شناسه خبر : 33735
یکشنبه 30 فروردين 1394 , 14:05
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گفت وگو با جانبازی که مسئول فرهنگی باشگاه فولاد خوزستان است

من به همه گفته ام من یک ترکش سیاه زنگ زده ای را که از بدنم خارج می کنند را با هیچ چیز عوض نمی کنم .

اول اسفند 93 گردان کربلا بیست و هفتمین گردهمایی خود را در مسجد جوادالائمه شهر اهوازبرگزار کرد . گرچه من آن شب از حضور در آن مراسم باز ماندم ولی با خدا عهد کردم که دیگر نگذارم هیچ چیز این توفیقات معنوی را از من سلب نکند و به همین دلیل مدتها دنبال راهی بودم تا این بی سعادتی  بزرگ را جبران کنم . به لطف یکی از جانبازان این گردان و همکاری دوستان همرزمش توانستم خدمت بعضی از رزمندگان این گردان برسم  .

شهید زنده آقای علی سیاح طاهری جانباز شیمیایی ، متولد 47/5/1 شهر آبادان دومین  جانبازی بود که درخواست دیدار مرا پذیرفت . با خواهر زاده ام خدمت ایشان رفتیم  . نفوذ کلام جانباز طاهری فوق العاده بود در شان گردان کربلایی ها . آن چنان که من  به خاطر آنچه شنیده بودم و به خاطر سنگینی مسئولیتی که بر دوش من گذاشت ، همان شب تب کردم  و خودش اشکها ریخت در فراق بهترین فرزندان این مرز و بوم و چه غبطه ها خورد به خاطر جا ماندن از کاروان راهیان نور !



شاید باور نکنید خواهرزاده ام نیز آنچنان محو فضای روایتگری ایشان شده بود که ناچار شدم خودم عکس های این گزارش را بگیرم  . چند روز پیش به طور اتفاقی دلنوشته ای با عنوان « حاج منصور تو کما بودی و ندیدی » از برادر بزرگتر جانباز سیاح طاهری در سایت فاش نیوز دیدم . آنجا بود که یقین پیدا کردم نفس حق این دو برادر حقیقتا فقط و فقط در قاموس کربلایی ها می گنجد . با اینکه من دلم نمی خواست حتی به اندازه ی یک جمله کوتاه کلام جانباز طاهری را قطع کنم اما به درخواست ایشان اولین سوالم را پرسیدم تا اودرباره موضوعات بیشتری برایمان صحبت کند ...

فاش نیوز : آقای طاهری روز اول جنگ برای شما چطور شروع شد ؟

- ما در شهر آبادان بودیم . خانه ما به پالایشگاه آبادان نزدیک بود . در روز اول جنگ در اثر بمباران پالایشگاه و نیز در اثر اصابت راکت  نزدیک به محل سکونت ما ، قسمتی از خانه ی ما  فرو ریخت . در این حادثه پدر ، خواهر و همسر برادرم مجروح و تعدادی از همسایه های ما شهید شدند . من در لحظه اول واقعا شوکه شدم .



فاش نیوز : این حادثه باعث شد که شهر را ترک کنید ؟

- خیر . پدرم در بیمارستان پالایشگاه شرکت نفت کار می کرد . برادر بزگترم رسمی سپاه بود و با برادر دیگرم مرتب به شهر خرمشهر رفت و آمد داشتند . این باعث شد تا آخرین لحظه و تا جایی که برای ما مقدور بود در شهر بمانیم . اما بتدریج شرایط طوری شد که شهر چندین روز زیر آتش دشمن قرار گرفت . لذا آنجا ما مجبور شدیم اول به ماهشهر برویم و بعد از مدتی به شهر اهواز نقل مکان کردیم و تا آخر جنگ هم همان اهواز بودیم و از شهر بیرون نرفتیم با اینکه خانه ما در تیررس خمپاره کوتاه برد 60-80 بود .

فاش نیوز : آشنایی شما با بسیج برای اعزام به چه نحو بود؟

- ابتدا عضو بسیج مسجد جعفری واقع در منطقه کمپلو شدم . در سال 62 برای اولین بار برای آموزش های رسمی به پادگانهای آموزشی رفتم . یک برهه ای خاصی در جنگ به وجود آمد که من نیز تصمیم گرفتم به جبهه بروم  . لذا در 63/10/20 به صورت رسمی اعزام شدم . در منطقه 6 سپاه اهواز فردی بنام آقای چغاخوری مسئول اعزام بود . قبل تر هر بار که می خواستم به جبهه بروم ایشان تا من را می دید می گفت : علی  برو خونت ! هرچی التماس می کردم فایده نداشت . یکبار دزدکی وارد ماشینهای اعزام شدم  ولی او متوجه شد مرا پایین کشید . بلاخره چاره را در این دیدم شناسنامه خود را دستکاری کنم و عکس روی آن را عوض نمایم . بعد آن را به دست دوستم دادم تا برای ثبت نام برود . وقتی برگه اعزام را آورد من با آن برگه  عازم منطقه شدم . البته بعد از مدتی آقای فرشاد چغاخوری متوجه شد اما دیگر دیر شده بود . اولین حضورمن در جبهه ها با سخت ترین عملیات یعنی عملیات بدر در شرق دجله و با حضور در گردان کربلا به عنوان گردان رزمی و خط شکن شروع شد .



فاش نیوز : نقش خانواده در اشتیاق شما به حضور در جبهه ها چقدر بود ؟

- محیط خانواده من واقعا خوب بود . پدر و مادرم  به معنای کامل مومن و خدمتگزار بودند . پدرم در منطقه جنگی کار می کرد . دو تا برادرانم در منطقه جنگی حضور داشتند . لذا این انتظار دور از ذهن نبود که من به عنوان پسر سوم در این راه قرار بگیرم . جو مذهبی و انقلابی حاکم بر خانواده مرا برای حضور در جبهه ها ترغیب می کرد . وقتی به آن شکل اعزام شدم ، پدرم به پادگان کرخه آمد تا مرا برگرداند . جثه من آن روزها خیلی کوچک بود . یک ژ- سه  تقریبا هم اندازه قد من بود . بهر حال وقتی پدرم را دیدم به ایشان گفتم : ببین من به خاطر اینکه نشان بدهم مقاومتم خوب است از روی عمد با پای برهنه تا در پادگان آمده ام . من از سختی نمی ترسم و من به خاطر تو می خواهم بمانم . و این جور شد که ماندم و تا سالهای آخر جنگ هم حضور داشتم .



فاش نیوز : بچه های هم سن و سال شما در جبهه چه حس و حالی داشتند ؟

- من هیچوقت هیچوقت هیچوقت آن خاطرات و آن بچه ها را از یاد نمی برم و نبردم . بارها و بارها خوابشان را دیدم . بارها و بارها صحنه مجروح شدن و شهادتشان را در خواب دیدم  . مثل یک الهه در ذهن من مانده اند و فراموش نکرده ام . بچه های آن دوره یک شجاعت خاصی داشتند . ایده و منش همه بچه ها رسیدن به شهادت و دفاع از اسلام بود . شب و روزمان را طی می کردیم که شب عملیات برسد و به لحظه شهادت برسیم . من از همان ساعت اول با این سن کم می دانستم دارم چکار می کنم . همه بچه ها در یک سن بودیم . وقتی فرمانده ما 23-24 ساله بود تعجب نداشت که نیروهایش همین سن و سال باشند . ما با این روحیه در عملیاتها شرکت می کردیم .


فاش نیوز : آمادگی ها و تمرین هایی که به شما می دادند مناسب سن و سالتان بود ؟

- ببینید همزمان با اعزام من به منطقه قرار بود عملیاتی در جزیره مجنون واقع شود که یک عملیات آبی - خاکی بود . این تصمیم در زمستان گرفته شد . لذا ما را بردند پشت سد دز که مثل یک پلاژ بود . آبش آن زمان نزدیک به یخ زدن بود . ما مثل ماهی روزی 5-6 بار در این آب باید شنا می کردیم تا بدنهایمان مقاوم شود . ما باید 12-13 ساعت پارو می زدیم یا شبها تو باتلاق گل می خوابیدیم . این آموزش ما بود . ما درشبانه روز 3-4 ساعت می خوابیدیم . با این حال اصلا بچه ها خم به ابرو نمی آوردند . گرچه عملیات بعد 7-8 روز به دلایل مختلفی به نتیجه نرسید ولی ما با سر سختی عملیاتی را شروع کردیم که یکی از برگه های زرین تاریخ جنگ بود .



فاش نیوز : اولین مجروحیت شما کی اتفاق افتاد ؟

- من از سال 63 به بعد چندین بار مجروح شدم . در عملیات بدر من در دسته سیدالشهداء به عنوان کمک تیربارچی انتخاب شدم . ساعت 6 صبح با رمز یا زهرا س سوار بر بلم ها راه افتادیم . کمین های عراقی ، خورشیدی ها ، سیم خاردارها ، هواپیماهای عراقی الی ماشائ الله سر راهمون بودند . یک نوع بلم بنام چینگ کو داشتیم که عرض و قطرشان کم و نوک تیز بودند . با کوچکترین حرکتی آب به داخل قایق می آمد . حالا فکر کنید ما با این تجهیزات باید 22 کیلومتر پارو می زدیم . عراقی ها یک رادار به نام رازیت داشتند که اهدایی فرانسه بود . این دستگاه تعداد قایق ها و نفرات را شناسایی می کرد و پرینت می گرفت و این اطلاعات را در اختیار عراق می گذاشت . فکرش را بکنید فقط خدا ما را از چشم دشمن دور می کرد . مهمترآنکه بشکه های آتش زایی بودند بنام فوگاس که عراقی ها با احساس کوچکترین خش خشی یکی از این بشکه ها را منفجر می کردند و یک مواد قیری سفتی روی سطح آب پخش می شد که یک دایره به قطر صدمتر را جزغاله می کرد .

بهرحال به خاطر ناهماهنگی هایی عملیات لو رفت . عراقی ها با انواع مهمات ما را زیر آتش گرفتند . بعنوان اولین تجربه در سن 15 سالگی باید پیکر پاک خیلی از دوستانم را که روی آب بودند کنار می زدم و خودم را به خاکریز می رساندم . ما به درون آب افتادیم که در حین شنا نیز به سیم خاردارهای حلقوی گیر کردم و مجبور شدم تمام تجهیزات خود را رها کنم و با پیراهن نازک و بدن بیحس به سمت خاکریزها شنا کنم . تعداد زیادی از بچه ها شهید شده بودند . اما وقتی به خاکریز رسیدیم چند تا فرمانده دسته ما رو سازمان دهی کردند تا به سمت هدف حرکت کنیم . من یه اسلحه کلاش پیدا کردم و آن را برداشتم .



در حین حرکت درد شدیدی از ناحیه پایم حس می کردم اما فرصت بررسی نبود . بلاخره شدت درد باعث شد به ناحیه درد نگاه کنم . دیدم خون بخشی از پای مرا فرا گرفته . جراحت مربوط به برخورد تیر به بالای رانم بود که از شکاف 20 سانتی متری ایجاد شده خون خارج می شد  . خودم را به گوشه ای رساندم که پایم را ببندم . یک لحظه احساس کردم از درون سنگری صدای خش خش می آید . به طرف صدا رفتم . ناگهان هیکل درشت  یک کماندوی عراقی با کلاه کج  مقابلم ظاهر شد . من روی دو زانو ایستادم . اونم بلافاصله به طرف من شلیک کرد و من به عقب پرت شدم . خون از توی یقه ام جاری شد . اصلا توان حرکت نداشتم . افسر عراقی بالای سرم آمد و به عربی به من گفت برو خونتون .. برای چی اینجا آمدی ؟ اینجا زمین ماست و بعد یک لگد به پایم زد و در تاریکی دور شد ! خودم را به سمت قبله تاب دادم و منتظر بودم که شهید شوم . اما خبری نبود . دست خود را به محل اصابت تیر کشیدم  . متوجه زبری تیر روی پوستم شدم . تیر نزدیک قلبم گیر کرده بود . دیگر بیهوش شدم تا اینکه خودم را روی برانکارد در حال انتقال دیدم . الان حسرتم این است با اینکه در تاریخ 63/12/20 در آن واحد دو بار مجروح شدم با خیلی از بچه ها که آنجا ماندند و برنگشتند ،  نماندم !



فاش نیوز : شدت مجروحیت پایتان به حدی بود که دیگر نتوانید درعملیاتها شرکت کنید ؟

- عصب پایم پاره شده بود و مدتی طول کشید بهبودی پیدا کنم .مجبور بودم با عصا راه بروم . اما همین که از دوستان گردان کربلاییم شنیدم که قرار است عملیات فاو اجرا شود ، خودم را به گردان معرفی کردم و بعد 15-20 روز هم عصاها را کنار گذاشتم و لنگان لنگان شروع به راه رفتن کردم . شهید بلبلی مرا به عنوان معاون دسته انتخاب کرد . در عملیات فاو نیز دو بار مجروح شدم . دفعه اول یک تیر به دست چپم خورد . دستم را بستم و به راه ادامه دادم . در یک درگیری که با یک سنگر عراقی سمج  پیش آمد ، رفتم جلو تا نارنجکی را به داخل سنگر بیندازم آنها مرا دیدند یک نارنجک چهل تکه به سمت من پرتاب کردند که با انفجارش تمام تن من پر از ترکش شد و من بر زمین افتادم . گرچه من بازم هم از ادامه کار بازماندم اما بچه ها با رشادت عملیات فاو را به سرانجام رساندند و پرونده آن را با افتخار بستند .


فاش نیوز : بعد چه کردید ؟

- بعد به دنبال مدوای زخم هایم رفتم . یکسال طول کشید تا حالم بهتر شود  . حالا دیگر هم تجربه ام بیشتر شده بود و هم روحیه ام . لذا احساس کردم می توانم در قسمتهای دیگر خدمت کنم . بگذارید اعترافی بکنم . انسان خوب است بعضی وقتها به خطاهایش اعتراف بکند و حقایق را بگوید ..



فاش نیوز :  اعتراف ؟ آن هم شما با این سابقه درخشان رشادت و ایثار در سن کم ؟

- اعتراف می کنم یکی از پشیمانی های بزرگ من این است که چرا از گردان کربلا جدا شدم و با آنها نماندم ! چرا با گردان کربلا که همیشه خط شکن بود نماندم !

من از آن سالها تا به حال خودم را همیشه به این جدایی مذمت می کنم . گرچه آن روزها حضور در هر قسمت از جبهه خدمت به اسلام بود ولی من ، خودم را مذمت می کنم چرا در کربلای 4 با گردان کربلا نبودم ! چرا مثل همه گردان کربلایی ها در ام الرصاص نبودم ! این همیشه من را اذیت می کند و من خودم را نمی بخشم !

 فاش نیوز : این جدایی از گردان کربلا دقیقا کی بود ؟

- در سال 65 یک نقطه کلیدی در جنگ باز شده بود . بحث ضعف عراق خیلی مطرح بود . بحث قطعنامه خیلی جدی بود . شدیدا این نیاز احساس می شد که باید ماشین جنگی عراق از کار بیفتد .لذا من فکر کردم وارد کار تخصصی بشوم . به همین دلیل عضو گردان ضد زره 201 ائمه شدم . کار این گردان شکار تانک با موشکهای پیشرفته ای مثل موشک مایوتکا و موشک تافت  بود! لذا برای این کار آموزش دیدم و رییس قبضه شدم . کاری که در حالت عادی فقط یک سرگرد ارتشی می تواند صاحب این تخصص شود .



فاش نیوز : چرا از این جدایی با حسرت یاد می کنید ؟

- عملیات کربلای 4 در منطقه ام الرصاص جزیره مینو برگزار شد . ما بعنوان نیروهای پدافندی در منطقه حضور داشتیم  تا پاتکهای عراقی را دفع کنیم . دیگر من در دسته خط شکنها نبودم . من در لحظه اول عملیات نبودم . خدا می داند شب تا صبح عملیات چقدر گریه کردم . بین برزخ ماندن یا رفتن به سمت بچه ها گیر کرده بودم اما احساس مسئولیت و فرمان پذیری از سازماندهی که شده بودیم باعث شد که من نتوانم به خواست دلم عمل کنم . همان لحظه اول ما متوجه شدیم عملیات موفق آمیز نبوده است و بچه ها در یک محاصره شدید قرار دارند . هر لحظه تعداد بچه ها کم و کمتر می شد . هیچ کس نبود این بچه ها را پشتبانی کند . حتی منحنی زنها ، توپها و توپ خمپاره زنهایی که از طرف خودمان شلیک می شد وسط بچه های خودمان می افتاد . خیلی شرایط سخت بر بچه های گردان کربلا گذشت . وقتی ما تازه صبح برای کمک به بچه ها راه افتادیم . هواپیماهای عراقی آمدند توی منطقه عملیاتی و به شدت ستونهای ما را بمباران کردند . در همین حین یک راکت بزرگ بمب شیمیایی در کنار ما عمل کرد . البته ظاهرا ما ماسک زده بودیم اما متاسفانه فیلترماسک ها همه از بین رفته بود . اصلا بگذارید این گونه بگویم حقیقتش این بود که به جز این ماسک ها ماسک دیگری نداشتیم ... اصلا نبود ...و ما همان را استفاده کردیم .

فاش نیوز : طبیعتا دچار عوارض شیمیایی شدید ؟

- بله . من گاز سارین استنشاق کردم و به حالت کما رفتم . اختیارات بدنم از دست رفته بود . زبانم شل شده بود می افتاد ته حلقم . چشمانم از حدقه بیرون زده بود . بدنم کبود شده بود . خون ریزی زیر جلدی داشتم . بدنم به شدت ورم کرده بود. یادمه بچه های ش . م . ر وقتی می خواستند از روی لباسم تست کنند که بفهمند چه گازی استنشاق کرده ام تمام رنگ ایندیکت روشن می شد . یک وضع بسیار عجیب و غریبی بود ! با این حال چون عملیات کربلای 5 بعد مدت کوتاهی شروع شد ، با بهبودی نسبی که احساس کردم درعملیات شرکت کردم . در این عملیات نیز ترکشی به من اصابت کرد . بعد از آن واقعا از لحاظ جسمی تحلیل رفتم  . درسالهای پایانی جنگ درگیر عوارض مجروحیتهای ناشی از ترکش ها و عوارض شیمیایی بودم وهربار به خاطر آنها بستری می شدم .



فاش نیوز : بعد جنگ چکار کردید ؟

- من ضمن مدوای جراحتهای خود به درسم ادامه دادم و در سال 68 در کنکور شرکت کردم  و در رشته خلبانی فنی تهران قبول شدم . جالب است که بدانید من از تمام چکابهای خلبانی موفق عبور کردم . از زخم هایی که به تنم بود بخاطر جانبازی ام صرفنظر کردند . به نظر می آمد خوب خوب شده ام . در هفتمین سال پروازم که در سال 76 بود ، در حین پرواز در مسیر تهران – اصفهان ناگهان سرفه ای به من عارض شد . دهانم را که پاک کردم لکه خونی بر روی آن دیدم . احساس کردم نمی توانم نفس بکشم به کمک خلبانم اشاره کردم اوضاع را کنترل کند . وقتی به تهران رسیدم به بیمارستان رفتم و این گونه تا به امروز از پرواز دور شدم .

فاش نیوز : شدت عارضه زیاد بود ؟

- من  به خاطر آن سرفه  40 روز بستری شدم . ریه ام خون ریزی کرده بود . معالجات موثر واقع نشد وعاقبت ریه چپ خود را از دست دادم . البته در سال 81 در خارج پیوند ریه انجام دادم  . در حال حاضرهنوز درگیر درمان هستم ولی الحمدلله نه زیاد .

فاش نیوز : کار فعلی شما چیه ؟

- بعد خلبانی استخدام شرکت فولاد خوزستان شدم . فوق لیسانس مدیریت بازرگانی گرفتم . متاسفانه محیط شرکت برای من مساعد و مناسب نبود . لذا شرکت مرا به باشگاه فولاد خوزستان منتقل کرد و من در قسمت معاونت فرهنگی در زمینه ورزشی فعالیت خود را شروع کردم . البته در جهت حفظ آثار جنگ با باغ موزه ها و یادمانها و دفاع مقدس هم فعالیت می نمایم  . به معرق کاری علاقه دارم قسمتی از وقتم نیز صرف این کار می شود .



فاش نیوز : الان بعد 27 سال از جنگ گذشته چه انتظاری از جامعه دارید ؟

- جواب دادن به این سوال سخت است و غم بزرگی پشت آن است . ما در دو دهه اخیر دردهای زیادی کشیدیم . تنهایی های زیادی را پشت سر گذاشتیم . اما من این دردها را با هیچ چیز معامله نمی کنم . این روزها روشنفکرهای زیادی پیدا شدند که اما و اگرهای زیادی می کنند . من به همه گفته ام من یک ترکش سیاه زنگ زده ای را که از بدنم خارج می کنند با هیچ چیز عوض نمی کنم .

شهدا فراموش شدند چه برسد به جانبازان که به این شکل باقی ماندند . من گاهی که سر مزار شهدای بدر ، فاو و ام الرصاص می روم این واقعیت را کاملا حس می کنم . با این حال من از هیچ کس انتظار ندارم . چون من برای خودم ، برای مملکتم ، برای اسلامم ، برای امام ، برای شرایط آن زمان رفتم و واقعا برای دلم رفتم .من به خاطر این بیماری خیلی چیزها را از دست دادم . سالهای این مجروحیت مرا با خودش کشاند و هنوز هم می کشاند ولی این حضور را برای خودم افتخار می دانم و توشه آخرتم می دانم و امیدوارم آن دنیا شهدا و سیدالشهدا دست ما را بگیرند .



در این دنیا به هیچ کس امیدی ندارم . هیچ وقت دنبال گرفتن تقدیر نامه نبودم . من منتظر هیچ کس نیستم که از در وارد شود و به من بگوید جانباز!

ولی این درد است که آنها هم نیامدند و واقعا هم کسی این کار را نکرد و هیچ کس سراغی از جانبازش نگرفت و کسی سراغی نگرفت از کسی که روزی برای مملکتش جنگیده است !

من از شما می خواهم به بیمارستان شفا یک سری بزنید که خط آخر یک سری از بچه های جنگ است . تحمل دیدنش خیلی سخت است . آنجا کسانی را می بینید که به دستشان دستبند زدند . چندین سال است روی یک تخت بسته شده اند . کسی سراغ آنها هم نمی رود . مدام به آنها مرفین تزریق می شود تا روزی که مرگشان فرا برسد . اگر به عده ای خاص از جانبازان ما سر می زنند آن هم برای استفاده ابزاری است . لذا من با این شرایط حتی یک ترکش سیاه شده بدنم را با هیچ چیز تعویض نمی کنم . جعبه ای دارم که ترکش های بدنم را در آنها نگه داری می کنم . گاهی به آنها نگاه می کنم و با آنها حرف می زنم . می دانم هر کدامشان در کجای بدنم بوده ، در کدام خاک وارد بدن من شده است . افتخار من همین چند تکه آهن و تیر است !

فاش نیوز : امروز در حضور شما آثار باقی مانده جنگ را با تمام وجود حس کردم و خدا می داند که شنیدن این درد دلها اندوه زیاد مرا چقدر زیادتر می کند . من فقط می توانم بگویم متشکرم .

- بخاطر همین هم من اول صحبتهایم از تلاش در این حوزه تشکر کردم چون می دانم ثبت آنها خیلی سخت است . من برای شما آرزوی موفقیت و عاقبت به خیری می کنم و دعا کنید ما هم عاقبت به خیر بشویم .

گفت و گو از جعفری

کد خبرنگار: 17
اینستاگرام
ایثارگران در بودجه۹۴.

اگر اجرا کنند : اگر ؟!.

برابر بند (ز) تبصره20 قانون بودجه، دولت مکلف شده است نسبت به برقراری و پرداخت مستمری به رزمندگان معسر دارای حداقل 6 ماه سابقه حضور در جبهه به طریقی اقدام کند که مستمری ماهانه آنها از 75درصد حداقل دستمزد سال94 کمتر نباشد. نحوه اجرای این بند توسط وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح با همکاری سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور و وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی تهیه و در آیین‌نامه اجرایی این تبصره درج می‌شود. شورای عالی کار حداقل دستمزد کارگران در سال94 را مبلغ 7میلیون‌و124هزار و 250میلیون ریال تعیین کرد. در بند (ز) تبصره20، 75درصد حداقل دستمزد به مبلغ 5میلیون‌و343هزار و 187 ریال به‌عنوان مبنای پرداخت مستمری به رزمندگان معسر قرار گرفته است. این مبلغ در قانون به‌عنوان حداقل تعیین شده و پرداخت بیش از آن منع قانونی ندارد که باید نحوه آن در آیین‌نامه اجرایی تعیین شود.

از نکاتی که در بودجه امسال به آن توجه شده است، تفکیک جانبازان و آزادگان معسر و رزمندگان معسر است. پرداخت کمک معیشت به جانبازان و آزادگان برعهده بنیاد شهید و پرداخت مستمری به رزمندگان برعهده وزارت دفاع گذاشته شده است. اما از نکات قابل تأمل در این تفکیک دوگونه بودن نظام پرداخت است که رزمندگان برمبنای حداقل دستمزد و جانبازان و آزادگان برمبنای حداقل حقوق کارکنان، مزایای خود را دریافت خواهند کرد. دریافتی رزمندگان به‌عنوان مستمری و دریافتی جانبازان و آزادگان به‌عنوان کمک معیشت اعلام شده که این نوع پرداخت‌ها تعاریف حقوقی مختلف دارند. کمک معیشت جانبازان و آزادگان مبلغ ثابتی است ولی دریافتی رزمندگان حداقلی دارد که پرداخت مازاد بر آن منع قانونی ندارد.

...
من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق
................................
الحمدلله حمدا کثیرا طیبا مبارکا
.........................
الحمدلله لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا لله
برادر ارجمند جانباز سیاح طاهری بگذار چشمهای خفاشان همچنان کور دل بماند که

الیس الصبح بقریب

با انکه خودم با درصد بالا زخم های دوران دفاع مقدس را بسختی و درد بسیار تحمل می کنم ولی از صمیم دل از مجاهدتهای شما و خانواده ایثار گرتان تشکر می کنم و دعاگویتان هستم
موشک تاو
فوگاز
اصلاح کنید لطفا
خدارو صدهزار بار شکر میکنم که به فرشته مثل شما در بین ما قرارداده ومارا محروم نکرد.
سپاسگذاریم از هر نفسی وهر ثانیه ایی به ما فکر کردی وخودتو واسه ما اهدا کردی.
شما از افتخارات اخلاقی فکری عقایدی ....ماهستی. خدا پشت و پناهت فرشته ای ما ♡
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi