شناسه خبر : 32643
یکشنبه 17 اسفند 1393 , 11:37
اشتراک گذاری در :
عکس روز

روایت دردناک فراموشی نوع سوم

ا. تورانی جوان 22 ساله کرمانی در نوشته ای که آن را در اختیار سایت شهیدنیوز گذاشته است ضمن پرداختن به قسمت سیزدهم خانه سبز، نسبت به اقدام انزجار برانگیز ضرب و شتم جانباز کرمانی موضع اتخاذ کرده و نوشته ای بسیار زیبا نگاشته است که می خوانید.
 
سریال خانه سبز پس از سال ها مجددا پخش می شود و بسیاری از مردم دوباره پای این سریال پر پیام و مفهومی نشسته اند.

چه کسانی که مانند من این سریال را در سال های کودکی دیده اند و چیزی از ان به یاد نمی آورند و چه کسانی که مانند پدرم به خوبی صحنه های آن را یادشان هست.
قسمت سیزدهم این سریال که دیشب از شبکه دو سیما پخش شد، به ترسیم زندگی عاشقانه یک جانباز و آزاده دفاع مقدس پرداخته است، جانبازی که علاوه بر ترکشی در نزدیکی قلبش، ویلچیر نشین نیز هست.
شاید اگر این سریال در این روزها در سیمای ملی ساخته و پخش می شد، متن آن انقدر جذابیت نداشت و شعارگونه به نظر می رسید یا شاید دیر بود برای بیان این حرف ها اما...
گویا پیش بینی نویسنده در مورد بلایی که سر شخصیت محمد و محمدها(جانبازی که به او پرداخته می شود) می آورند و می آید واقعیت داشته و این روزها را به خوبی می دیده است و از این رو تصمیم می گیرد ماندگاری خاطره این جانباز را در سرخی شهادت نشان داده و سرنوشت را برای کسانی که می خواهند خون دل نخورند و فراموش نشوند جز مرگ سبز نمی داند.
در جایی از داستان وقتی محمد از درد فراموشی سخن می گوید معتقد است فراموشی نوع سومی هست و آن این است که فراموش کنیم برای آنچه که روزی بر مبنای اعتقاداتمان جنگیدیم ارزش قائل باشیم و یادمان برود.
در جای دیگری از داستان وقتی به پدیده برج نشینی اشاره می شود نیز بیم فراموشی این نسل و فداکاریشان از زبان محمدی که جوانی خود را در اسارت و با قلبی که چندین ترکش در آن جا خوش کرده گذرانده بیان می شود.
هرچند در این قسمت از سریال به خوبی به زخم زبان هایی که این روزها به بهانه سهمیه کنکور و وام و یخچال و ... به خانواده معزز شهدا و جانبازان با ترسیم زندگی فقیرانه این جانباز پاسخ داده می شود اما این تنها درد یادگاران جبهه در این دوران نیست؟!
این روزها وقتی خبر ضرب و شتم جانبازی که علیه فتنه موضع اتخاذ کرده را شنیدم دلم به درد آمد.  دیشب وقتی این قسمت از سریال خوب خانه سبز در این روزهای بی برنامگی و بد برنامگی صدا و سیما پخش می شد، تصمیم گرفتم این متن را من باب ادای دین به جانبازان دفاع مقدس و شهدای عزیزمان بنویسم...
برگردیم به داستان خانه سبز...
نکته قابل توجه داستان، حساب باز کردن روی نسل جوان است. آنجا که علی پسرک ده – یازده ساله خانه، از جنگ می پرسد و محمد داستان حماسه اش را برایش روایت می کند. می پرسد:"کی جنگ میشه ما بریم؟"؛ محمد پاسخ می دهد:"خدا کنه هیچوقت دیگه جنگ نشه" و نوجوان برافروخته شده و می گوید:"حالا که نوبت ما شد جنگ نشه؟"...
با اینهمه یک تلنگر در قالب یک سئوال؟!
ما روی نسل سوم و چهارم انقلابمان چه برنامه ریزی کرده ایم و برای عدم فراموشی ارزش ها چه قدم های برداشته ایم؟ در مجلس کرمان چرا نباید یک جوان آزاده یا حتی یک پیرمرد دلداده آرمان های انقلاب اسلامی حضور داشته باشد و مانع از کتک کاری و درگیری با یک جانباز عزیز شود؟
چرا زبان ها لال شده و بعضا همان ها که داعیه مدافعان انقلاب و حضور در دفاع مقدس را دارند در ضرب و شتم این جانباز نیز همکاری داشته اند؟
من شرمم می شود بگویم جوان هستم و نسبت به مسائل پیرامونم بی خیال. شرمم می شود که در شهری زندگی کنم که در بغل گوشم یک مرد بزرگ و عزیز را که بهترین داشته هایش را برای نسل من فدا کرده است می زنند و من باید از خبرگزاری ها متوجه این واقعه شوم.
کجایند مدافعان حقوق بشر و سینه چاکان ارزش های انسانی؟
آیا در نیویورک مشغول خرید البسه شب عید هستند یا در ...
بگذریم!
 شقشقیه هدرت ثم قرت...

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi