شناسه خبر : 90346
پنجشنبه 05 خرداد 1401 , 10:52
اشتراک گذاری در :
عکس روز

میخوام کارمند حراست بشم

علی عبادی- من برادر شهید هستم از استان خوزستان بندر هندیجان روزه سه شنبه 27اردیبهشت1401 آمدم ومتاسفانه بخاطره آلودگی هوا ادارات تعطیل بودن چون از خود اداره بنیاد شهید شهرستان جوابگو نبودن و سن من 36سالمه ومشکل آسم دارم ودارای سه فرزند هستم.

واسه حراست توهرارگانی تقاضای شغل میخوام

لطفا همکاری لازم انجام بدین ممنون میشم

اینستاگرام
چشم فردا حکمت را میگم میزنند
من میخام مدیرکل هر جا که بشه بشم . نه مدرک دارم نه ایثارگرم .
فقط پارتی ندارم . مهمه؟
پس صب اول وقت توصف باش شنیدی که میگن روزی را خدا اول صب پخش میکنه درثانی ارزو بر جوانان عیب نیست گلم
برادر عبادی ما را یاد انقلابی های دهه شصت انداخت توی سخنرانی وخطبه واعظین اکثرا رادیو بود واعظ گرم سخنرانی ومستمعین گرم شنیدن که یک برادری از وسط مجلس داد میزد تکبیر تکبیر و مستمعین بعد چند دقیقه بررسی وکنجکاوی تازه متوجه میشدند که سخنران حرفی در خور زده ومستحق تکبیر است حال برادر ما رو یاد تکبیر انداختی (طنز) تکبیر................
حسن جان گلم اشتباه گرفتی روح بابات شاد این شوخیها نبود چطور روزمان را شب میکردیم جنگ یک روزش یک ساله انشآلله مشگل عزیز زندان مان حل شده
عزیز دلمان بینام عزیز من یک جمله طنز یادم آمد گفتم مقصود خدای ناکرده بچه های جنگ نبود جنگ ما جنگ نبود بلکه دفاع بود ودفاع قداست دارد در این عصر جدید ما که همه بفکر خویش ومنافع شخصی خودشان‌ هستند شیر مردانی بوده اند که جان در طبق اخلاص گذاشته 3000 کیلومتر رفته اند تا از وطن وناموس حریت ایران واسلام دفاع کنند که صد البته جواب این ازخود گذشتگی را جز خداوند متعال هیچکی نمی تواند بدهد وبا هیچ طریقی قابل جبران نیست جوانی 16ساله را دیدم که چندین کیلومتر جنازه بی جان پدر را در باتلاق حور العظیم ومجنون بدوش کشیده بود{برادرم} که بدست دشمن نیافتد. آنان که عزم جبهه کردند برای ما قابل احترامند وما دست بوس مرامشان هستیم البته که از دلیرمندان ایران زمین جز این هم توقع نمی‌رود همین الان هم هستند مردانی که قلبشان درسینه برای وطن وهم وطن می‌تپد. یاد تمام آن عزیزان گرامی روح شهدا عزیزمان شاد تن جانبازان عزیزمان سلامت باد آمین.
حسن جان عزیز سلام فرزند دلاور شهید یادبابای بزرگ مردت گرامی من هم مطالب بینام را میبینم احساسم میگوید او در جزایر مجنون حضور داشته چون خودم بودم انجا حسم میگوید بابای گرانقدر تان در داخل نی زار واردباطلاق که چه عرض کنم نی های شکسته شده برا نشان مسیر توسط بچه های شناسائی مسیر که... رفت بادلاوری بابای تو ودیگر عزیزان هم رزم فتح شد روزی نبود علی شیمیائی به فکر بمباران شیمیائی درآنجانبوده باشد چون هرروز در انجا یک میگ سیاه ویراژ میداد وبمبهایش داخل آب می افتاد آخر سر زهرش را راریخت و نفس را برا بینامها سهمیه کرد ولی دم بچه های ارتش گرم بااینکه پاسگاهای شناور درداخل نی ها بود ولی شبانه مخفیانه یک موشک داخل جزیره شده بود که فرداش طبق معمول وقتی آفتاب مستقیم به چشم می زد آشکار و شروع به شیرجه با فکر این که گلوله چهار لول ما بهش نمیرسه زد شیرجه او همان شلیک موشک توسط بزرگ مردان ارتش همان خلبان که دررادار مو شک را دیده بود صندلی پروازش را زد تا اسیر شود ولی این بار نوبت دوشکاچی های مابود حسن جان آنجا بود که دلمان ازطرف شهدائ که داده بودیم خنک شد موشک میگ راداغون ولی خلبان با چتر به فکر اسارت به پائینی میومد ولی دوشکاچیهایی از هر طرف شروع به رگبار به طرف خلبان کردن به تیرس که رسید فقط تکه پارچه لباس بود که درهوا پخش میشد ان شالله آقا بینام بیشتر توضیح میده اگه حدسم درست باشه روحت دوستم شاد یادش گرامی
حسن جان عزیز دلم جوابمان را خوب دادند خدا به بزرگی خودش با اشد مکافات جوابشان را بدهد ما تا نمردیم ببینیم حسرت به دل نمیریم
حاج علی رضای عزیز همان طور برایم عزیزی که بودید ولی با نشان دادن تهریف شده وضعیت جآمعه هدف با گل وبلبل نشان دادنش این هدف والای شما به مقصود نمی رسد هیچ بلکه نا امیدی بچه از سایت گران سنگ فاش تمام میشود می توانستیم با یکی به میخ ویکی به نعل سوپاپ مورد اطمینانی برای سایت و کل تشکیلات بوده باهم بوده با شیم ترسم نرسی
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi