکمت آموزی! ساخته اند...

فاش نیوز - در میان فرهنگ های ملل مختلف، این توانایی فقط و فقط مربوط به فرهنگ والای ایرانیان است که از ماهِ مهر (شروع فرآیند کاشت و داشت و برداشت)، فروردین ماهِ حکمت آموزی! ساخته اند.

 بذر تفکر پویایی که خواجه نصیر طوسی «گرداننده ی رصدخانه ی مراغه» در حوزه ی اندیشه ورزی افشاند؛ یعنی:

«بنیاد ساختاری سیاسی بر دو چیز استوار است؛ قلم و شمشیر!»

همواره نقشه ی راه و عامل بیداریِ وجدانِ سیاسی و اجتماعی است! و مسیر رسیدن به سعادت را به «انسان نو» نشان می دهد.

 امروزه مطالعات انسان شناسی «به بشری؛ دور شده از انسانیت، برمی خورند!»

حرف اصلی نوشتار حاضر عبارت از این است که «نو آوری راستین؛ تربیت راستین می خواهد!»

مفروض است:

«بدون بحث و جدال و برخورد آرا و عقاید؛ به تعقل و تفکر نمی توان رسید!» بنابراین نظام آموزشی؛ در عصر دیجیتال؛ الزاما باید بر دو پرسش اساسی تمرکز کند:

  1. چگونه بیاندیشیم؟
  2. با چه رهیافتی بیاندیشیم؟

تعلیمِ چگونگیِ درست اندیشیدن، آزاد اندیشی، پژوهش محققانه، احترام به میراث بومی و دست آورد نوین بشری و... مهمترین کار ویژه ی آموزش و پرورش است.

 این کارکرد با دو صورت بندی:                          

اولا: آگاهی از مقتضیات این زمان

ثانیا: ترجیح منافع ملی بر خواست صنفی

و آموزش «عقل انتقادی!» می تواند دلیل گسترش بی نظمی نوین فکری حاصل از شالوده شکنی دریدایی و انقلاب اطلاعاتی را؛ برای نسل جوان و نسل های بعدی، تبیین علمی کند.

نظام آموزشی با تربیت کردن افرادی که «انگیزه ی بهنجار دارند؛ کسانی که تحت تأثیر ارزش های اخلاقی قرارداشته و از باورهای مذهبی نیرومندی برخوردارند و این باورها بر تمامی ابعاد زندگی آنها تأثیر می گذارند! (ساپینگتون؛ بهداشت روانی،ص307)» در حقیقت حافظ سرمایه ی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است:

سخن کز روی دین گویی چه عبرانی چه سریانی

مکان کز بهر حق جویی چه جابلقا چه جابلسا

ضرورت صحبت از" دین و باورهای مذهبی نیرومند" و شناختِ انتقادیِ ارزش های خودی به این دلیل است که:

" غول بیرون آمده از چراغ جادوی دیجیتال؛ حامی برخی افراد شده تا به راحتی پایشان را روی وجدان سیاسی بگذارند؛ و با تحلیل غلط! گزیده تر؛ کالای اندیشه و انگیزه، را از انبار سرمایه! ببرند."

فرضیه

الف: چگونگی اندیشه و رهیافت و روش آن؛ نیاز اصلی انسان، برای تمام فصول است.

ب: دو وزارتخانه (آموزش و پروش/ علوم، تحقیقات و فن آوری) پنجره ای متناسب با مقتضیات این زمان برای مشاهده ی شفاف تر خصال خویشتن خواهند گشود.

ج: درک دقیقِ مسائل و حلِ توأم با همدلی، مانع از تثبیت سلطه ی دیجیتالیسم بر فرآیند تعلیم و تربیت و تهذیب! خواهد شد.

 

با ورود اینترنت به ایران(1372) شیوه ی بذر افشانیِ تفکر و حکمت آموزی در معرض «تاراج غمان» قرار گرفت. و به تعبیر «حمید عنایت» «زور آورتر از همه، نفوذ فرهنگ غربی است که می تواند با ساز و برگ شگرف فنی در همه ی زمینه های زندگی ما رخنه کند![1]»

این رخنه ی پر دسیسه! قصد تعدیل یا حتی تغییر اصالت وجود ایرانی و جنبه های بومی مرام و منش را دارد.

 همواره خصال خویشتن؛ از رهگذر گوش سپاری به حرف معلم و هدایت گری و آموزش چهره به چهره به نسل بعدی انتقال می یابد...

معلم به اقتضای رسالتی که برای خود می شناسد؛ نگرش های سیاسی و جناحی و هرنوع اشتغال ذهنی دیگر را پشت در گذاشته و وارد کلاس درس می شود!

او تنها کسی است که می تواند از تحولاتِ در حال بروز در جهان امروز؛ همچنین مسائل روزانه ی سیاسی در جامعه ی ایران! نگرشی مبتنی بر «واقع گرایی نقادانه » به نوجوانان و جوانان ارائه کند.

شرط اصلی اخذ این نیکی و حکمت آموزی! حضور فیزیکی و گوش سپاری بی واسطه به بیان معلم و چشم در چشم او دوختن! است. صرفا با این رهیافت و روش می توان درست نگریستن به خود و به جامعه و فرهنگ (جهان اجتماعی) را آموخت.

با این شیوه ی اندیشیدن؛ حتی پیش فرض هایی بیان نشده! درباره ی راه و رسم زندگی؛ و نقشه راه حرکت در افق غبار آلود نوآوری های فناورانه ی فکر غربی؛ را می توان دید.

 و علاوه بر علم آموزی و پرورش روح و رشد زبان محاوره و گویش و... رعایت آیین رفتار اجتماعی و داد و ستد را نیز یاد گرفت.

کیست که نداند به عنوان مثال«سوالِ ازآموزگار به فهم بهتر کمک می کند، حتی شو خی و خنده در کلاس درس؛ وسیله ای است در خدمت هدف!»

به نظر خواجه، هدف از حکمت؛ رساندن انسان به کمال است. پر واضح است که پیش از این، ابزاری چون حروف الفبا و ماشین چاپ و کتاب و... تأثیر مستقیم بر حرکت درست در این مسیر داشته اند.

اما امروزه «رسانه های نوپدید عملا عنان آموزش و پرورش را در دست گرفته اند!» و در نتیجه به قول «آدور نو و دیگران، در زیبایی شناسی و سیاست صفحه 97» «بشری دور از انسانیت!» پدیدار شده است....

اساسا فرهنگ؛ بامعنا کردن نیکو کاری و تربیت افرادی دارای انگیزه ی بهنجار و نیکو رفتار! که ارزش اخلاقی را بشناسند و از باور مذهبی نیرومند برخوردار باشند؛ به قلب آدمی آرامش می بخشد.  

در این صورت «بانگ آب و آبادانی» و گلبانگ مسلمانی از سرتاسر این مرز پر گهرو «سرزمین فرشته و ارض پاک» به گوش جهانیان خواهد رسید.

چنان که مشهود است، علی رغم فقدان اجماع نظر درمورد برخی ظرافت های سیاسی و اقتصادی؛ اما به دلیل «درک دقیق توأم با همدلی و توجه مثبت و پذیرشِ نامشروط! و همخوانی» نسبت به حرکت به سمت عظمت و قدرت و شوکت ایران اسلامی «در خاستگاهِ زمین؛ شکوه قدسیِ خورنه ی ایرانیان [کوشک؛ قلعه، حصار] شعله ور است.»

ردّ پای این شکوه در ادبیات ایران باستان قرار دارد «... اندرخانه اش دین یار، رزم یار، برزیگر زاییده شوند؛ در خانه اش ویران گر و نادان و همه کارگان زاده [ن]شوند!»

همانطو که به گواهی تاریخ؛ راه و رسم دین یاری و رزم یاری و قلم و شمشیر و نیکوکاری و... را ایرانیان به سایرین آموختند؛ اکنون نیز قادرند گرد و غبار حاصل از ساز و برگ فن آوری فکر غربی و «گَردِ سُم خران و تیرِ جورِ ناکسان» را پاک کنند؛ و" ماهیتِ چوپانِ گرگ طبعِ دیجیتال!" را نمایان کنند.[2]

اسباب این پاک سازی علاوه بر عزم ملی؛ عبارتند از:

  •  اندیشه ورزی درست در مورد گسست نسلی دیجیتال محور؛
  •  بازگشت به خصال خویشتن همراه با مهارت آموزی و دانش الکترونیک؛

 در هر ساختار سیاسی پویا؛ متولی و مسئول فراهم کردن این ابزار؛ نظام آموزشی است.

در جامعه ی پرتنوع که «چندگانگی نظری جایگاه روشنی دارد!» آموزش دقیقِ منطقِ درونیِ همدلی و درک عمیق و مبتنی عقل فطری؛ از بسیاری هزینه های تحمیلی و ناهنجاری های دیجیتال محور؛ پیش گیری می کند.

بنا بر فعالیت گسترده ی فکری – علمیِ استادِ علامه ی حلّی:

  " افراد غیر فاضل که به هیچ قاعده ی بشری گردن نمی نهند و با «رفتاری از روی فساد یا جهل و عمل از روی ریا که با غلط گویی مردم را گمراه می کنند و آماده اند در صورت بر آورده نشدن خواسته شان طغیان کنند، نوابت [گیاهان خودرو]» توصیف می شوند."

گویا با لالایی دیجیتالیسم! وجدان سیاسی و اجتماعی برخی از این نوابت به خواب رفته و با عده ای تیشه زن به ریشه ی الهیات سیاسی در آن ور آب، هم نوا شده اند!

اکنون حاملان اندیشه ای مبتنی بر رهیافت نادرست خوش نشین اطاق کلاب هاوس اند. همان «گردونه ی بی مهار و خدا واره» و ماشین بی فرمان که (مثل ماشین مشدی ممدلی!) شور انگیز ولی ناایمن است و به هیچ روی حس رسیدن مقصد نمی دهد!...

از جمله یکی دو عالیجناب ریشیلو! که دیروز" لافِ پیکار با ناراستی های فرهنگ غرب" می زدند، ولی«افسون آن فرهنگ» ایشان را شیدای خود ساخته و به تازگی ردا افکنده! و با ابراز پشیمانی و پوزش از این و آن، به فرنگی مآبی می بالند و درآن اطاق ها له له می زنند!

یک پیامد اجتماعی این شترگاو پلنگی! اعتماد زدایی و خدشه در حوزه ی اندیشه ی اسلامی است....

نکته ی اساسی این است که در این روزگار یک نوع "بشری به عمل آمده که انسان نیست!" در چنین دوره ای برخی با تکیه بر فن مغالطه و با غلط گویی اعجاب آور! از نسل هوشمند و فرهیخته ی جوان ایرانی می خواهند که " دین را بدهد تا دنیا را بگیرد".

از عجایب دیگر این روزگار این است که برخی "نومشرکان تابو شکنِ کُفرگو!" خیال می کنند در آینده سلطان جهان شبکه ای اند!...

این شارلاتان ها حرف «هنری کسینجرِ» سیاسی کار! که گفت«امریکا کشوری برای راه حل یابی مشکلات!» است را باور کرده اند؛ اما نظر«هانس مورگانتایِ» استاد دانشگاه در کتاب سیاست میان ملت ها را نخوانده اند که به صراحت از افول امریکا حرف زده!...

پروژه ی به حاشیه بردن برخی آموزه های دینی پیش از این نیز به طور جدی در یک روز سرد زمستانی (17دی ماه 1314) کلید خورد و در دهه ی بیست اوج گرفت....

و سیلی بنیان برافکن (استبداد سیاه رضاخانی/ حکومت ناروای طاغوت) سا ختار سیاسی را به سوی "بستن راه مسجد و گلدسته بر امام و مؤذن " برد.

البته آن دوره هم برخی که با مشاهده ی «مقوله ی پیشرفت و ماشین و از راهِ افزار سازی و دانش؛... کار خود را نوعی غربالگری انتقادی» می دانستند با صراحت بیان کردند:

«دانش بدون دین سودی ندارد و مادیگری بزرگترین گمراهی، پول اندوزی، خود آرایی، کام جویی[است] و دیگر هیچ! (فیرحی؛ فقه و سیاست در ایران معاصر، تحول حکومت داری و فقه حکومت اسلامی، ص 33)»

اما پرچم ناراستی را برافراشتند و رنگ عوض کردند....

القصه؛ رنج «نامه ای که مَطلعِ آن رنجِ تن و آفت جان و مَقطعِ آن دردِ دل و خون جگر بود!» را ایرانیان در سپیده دمان زیبا و روح پرور( 22 بهمن ماه 57) در قفسه ی خاطراتی تلخ از تاریخ معاصر! بایگانی کردند....

اما ساز و برگ فنی جدید؛ آن را از بایگانی برداشته و برای نوجوانان و جوانان به صورتی دلبخواهانه و پرغلط! بازخوانی می کند.

بعد از جنگ جهانی دوم؛ این ساز و برگ جادویی، با لطایف الحیل خود را دست آورد فکر آمریکایی معرفی کرد، و امروز موجب ایمان آوردن بخشی از نسل نو به آن شده است!

از آن روست که نظام آموزشی باید با آموزش دادن عقل انتقادی و تا حد امکان به دور از هرگونه گرایش سیاسی و جناحی؛ در مورد اندیشه نسبت به القائات «فن آوری [که] نه ابداعی تازه است و نه نتیجه ی علم جدید!» روشنگری کند.

در همین راستا اشاره به "جایگاه فنّ در اسطوره های باستان" خالی از لطف نیست:

در حال و هوایی نیمه خیال پردازانه «ارسطو» آنچه که امروز "رخت واقعیت پوشیده" را تخیل کرد:

 «... صنعتکار دیگر نیازی به دستیار انسانی ندارد. ابزاری مثل مجسمه ی دایدالوس که به میل خود وارد مجمع خدایان می شد،... بی نیاز به دست! ماسوره خواهد بافت و زخمه خود را به چنگ خواهد زد.»

تخیل ارسطو؛ یک بار نیز در قرن نوزدهم در ذهن «پل والری» پدیدار شد. با «اشاره ی نامحسوسِ دست، تصاویر و اصوات از دوردست ها به خانه های ما می آیند... » 

اما در قرن بیست ویکم؛ این تصاویر و اصوات دور و بر نوجوانان و جوانان را گرفته و نشانه ها یی را پدیدار می کنند! اما او را ترک نمی کنند؛ نتیجه ی این ماندگاری این شد که بعضی از شاخه های درخت پیچکِ زیبا در ایوان ما! با رمیدن ازما؛ به سوی درختان دور دست آغوش بگشایند....

گذر زمان نشان داد که رساندن انسان به کمال با خوانش گرداننده ی رصد خانه ی مراغه! در زمان حال و آینده علاوه بر استطاعت و دانایی، نیاز به بلوغ سیاسی و وجدان نیز دارد....

 فهم تحول گذار از حکومت ناروای طاغوت؛ و نمایش قدرت و غیرت برای حفاظت از شأن و شرف و حریم و حیا در هنگامه ی هشت سال دفاع مقدس و جانانه! قدرت نامحدود ایرانیان برای ساختن آینده را نمایان می کند.

 حفاظت از این قدرت نیاز به اقدامات واقعی و نو آورانه؛ متناسب با فرهنگ و تربیت مبتنی بر خصال حقیقی و منحصر به فرد ایرانی و اسلامی دارد.

 تأکید بر آینده ی «احتمال پذیر و رویداد پذیر» از این رو حائز اهمیت است که «آینده سازی با استفاده از تجارب تاریخی، به مثابه ملوان کشتی است که با قرار گرفتن در مسیر باد از راه های مختلف، مسیری خاص را انتخاب می کند و خود را در آن مسیر قرار می دهد.»

بنابر اوراق تاریخ «روزگاری گمان می رفت جهان مسطح است، سپس ثابت شد جهان گرد است...» اکنون نمی توان انکار کرد که جهان کاملا شبکه ای شده است.

 حق مُسلّمِ نسل جدید می باشد که در چنین جهانی در آینده؛ از مواهب «تدبیر منزل و اقتصاد و ایجاد فراغت و سیاستِ اولاد و حقوق پدر و مادر و... » بهره مند باشد!

 و از اقدام رذیلانه ی دیجیتالیسم در «نفی ویژگی های فرهنگی[که] در حکم نفی شأن و حیثیت است» ابراز ناخرسندی کند.

نسل جوان فرهیخته و هوشمند از رهگذر فعالیت فکری و فرهنگی بخوبی دریافته که «فلسفه ی اجتماعی درهرجامعه؛ رنگ و بوی بومی و محلی آن جامعه را دارد. و حتی اگر قصد تعدیل یا حتی تغییرآن وجود داشته باشد، توجه به جنبه ی بومی و یافتن روش های بومی ضرورتی اساسی دارد.»

این ضرورت اکنون با" نفوذ زور آور فرهنگ غربی" و شالوده شکنی از هرگونه مرز (حریم و حیا، ادب و احکام، شأن و شرف، و...) تا حدودی در حال از دست دادن رنگ و بوی خود؛ و رواج نوعی اباحه گری است!

اگر در بر همین پاشنه بچرخد تا 2030 دیجیتالیسم درست مثل یک سرعت گیر! تأثیری مخرب تر در مسیر رساندن انسان به کمال خواهدگذاشت!

ولی این مانع؛ می تواند درصد احتیاط و تأمل را بیش از پیش بالا ببرد؛ اگر این پرسش ساده و البته فریبنده پاسخی منطقی بیابدکه «آیا آموزش همان مدرسه رفتن است و اصولا آموزش برای چیست؟»

 بدیهی است که پاسخ به این سادگی ها نیست... اکنون تمایز بین آموزش و  تحصیلات رسمی با آموختنِ دیجیتال محور در شاکله ی رفتاری نسل وب پدیدار شده است!

دقیقا به همین دلیل و «با توجه به عملی بودن فکرِ یادگیری تا آخر عمر و مزیت و حسن اجتماعی آموزش» باید دو وزارت خانه (آموزش و پروش/ علوم، تحقیقات وفن آوری) برای چگونگی اندیشه مبتنی بر خصال خویشتن و ارائه ی رهیافت و روشی متناسب با متضیات این زمان تمرکز کنند.

در غیر این صورت ممکن است تداوم سلطه ی دیجیتالیسم بر فرآیند تعلیم و تربیت و تهذیب! نه از تاک نشانی بگذارد و نه از تاک نشان!

راهکار؛ تأکید بر «فضیلتِ بر آمده از تعلیم و تربیت است!»...

 زیرا شاکله ی رفتای شهروندان؛ تابعی از نوع نظام ارزشی حاکم می باشد. این رفتار که در دراز مدت نهادینه و دقیق تر نیز شود را باید با برنامه ریزی درسی و اجرای درست سیاست آموزشی؛ تعلیم داد.

 هرگونه ندانم کاری در این برنامه ی تعلیم و تربیت؛ خیلی زود و به سرعت با کاستن از توان و نیروی کشور؛ خواست «استقلالِ راستین، در جهانِ بیمناک امروز!» را با سودای تجارت معاوضه می کند.

در نتیجه به تدریج معلم جای خود را به عده ای سوداگران بازار اندیشه در صفحه ی صاف وبی می دهد!... زین پس دیگر جوان ایرانی برای ملاقات با آن سوداگران و کسب هرگونه اطلاعات به قول«تاملینسون» «لازم نیست که حتما تحصیل کرده و... (جهانی شدن و فرهنگ، ص186)» هم باشد!

این ضرر و زیان:

  •  انباشت سرمایه اجتماعی و «تأمین منابع مالی و رفاهی» را مشکل خواهد کرد!
  •  بر امر«اصالت وجود» و مرام و منش مبتنی تربیت و تمدن ایران تأثیر مستقیم خواهد داشت!

و سدّی محکم برای ممانعت از اجرای «وظیفه ی اصلی دولت، تربیت و متمدن کردن! (عالم؛ تاریخ فلسفه ی غرب، عصر جدید و سده ی نوزدهم، ص52)» خواهد ساخت.

نتیجه گیری

به نظر می رسد به زودی «کتاب مهمان رقومی Digital guest book و فراهم آوردن امکانی چون تخته سیاه از رهگذر برنامه های کاربردی» جایگزین کلاس درس خواهد شد!

 و این در حالی است که در کلاس درس علاوه بر تنها امکان یعنی معلم! مشارکت دانش آموز در بحث کلاسی و حتی چیدمان و ترتیب قرار گرفتن صندلی ها! بر فرایند یادگیری تأثیر معنادار می گذارند.

آن امکان و این فرایند؛ دررؤیاهای سوداگران و تجّار سودجو و رویکرد «تفریح و سرگرمی و خوش گذرانیِ مطلق و لگام گسیخته» در حال محو شدن هستند! و ممکن است سر از دفترچه ی خاطرات در آورند!

برای «سیاست آموزشی به مثابه پایه ی نخستین بنای اجتماع کنونی و آینده» و برای پیش گیری از «تسلیم فرهنگ به تکنولوژی و زوال فرهنگ در بستر عشرت!» تا بیش از این دیر نشده؛ راهی باید یافت و یا راهی باید ساخت!!!

آموزش و پرورش (بعد از خانواده) اصلی ترین پایگاه سنتیِ تعیینِ سمت و سویِ رفتار در زندگی روزمره بوده و در «سازگارکردنِ روش تربیت افراد؛ با روح و سرشت نظام سیاسی» و تقویت روح جوانمردی و «منطق و تدبیر و بزرگ منشی و وقار و تحمل و احترام» نقشی تعیین کننده دارد.

البته برای صحبت از اینکه چرا در "بی راهه ی سوداگری و تبلیغات تجاری و لوازم کمک آموزشی" و... که انگار به قول «برک» «عصر جوانمردی سپری شده و دوران فریب کاران فرا رسیده است.»... و یا چگونه «وقتی در کلبه ها شادی نیست، کاخ ها امنیت نداند! (بشیریه؛ لیبرالیسم و محافظه کاری؛ تاریخ اندیشه های سیاسی در قرن بیستم، ج 2ص 181)» به فرصتی مناسب تر نیاز است.

بنیانی ترین سرمایه ی اجتماعی و منبع مالی و رفاهی؛ هوش و فراست فرزندان ایران است که بنا بر سنتی دیرینه  در "جشنی مهرانه" معلمان بسیارعزیز و گرامی؛ با بذر افشانی اندیشه، الفبای خواندن نقشه ی راه و نوشتن مشق چگونگی رسیدن به زندگی فضیلت مند را می آموزند.

برای رسیدن به یک چنین چشم اندازی الزاما نباید گذاشت تا درِ مسجد و راه گلدسته بسته شود!!!

عامل اصلی این راه بندان! رهیافت و روشی است که با هزاران ترفند؛ کلیسای گوگل را تبدیل به «مرجع عالیقدر» سازی کرده است....

انگار برخی از متصدیان نظام آموزشی نیز در باز گشت از تعطیلات تاریخ؛ پشت این راه بندان گیر کرده اند! و کلید پاسخ به این سؤال های بنیادین که:

  • اساسا در عصر دیجیتال؛ به چه رهیافت  و روشی باید اندیشید؟
  • با توجه به شتاب فزینده در نو آوری فکر غربی؛ فرزندان ایران زمین باید چگونه بیاندیشند؟

 در دست دو وزارت خانه ی مسئول و مرجع قانونی؛ یعنی مدیران «سازمان دهی و هارمونی» در دورهمی برای تربیت و رشد گل های خندان ایران؛ هنوز در کامپیوتر ذهن نسل نو بارگذاری Upload نشده است!  ...

آگاهی از " اصول و بنیاد ناراستی" که در فضای مجازی به نو جوانان و جوانان القاء می شود؛ همراه با ایجاد تفکر انتقادی و توانایی تبدیل مشکل به مسئله و یافتن راه حل؛ مهمترین پیش نیازها برای افزایش سرمایه ی اجتماعی ارزیابی می شوند.

سخن آخر

اقتضاء حفاظت از حکمت با خوانش خواجه نصیرالدین، پاسخ دقیق به دو سوال بسیار مهم و به هم مرتبط است. مدیران  و مراجع ذیصلاح در«سازمان دهی و هارمونی» باید ذهن بالندگان در تاریخ فردای نزدیک! را نسبت به مخاطرات بسته شدن «در مسجد وراه گلدسته بر امام و مؤذن» نیز آگاه سازند!

فرایند آگاهی از:

  •  " اصول و بنیاد ناراستی" در فضای مجازی؛
  •   تفکر انتقادی و توانایی تبدیل مشکل به مسئله و یافتن راه حل؛

نیازمند مطالعه و بنای ساختار مناسب برای آموزش و پرورش است. همواره انسان عقلانی کسی بود که با وقف خود برای مطالعه و تأمل و تفکر... به فعالیت هایی مشغول بود که نیاز مند کاربرد خلاقانه از عقل می باشد! و چنان که سخنگوی ضمیر درونی ایرانیان آرزوکرده «تا باد چنین بادا»....

 

پی نوشت:

[1]:حمید عنایت «اهمیت شناخت ارزش های فرهنگی را نادیده گرفته ایم»، فرهنگ و زندگی، مهرماه 1351

[2]: وصف حال بلایی که دیجیتالیسم برسر ولی نعمت خود در امریکا نیز آورده؛ با قلم زیبای قائم مقام؛ شاید برای رفع خستگی تعدادی از خوانندگان بسیار ارجمند و فهیم و فرهیخته؛ مفید باشد:

«تا حال هرچه از این ورق خواندیم و بر این نسق راندیم، سودی حاصل نگشت... می فرمایند پلوهای قند و ماش و قدح های افشره و آش، حضرات را هار کرده؛... یابویِ دُوِ دُورغِه[رگه] تا قدری جو زیاد دید؛ و در قوروق بی مانع چرید، اول دندان و لگد به مهتری که تیمارش می کند؛ می زند:

ای گلبن تازه، خار جورت

 اول، به پای باغبان رفت

مثل یابوی پر خور و کم دو، آفت کاه و غارت جو، شاهزاده در آن ناحیه سبب قوام عیش گردد و[در] رعایت بیوتات قدیمه؛ سعی جمیل و جهد بلیغ نماید!...(منشئات، ص112)»

شایسته ی یادآوری است که قصدم از سر زدن به مزرعه و آوردن نام چند حیوان زبان بسته در نوشتار فوق علاوه بر جنبه ی نوستالوژیک! صرفا رساندن معنا و مفهوم است و به هیچ روی توهین به اشخاص را روا نمی دانم.

 

دکتر جانباز سید مهدی حسینی

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi