شناسه خبر : 35956
یکشنبه 21 تير 1394 , 11:26
اشتراک گذاری در :
عکس روز

خالکوبی روی تنی که هزارپاره شد!

 «محمد رعیتی» از رزمندگان لشکر ویژه ۲۵ کربلا - پنهان‌کاری‌های او شک بعضی‌ها را برانگیخته بود، جزو غواص‌هایی بود که باید به عنوان نخستین نیروهای خط‌ شکن وارد خاک دشمن می‌شد، هر بار که می‌خواست لباسش را عوض کند می‌رفت یک گوشه، دور از چشم همه این کار را انجام می‌ داد، روحیه اجتماعی چندانی نداشت، ترجیح می‌داد بیشتر خودش باشد و خودش.

    من هم دیگر داشتم نسبت به او مشکوک شدم، بچه‌ها برای عملیات خیلی زحمت کشیده بودند، هرچه تاکتیک مربوط به مخفی نگه داشتن اسرار نظامی بود را پیاده کرده بودند.

    همه امور با رعایت اصل (اختفا و استتار) پیگیری می‌شد، اغلب سنگرها و مواضع ادوات را با شا‌خه‌های نخل پوشانده بودیم، با رعایت همه این اصول حالا در آخرین روزهای منتهی به عملیات، کسی وارد جمع ما شده بود که مهارت بالایی در غواصی داشت، منزوی بود و حتی موقع تعویض لباس، جمع را ترک می‌کرد و به نقطه‌ای دور و خلوت می‌رفت.

    بعضی از دوستان، تصمیم گرفته بودند از خودش در این‌باره سئوال کنند و یا در صورت لزوم او را مورد بازرسی قرار دهند تا نکند خدای ناکرده، فرستنده‌ای را زیر لباس خود پنهان کرده باشد.

    آن فرد هم بی‌شک آدم ساده و کم‌هوشی نبود، متوجه نگاه‌های پرسش‌گر بچه‌ها شده بود. یک شب موقع دعای توسل، صدای ناله‌های آن برادر به قدری بلند بود که باعث قطع مراسم شد.

    او از خود بی‌خود شده بود و حرف‌هایی را با صدای بلند به خود خطاب می‌کرد، می‌گفت:‌ «ای خدا! من که مثل این‌ها نیستم، این‌ها معصومند، اما تو خودت مرا بهتر می‌شناسی... من چه خاکی را سرم کنم؟ ای خدا!»

    سعی کردم به هر روشی که مقدور است او را ساکت کنم، حالش که رو به راه شد؛ در حالی که اشک هنوز گوشه چشمش را زینت داده بود، گفت: «شما مرا نمی‌شناسید، من آدم بدی هستم، خیلی گناه کردم، حالا دارد عملیات می‌شود، من از شما خجالت می‌کشم، از معنویت و پاکی شما شرمنده می‌شوم...».

    گفتم: «برادر تو هر که بوده‌ای دیگر تمام شد، حالا سرباز اسلام هستی، تو بنده خدایی و او توبه همه را می‌پذیرد...».

    نگاهش را به زمین دوخت، گویا شرم داشت که در چشم ما نگاه کند، گفت:

    «بچه‌ها شما همه‌اش آرزو می‌کنید شهید شوید، اما من نمی‌توانم چنین آرزویی کنم.»

    تعجب ما بیشتر شد، پرسیدم:

    «برای چه؟ درب شهادت به روی همه باز است، فقط باید از ته دل آرزو کرد.»

    او تعجب ما را که دید، گوشه‌ پیراهنش را بالا زد، از آنچه که دیدیم یکه خوردیم. تصویر یک زن روی تن او خالکوبی شده بود، مانده بودیم چه بگوییم که خودش گفت: «من تا همین چند ماه پیش همه‌ش دنبال همین چیزها بودم، من از خدا فاصله داشتم، حالا از کارهای خود شرمنده‌ام، من شهادت را خیلی دوست دارم، اما همه‌ش نگرانم که اگر شهید شوم، مردم با دیدن پیکر من چه بسا همه شهدا را زیر سئوال ببرند، بگویند این‌ها که از ما بدتر بودند...».

 بغضش ترکید و زد زیر گریه، از ته دل می‌سوخت و اشک می‌ریخت، دستی به شانه‌اش گذاشتم و گفتم:‌ «برادر مهم این است که نظر خدا را جلب کنیم، همین و بس.»

سرش را بالا گرفت و در چشم تک‌تک ما خیره شد، آهی کشید و گفت:

«بچه‌ها! شما دل پاکی دارید، التماس‌تان می‌کنم از خدا بخواهید جنازه‌‌ای از من باقی نماند، من از شهدا خجالت می‌کشم...».

 آن شب گذشت؛ حرف‌های او دل ما را آتش زده بود، حالا ما به حال او غبطه می‌خوردیم، دل باصفایی داشت، یقین پیدا کرده بودیم که او نیز گلچین می‌شود، خدا بهترین سلیقه را دارد.

 شب عملیات یکی از نخستین شهدای ما همان برادر دلسوخته بود، گلوله خمپاره مستقیم به پیکرش اصابت کرد، او برای همیشه مهمان اروند ماند.

از سایت شهید آوینی

اینستاگرام
سلام ، در دوران آموزشی هنگان دفاع مقدس اکثریت نیروها بدنبال روشی جهت شناسایی جسد بودند که در صورت از بین رفتن بخشی از بدن ، جسد قابل شناسایی باشد. استفاده از پلاک فلزی ، انواع کارتهای شناسایی و تعبیه در شلوار و پیرهن رواج داشت لیکن خالکوبی علائمی روی بدن یکی دیگر از روشهای شناسایی جسد بود. آن روزها خالکوبی علائم بغیر از تصویر مستهجن عیب نداشت اما این روزها برخی اعمال تبدیل به ضد ارزش شدند. آرمانهای آن روزها اوج دلدادگی و عاشقی بود اما اینروزها آرمانهای عاشقانه مورد تمسخر و ارزیابی قرار میگیرند.افسوس برخی مسئولان پنهانی و علنی و گاهی گرین کارتی و دو ملیتی همان آرمانهایی که بوسیله آنها به پست و مقام و ثروت و قدرت رسیدند را زیر پا گذاشتند که نتیجه خروج از تقوا و زهد یا دنیا طلبی شدید است.
سلام برادرعزیزجناب ناطق
ضمن احترام به شما و نظراتتان ، درباره خالکوبی باید عرض کنم فرمایشتان صحیح و دقیق نیست. با تأییئ دیگرگفته هایتان باید بگویم که خالکوبی که ازمیراث های ناصواب زمان طاغوت است توسط افراد خاص و کسانی که خوش نام نبودند انجام می گرفت. و بویژه درجبهه نیز امری مذموم به حساب می آمد. مخصوصا" مواردی که درمواضع وضوع خالکوبی شده بود. البته نمی خواهم به اینطور افراد که بسیاریشان از کرده خود نادم وپشیمان هم بودندولی آثارآن پاک شدنی نبود اهانت کنم ولی نوعا" کارافراد غیرمتعهد و متضمن نقوش و نوشته های غیراخلاقی بود.
خوش بحال این شهید، کاش شهدا به منم کمک کنن
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi