شناسه خبر : 46462
یکشنبه 23 خرداد 1395 , 11:46
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گفت و گو با همرزمان سردار شاخص بیت المقدس 7

ملائک روح فرمانده را به آسمان‌‌ها بردند

 
 
شهیدخبر(شهیدنیوز): سردار شهید قدرت‌الله کمره‌ای یکی از شهدای شاخص عملیات بیت‌المقدس7 است که در تداوم این عملیات به تاریخ سوم تیرماه 1367 به شهادت رسید.
  

به تقویم دفاع مقدس که نگاه می‌کنیم، تنها نام عملیات‌ها هستند که از مقابل چشمانمان عبور می‌کنند و اگر کمی کنجکاو باشیم، ‌نهایتاً به روند و نتایج رویدادها نگاهی گذرا می‌اندازیم. اما کسی چه می‌داند هر کدام از این حماسه‌آفرینی‌ها با خون چند رزمنده و فرمانده به بار نشسته‌اند و چند نفر از بهترین مردان سرزمینمان به شهادت رسیده‌اند تا نتیجه‌ای در جبهه‌های دفاع‌مقدس حاصل شود. 

سردار شهید قدرت‌الله کمره‌ای یکی از شهدای شاخص عملیات بیت‌المقدس7 است که در تداوم این عملیات به تاریخ سوم تیرماه 1367 به شهادت رسید. 

در حال و هوای سالگرد انجام بیت‌المقدس7 و شهادت این سردار رشید واحد مخابرات، روزنامه جوان گفت‌وگویی با دو نفر از همرزمانش انجام داده‌ که پیش‌رو دارید. در ادامه نیز نحوه شهادتش را از زبان یکی از شاهدان واقعه می‌خوانیم.

 محمدحسن صادقی
 همرزم شهید

از چه زمانی با شهید کمره‌ای آشنا شدید؟ اگر می‌شود از روند رزمندگی خودتان هم بگویید.
من از اول شروع جنگ تحمیلی یعنی از مهر سال 59 به همراه یک گروه سه نفره به دزفول اعزام شدیم. بار دوم بهمن ماه همان سال به پاوه رفتیم و از عملیات رمضان به بعد هم که عضو سپاه شدم و تقریبا تا پایان جنگ در جبهه‌ها حضور داشتم. آشنایی‌ام با شهید کمره‌ای برمی‌گردد به زمانی که در لشکر 17 علی‌بن‌ابیطالب(ع)‌حضور داشتیم. ایشان از توابع شهرستان دلیجان استان مرکزی بودند و از آنجایی که لشکر17 از سه استان مرکزی، سمنان و زنجان پشتیبانی می‌شد، هر دو در مقاطعی از دفاع مقدس را در این لشکر بودیم. سال 64 که لشکر رزمی مهندسی 42 قدر تشکیل شد، بنده مسئول ستاد لشکر شدم و با آشنایی که از شهید کمره‌ای داشتم، از ایشان دعوت کردم تا در واحد مخابرات لشکر فعالیت کند. کمره‌ای هم کمی بعد آمد و این آمدنش مصادف شد با عملیات کربلای4. از آن زمان تا سال 67 شهید کمره‌ای مسئولیت واحد مخابرات لشکر42 قدر را برعهده داشت.

به عنوان مسئول شهید، چه خصوصیاتی از ایشان در ذهنتان ماندگار شده است؟
واحد مهندسی در مقایسه با واحد‌های پیاده ویژگی‌های خاصی داشت. کار ما از احداث خاکریز و سنگر گرفته تا ساختن پل و موارد متعدد دیگری را در برمی‌گرفت. به نوعی پرمشغله بودیم و دامنه کاری وسیعی داشتیم. زمان جنگ به ما  «سنگرسازان بی‌سنگر» می‌گفتند که واقعاً هم همین طور بود و برای احداث مثلا یک خاکریز،‌ با سختی‌ها و خطرات بسیاری روبه‌رو می‌شدیم. شهید کمره‌ای با وجود اینکه مسئولیت داشت، اما خودش را تنها به دستور دادن و چیدن مقدمات و برنامه‌ها محدود نمی‌کرد بلکه شخصاً به صورت عملی وارد میدان می‌شد و برای پیشبرد بهتر کارها، در خط مقدم و مناطق مختلف حضور پیدا می‌کرد. گاهی کار را به جایی می‌رساند که ما به عنوان مسئولان لشکر به ایشان اعتراض می‌کردیم چرا تا این اندازه خودش را در معرض خطر قرار می‌دهد اما به هرحال روحیه و شخصیت شهید کمره‌ای اینطور بود که نمی‌خواست به اصطلاح پشت میزنشین باشد و قبل از نیروها شخصاً وارد عمل می‌شد.

به لحاظ فردی و خصوصیات انسانی چه ویژگی‌هایی داشتند؟
همه آن رفتارهایی که از یک رزمنده مکتبی می‌توان سراغ گرفت در شهید کمره‌ای جمع بودند. آدم خوشرویی هم بود و نیروهایش را جذب می‌کرد. از نظر مهارت در رسته مخابرات از جمله بهترین نیروها بود. تمامی مراحل را از یک بیسیم‌چی ساده گرفته تا مسئولیت مخابرات گردان، محور و... را پشت سرگذاشته بود و وجودش واقعاً نعمتی بود.

به نظر شما یادگاری که شهید کمره‌ای از خودش به جا گذاشت چه بود؟
وقتی سال 64 فرماندهی وقت سپاه فرمان تشکیل لشکر42 قدر را به سردار عطار داد، لشکر هیچ چیز نداشت و تمام واحدهای آن کارشان را از صفر شروع کردند. در مخابرات لشکر هم اوضاع به همین منوال بود. منتها مخابرات یک کار تخصصی است و نیاز به وسایل خاصی دارد. از یک بیسیم گرفته تا دکل مخابراتی و کلی وسیله دیگر که همگی آنها با زحمات افرادی چون شهید کمره‌ای حاصل آمدند و لشکر 42 دارای یک واحد مخابراتی تمام عیار شد. به نظرم این زحمات یکی از یادگاری‌های شهید کمره‌ای بود که ثمراتش مدت‌ها بعد از شهادتش برجای ماند.

مهدی جعفری همرزم شهید

شهید کمره‌ای فرمانده شما در گردان مخابرات لشکر 42 بودند، ایشان از منظر یک فرمانده چه ویژگی‌هایی داشتند؟
شهید مسئول گردان مخابرات لشکر42 بود و بنده سمت جانشینی‌اش را داشتم. قدرت‌الله بچه نراق از توابع دلیجان بود و من هم اهل همان منطقه بودم، اما آشنایی‌مان در همان گردان مخابرات صورت گرفت. شهید کمره‌ای یک فرمانده گرم و صمیمی و خوش اخلاق بود. پا به پای بچه‌ها پیش می‌رفت و در رفتارش فرقی بین یک نیرو و مسئول قائل نبود. با هرکسی با زبان خودش ارتباط برقرار می‌کرد و بچه‌ها را با هر ظرفیتی به کار می‌گرفت. خودش هم که معمولاً پیشقدم کارها بود و وقتی بچه‌ها می‌دیدند فرمانده‌شان پا به پای آنها فعالیت می‌کند،‌آنها هم با دل و جان کار می‌کردند.

به عنوان یکی از همرزمان نزدیک‌شان شاهد ابتکاری از ایشان در جبهه‌ها بودید؟
در مقطعی لشکر در منطقه ماووت بیمارستانی احداث می‌کرد که بین مقر پشتیبانی لشکر تا نیروهای مستقر در منطقه فاصله زیادی بود. طوری که برد بیسیم‌ها نمی‌رسید و فرماندهی لشکر برای ارتباط با نیروها دچار مشکل می‌شد. یک‌بار برادر عطار فرمانده لشکر به واحد مخابرات آمد و انتقاد کرد که چرا ارتباط بیسیمی بین نیروها برقرار نیست. شهید کمره‌ای از این حرف غیرتش به جوش آمد و به ما گفت هر طور شده باید برویم روی ارتفاعات یک چادر بزنیم و فرکانس ارتباطی را از این طریق برقرار کنیم. تا آنجا که یادم است قبلا چنین کاری نکرده بودیم. به هرحال رفتیم و چادر ارتباطی را نصب کردیم و بعد از آن خود شهید کمره‌ای با تویوتایی که داشتیم به آن طرف کوه رفت و تماس بیسیمی بین نیروهای حاضر در خط و مقر پشتیبانی برقرار شد. این کارش واقعاً ابتکاری بود که با امکانات محدود آن زمان انجام شد.

از آخرین دیدارتان با شهید کمره‌ای چه خاطره‌ای دارید؟
اوایل سال 67 بود که من از شهید کمره‌ای مرخصی گرفتم و به دلیجان برگشتم. چند وقتی آنجا بودم که دیدم خود شهید هم به دلیجان آمده است. ظاهرا منطقه ماووت بمباران شیمیایی شده بود و چشمان قدرت‌الله به شدت آسیب دیده بود. وقتی وضعیتش را دیدم، گفتم حتما باید دکتر بروی و مدتی بستری بشوی. اما گفت چیزی نیست و زود خوب می‌شود. معلوم بود که نمی‌خواهد مدت زیادی از منطقه جنگی خارج شود. هرچه اصرار کردم نپذیرفت و دوباره به جبهه برگشت. چند وقت بعد هم که زنگ زدم به مقر لشکر خبر دادند که او به شهادت رسیده است.

ظاهراً نحوه شهادت ایشان بسیار خاص بود؟
بله، آن زمان من هنوز در مرخصی بودم. ولی بعدها از بچه‌ها شنیدم که در روند عملیات بیت‌المقدس7، درگیری‌ها همچنان ادامه داشت که روز سوم تیرماه 67 یک گلوله مستقیم تانک زیر پای قدرت‌الله اصابت می‌کند و نیمی از بدنش کاملا متلاشی می‌شود. شدت انفجار به قدری بود که تکه‌های بدن او روی آمبولانس مخابرات می‌پاشد که همان حوالی پارک بود. بچه‌ها تا مدتی بعد از این قضیه همچنان تکه‌های گوشت شهید را از لابه‌لای پنجره و نقاط مختلف آمبولانس پیدا می‌کردند و چون فرمانده‌شان را خیلی دوست داشتند، این مسئله باعث تألم و تأثر بسیاری در میان نیروها شده بود.

 

آزاده علی‌اکبر حیدری 
از شاهدان شهادت فرمانده

چهارم خردادماه 1367 بود که برای تعمیر یک دستگاه لودر در موقعیت شهید صبوری مشغول کار شدیم. همین حین شهید کمره‌ای فرمانده مخابرات لشکر مهندسی 42 قدر از فاصله دور با ایما و اشاره به من فهماند کارم تمام شد پیشش بروم. تعمیر لودر رو به پایان بود که مجدداً قدرت‌الله روی سنگر آمد و با اشاره گفت پس چرا نمی‌آیی؟ من هم با اشاره گفتم الان می‌آیم.  ناگهان حجم آتش دشمن شدت گرفت و هر چه تلاش کردم نتوانستم خودم را به او برسانم. برای بار سوم قدرت‌الله با احتیاط از سنگر بیرون را نگاه کرد و تلاشم را دید. دستی به هم تکان دادیم به نشانه اینکه صبر می‌کنیم تا شرایط مهیا شود اما در این اثنا یک گلوله توپخانه دشمن به سنگر فرماندهی مخابرات اصابت کرد. مشاهده این صحنه برایم خیلی دشوار بود. با هر خطر و مشکلی بود با دوستانم بر بالای پیکر مطهر قدرت‌الله حاضر شدیم. آنچه را که می‌دیدیم برایمان خیلی سخت بود. نیمی از بدن شهید کمره‌ای کاملاً متلاشی شده بود و ملائک روح پاکش را به آسمان برده بودند.

 

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi