شناسه خبر : 48463
یکشنبه 24 مرداد 1395 , 09:46
اشتراک گذاری در :
عکس روز

شیر کوهستانی که پیکرش بر روی سیم‌های خاردار جا ماند

سردار شهید "مهدی خندان" از شهدای عملیات والفجر4 است که در مهرماه سال 1362 به شهادت رسید. وی معاون تیپ عمار بود، تیپی که فرمانده‌اش نیز در همان عملیات آسمانی شد.

این سردار شهید را شیر کوهستان می‌نامیدند. شهید علی جزمانی جانشین گردان مقداد در توصیف حالات مهدی قبل از شروع عملیات گفته است: «نشسته بودیم و صحبت می‌کردیم. قرار بود قبل از غروب آفتاب، نیروهای باقی‌مانده‌ی گردان را از بنه‌ی تدارکاتی به طرف خط حرکت دهیم. مهدی گفت: علی! من دیشب خواب دیدم که شب تاسوعاست. مجلس باشکوهی داشتیم و سینه‌زنی میکردیم. همه داشتند گریه می‌کردند. من هم آنجا چند بیتی خواندم. حال و هوای عجیبی بود.»

بعد گفت: «این شب تاسوعایی که من دیدم، حتما عاشورایی به دنبال دارد.»

باید راه می‌افتادیم. می‌خواستم بند پوتین‌هایم را ببندم، گفتم: «این پوتین‌ها اذیتم می‌کند.»

گفت: «بیا پوتین‌هایمان را عوض کنیم.»

بعد آیه‌ای از قرآن خواند و گفت: «اجل هر کس فرا برسد، امکان ندارد یک لحظه هم تغییر کند.»

تا آخرین لحظه که بنه را ترک کردیم، از شهادت و شهید شدن حرف می‌زد، قرآنی همراه داشت که امضا و تبرک شده‌ی امام بود. دو سه سال قبل، آن را مدتی به من داده بود و من دوباره به او برگردانده بودم. دم غروب باز گفت: «بیا، این قرآن مال تو باشد.»

قبول نکردم. نگاهی کرد و گفت: «یک بار دیگر هم این را به من پس دادی. حالا هم اگر نمی‌گیری، مهم نیست اما یادت باشد وقتی شهید شدم از روی جنازه‌ام بردار.» قرآن را بوسید و در جیبش گذاشت.

حجت الاسلام محمد پروازی که در اردوگاه قلاجه و تا قبل از شروع عملیات والفجر4 با مهدی خندان همراه بوده، در تشریح حرکت نیروها به سمت کانی مانگا با جلوداری مهدی خندان می‌گوید: «گردان‌های مقداد و مالک، با گردان‌هایی از بچه‌ای ارتش ادغام شده بودند. گردان حرکت کرد و یال سمت راست را رفت بالا و به فاصله‌ی چهارصد پانصد متری عراقی‌ها رسیدیم. عراقی‌ها تا فهمیدند عملیات شده، شروع کردند به آتش تهیه‌ی سنگین ریختن؛ به حدی که این مدل آتش، تا آن موقع هیچ جای کانی مانگا ریخته نشده بود. از هر طرف تیر و خمپاره و گلوله توپ بود که به زمین اصابت می‌کرد و تعدادی را شهید و مجروح می‌کرد. از آن نقطه، کسی نتوانست جلوتر برود.

اما از کل بچه‌ها، 7 نفری شروع کردند به جلو رفتن و این فاصله را طی کردند؛ تا رسیدن زیر پای عراقی‌ها. البته این را هم بگویم، موقعی که بچه‌ها سینه‌کش خوابیده بودند مهدی بلند شد و شروع کرد به رجز خواندن. گفت: «منم مهدی خندان، پسر امام قلی خان، معاون تیپ عمار، آن‌ها که می‌خواهند با مهدی خندان بیایند به پیش.»

از این تعداد، همین 7 نفر رفتند تا رسیدند به پنجاه شصت متری خط الراس جغرافیایی. روی زمین دراز کشیدند تا وضع خط الراس را شناسایی کنند. آن‌ها به صورت ستون جلو رفته بودند که نفر اول مهدی خندان بود و من نفر چهارم یا پنجم بودم.

شهید علی جزمانی ادامه ماجرا را این‌گونه توصیف می‌کند: «درحالی که همه ستون خوابیده بود، مهدی خندان با قامتی استوار پیشاپیش ستون ایستاده بود و داشت بالای قله را نگاه می‌کرد. صورتش را برگرداند و نگاهی به بچه‌هایی که زمین‌گیر بودند، کرد و دوباره قله را زیر چشم گرفت. من با دقت براندازش کردم. انگار دور قامتش را هاله‌ای از نور فرا گرفته بود. در بالای ارتفاع غیر از تیربار و دوشیکا، یک توپ ضدهوایی شلیکای چهارلول هم درست در مقابل ستون کار می‌کرد و امان همه را بریده بود. مهدی طاقت نیاورد، پیش من آمد و گفت: «علی، من می‌روم چهار لول را خاموش کنم».

بلند شدم و گفتم: «من هم همراهت می‌آیم.»

مهدی به آرامی روی شانه‌ام را فشار داد و گفت:«نه، تو پیش بچه‌ها باش و به گردان کمک کن.» چاره‌ای نداشتم. مسئول یکی از گروهان‌ها شهید شده بود و مهدی من را به جای او انتخاب کرده بود. مدتی نگذشت که با 5-4 نفر به سمت بالای تپه خیز برداشت. نرسیده به سنگر عراقی‌ها، شیب زمین کم می‌شد. زمین تقریبا صاف و همواری بود که عراقی‌ها در آن مین کاشته بودند. چند ردیف سیم خاردار حلقوی هم بود که کار را مشکل‌تر می‌کرد. مشکل عمده عبور از موانع بود. اگر از میدان مین گذرگاهی باز می‌کردند آن وقت به راحتی چهارلول دشمن منهدم می‌شد.»

حجت الاسلام پروازی در ادامه می‌گوید: رفتم نزدیک مهدی، دیدم همه بچه‌ها زیر آن آتش بی امان دشمن به رو دراز کشیدند اما مهدی از شدت خستگی نشسته روی زمین و دراز نکشیده و تا مرا دید گفت: حاجی تو هم که اینجایی. گفتم: بله. چرا تو باشی ما نباشیم!

یک مقداری که نشست و نفسش تازه شد، بلند شد و با تمام قامت ایستاد. آتش هم خیلی سنگین بود. من از جا نیم‌خیز شدم. دستش را گرفتم و فریاد زدم: مرد به تو می‌گویم دراز بکش تا آتش سبک شود.

مهدی ابتدا دراز کشید ولی لحظه‌ای بعد به سرعت بلند شد و ایستاد. گفتم چرا دوباره بلند شدی؟

گفت: حاجی من تا به امروز در برابر تیر و تانک توپ دشمنسر خم نکرده بودم، این یک دقیقه‌ای هم که اینجا دراز کشیدم برای این بود که شما گفتید دراز بکشید وگرنه من آدمی نبودم که زیر آتش این نامردها دراز بکشم.

به نظر من به خاطر همین جگرآوری و رشادت مهدی بود که در بین بچه‌های لشکر به شیر کوهستان معروف شد. مهدی بلافاصله بلند شد و رفت جلو. 6-5 دقیقه‌ای گذشت، من یک لحظه او را ندیدم تا این که خودم را کشیدم جلو توی خط الراس جغرافیایی و نگاه کردم. مهدی رسیده بود کنار سیم خاردار عراقی‌ها.

رفته بود وسط سیم‌های خاردار حلقوی که پر از مین بود. بدون هیچ سیم‌چین یا وسیله‌ای و بدون همراه داشتن تخریب‌چی. آخر از تخریب‌چی‌ها یکی شهید شده بود، یکی مجروح. بالاخره مهدی می‌خواست از توی سیم خاردار راهی پیدا کند و معبری برای بچه‌ها باز کند. برانکادر هم نبود که بچه‌ها آن را روی سیم خاردار بگذارد و رد شود. بعد دیدم مهدی دست‌هایش را انداخت توی کلاف سیم خاردار و فشار داد. سیم خاردار را باز کرد اما سیم‌خاردارها از یک طرف دستش رفته بودند و از طرف دیگر دستش بیرون زده بودند. از دست‌هایش شر شر خون می‌ریخت.

در همین وضعیت، سرش را کرد توی حلقه‌های سیم خاردار و رفت نشست وسط سیم‌ها. با چه مشقتی دست‌هایش را از توی سیم خاردار در آورد و یکی یکی مین‌ها را برداشت و چید کنار. سریع معبر را باز کرد و بعد دست‌های خون آلودش را دوباره انداخت آن طرف سیم خاردار. شانه‌هایش به سیم گیر کرد و تیغه‌های تیز سیم خاردار پیراهن و زیرپوش و پوست تنش را پاره کرد و خون زد بیرون. بالاخره خودش را هم از دست آن تیغ‌ها نجات داد.

محمدحسن محققی یکی دیگر از شاهدان این صحنه، فرجام این نبرد نابرابر را این‌گونه روایت کرده است: «مهدی خندان به همراه تعدادی آرپی‌جی‌زن و تیربارچی از زیر سیم خاردار عبور کرد و به سمت سنگر دوشکای دشمن که در تپه‌ای زیر قله مانع عبور بچه‌ها شده بود، حرکت کردند. من هم جزو آن چند نفر بودم که آر‌پی‌جی داشتم. چند موشک آرپی‌جی به سنگر دوشکای دشمن شلیک کردیم ولی نتوانستیم آن را خاموش کنیم چون داخل سنگری بود که دیواره‌های آن را از سنگ درست کرده بودند. فاصله‌ای با دوشیکا نداشت. شاید حدود 100 متر اما هر چه تلاش کردیم نتوانستیم کاری بکنیم. حالا دیگر دشمن از همه طرف متوجه حضور ما شده و ما را زیر آتش شدید خودش گرفته بود.

در این میان، مهدی خندان بیشتر از همه تحرک داشت و مرتب تلاش می‌کرد. بالاخره تصمیم گرفت خودش به سمت دوشکا برود و با نارنجک آن را منهدم کند. دیگران هم سعی کردند خط آتش برای پشتیبانی از او ایجاد کنند. تکبیرگویان و با رجزخوانی بلند شد، حدود 20 متر به سمت دوشکا رفت که دوشکاچی متوجه شد و او را هدف قرار داد. اولین تیر به سرش اصابت کرد و او را به زمین پرت کرد و بعد از آن تیرهای بعدی بود که به پیکرش اصابت می‌کردند.

عراقی‌ها از راس قله سرازیر شده و به صورت دشت‌بان در حال پایین آمدن بودند. به واسطه نور ماه و نزدیک شدن به صبح، صحنه به طور واضح قابل دیدن بود. شبح عراقی‌ها کاملا مشخص بود. دیگر جای ماندن نبود و مقاومت فایده‌ای نداشت. نیروها پشت سیم خاردار عقب نشینی را شروع کرده بودند. در عین حال قرار شد پیکر مهدی خندان را به عقب بیاوریم.

سینه‌خیز خود را به پیکر مطهر شهید خندان رساندیم و دو طرف لباس او را گرفتیم و به حالت نیم‌خیز روی زمین کشیدیم. وقتی به سیم‌خاردارها رسیدیم، عراقی‌ها خیلی نزدیک شده بود. در همین حال لباس شهید خندان به سیم خاردار گیر کرد و به پشت به حالت نیم خیز روی سیم‌ها افتاد. تلاش برای جدا کردن لباس و پیکر شهید خندان نتیجه‌ای نداد و مجبور شدیم خودمان را به عقب برسانیم. این شد که پیکر این شهید روی سیم‌های خاردار باقی ماند.»

در عملیات والفجر4 تعدادی از فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله(ص) عباس ورامینی(رئیس ستاد)، اکبر حاجی‌پور(فرمانده تیپ عمار)، مهدی خندان(معاون تیپ عمار)، علی اصغر رنجبران(معاون تیپ سوم ابوذر)، ابراهیم علی معصومی(فرمانده گردان کمیل) و مجید زادبود(جانشین اطلاعات) به شهادت رسیدند و زمینه برای عملیات‌های بعدی فراهم شد. این عملیات در زمانی انجام شد که در محورهای جنوبی امکان عملیات وجود نداشت و این امر باعث انهدام یگان‌های عمده‌ای از ارتش عراق شد. محل اجرای این عملیات اکنون یکی از یادمان‌های راهیان نور است و هر ساله کاروان‌های راهیان نور به این یادمان سفر می‌کنند.

منبع: دفاع پرس
اینستاگرام
براستی شهدا رفتندکارحسینی کردن ایاماها که ماندیم کار زینبی کردیم؟وای اگراز پس امروز بود فردایی...شهدا یکی ازاهدافشان دفای ازضعفابود ولی جا ماندگان وخانواهایشان ضعیف کش شدن چرااسیردنیا گشتن؟البته نه همه انها دیروزشان باامروزشان خیلی متفاوته
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi