شناسه خبر : 82324
چهارشنبه 08 ارديبهشت 1400 , 13:00
اشتراک گذاری در :
عکس روز

شهادت بانوی جانباز ۷۰درصد کرمانشاهی و مادر سه شهید

بانو فوزیه بالاگیری مادر شهیدان «علیرضا و مژگان سعودی کرمانشاهی» نیز بود که در سال ۱۳۶۵ بر اثر بمباران وحشیانه کرمانشاه توسط هواپیماهای دشمن بعثی هم فرزندان خود را تقدیم نظام و دفاع از کشور نمود و هم خود، مدال جانبازی و ایثارگری را برای ملت ایران را دریافت کرد.

فاش نیوز - «فوزیه بالاگبری» که در سال 65 توسط رژیم بعث صدام  از ناحیه دو پا مجروح شد و به درجه جانبازی 70 درصد نائل شده بود، به شهادت رسید.

این شهید گرانقدر روز 7 اردیبهشت‌ماه در بیمارستان امام حسین(ع) کرمانشاه به خیل شهدا پیوست. این بانوی شهیده نه تنها جانباز 70 درصد استان کرمانشاه بود بلکه مادر سه شهید با اسامی «حمیدرضا، علیرضا و مژگان سعودی‌کرمانشاهی» بود که پس از تحمل سال‌ها درد و رنج ناشی از مجروحیت بمباران دشمن بعثی در دوران دفاع مقدس به شهادت رسید.

منزل مسکونی این بانوی ایثارگر سال 1365 در کرمانشاه آماج حملات وحشیانه هواپیماهای رژیم بعث عراق قرار گرفت که در این حمله شهید "فوزیه بالاگبری" از ناحیه دوپا به درجه جانبازی و قطع نخاع و دو فرزندش به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

شهیده فوزیه در خاطرات خود روایت می‌کند که هفتم آبان 1365 همزمان با 28 صفر سالروز رحلت حضرت محمد (ص) و شهادت امام حسن (ع) بود. ظهر آن روز پسران و دختر 9 ساله‌ام در منزل بودند که صدای آژیر قرمز به گوش رسید. بچه ها هراسان شده بودند. خود من هم می‌ترسیدم اما سعی کردم بچه ها را آرام کنم. آن ها در کنار من نشسته بودند، گاهی من به آن ها دلداری می دادم و گاهی آن ها روحیه ی مرا تقویت می‌کردند. کم کم صدای هواپیماها به گوش رسید و صدای پدافندهای هوایی به اوج رسید، دیگر مطمئن بودم که شهر بمباران خواهد شد. برای یک لحظه، سایه ی شومی از روی حیاط خانه گذشت و پس از چند لحظه بمب‌های خوشه ای در جای جای خانه ما جا گرفت. دیگر متوجه هیچ چیز نشدم.

 ساعت 9 صبح هشتم آذرماه به یکی از بیمارستان‌های تهران اعزام شدم. تمام بدنم مملو از ترکش بمب‌های خوشه‌ای بود، هر دو پایم از کار افتاده و کلیه‌هایم آسیب دیده بودند. در چندین ماه در بیمارستان تهران 25 بار مورد عمل جراحی قرار گرفتم و هیچ کس در کنارم نبود. پزشکان تصمیم گرفتند که بنده را برای ادامه درمان به کشور آلمان اعزام کنند. 

 اگر چه کمی آرام شدم اما انگار غم دنیا در دل من خانه کرده بود. ندیدن بچه‌ها، دوری از همسر، سفری تنها به کشوری غریب و وضعیت جسمانی‌ام، همه و همه باعث می‌شد که لحظه به لحظه نگرانی و دلشوره‌ام بیشتر شود.

ساعت پنج صبح 6 خرداد 1366 هواپیما در فرودگاه آلمان به زمین نشست و بلافاصله به بیمارستان انتقال یافتیم و در آنجا مورد معاینه قرار گرفتیم. پزشکان به شدت نگران وضعیت من بودند چون می‌دانستند که بارها مورد عمل جراحی قرار گرفته‌ام و هر دو پایم عفونت کرده است. بیش از سه ماه در آلمان بودم و تنها زن مجروحی که در آن زمان در آلمان حضور داشت، من بودم. در طول این مدت هفت بار تحت عمل جراحی قرار گرفتم که اولین عمل جراحی من 17 ساعت به طول انجامید اما عمل جراحی بر روی پاهای من هیچ تأثیری نداشت و هر دو پای مرا قطع کردند.

 به بنده اطلاع دادند که 20 شهریور به ایران باز خواهم گشت. انگار دوباره از مادر متولد شده بودم. با تمام درد و رنجی که داشتم اما سر از پا نمی شناختم. با شوق و ذوق فراوان برای بچه‌هایم اسباب بازی خریدم و آماده بازگشت شدم. روز موعود فرا رسید و من از شادی در پوست خود نمی‌گنجیدم.

همه دردهایم را فراموش کرده بودم زیرا می‌خواستم به منزلم برگردم و پس از ماه ها بچه‌هایم را ببینم. ساعت یک بامداد 21 شهریور هواپیما در فرودگاه تهران نشست.

 پدر، مادر، همسر، برادر، خواهر به استقبالم آمده بودند، من در آغوش آنها بودم و با هم اشک می‌ریختیم اما چشمم در میان جمعیت به دنبال بچه‌هایم می گشت و دلم برای دیدن آن‌ها تنگ شده بود. با چشم‌های اشک آلود پرسیدم: بچه ها کجایند؟ جوابی نشنیدم.  به کرمانشاه رسیدیم. تقریبا همه فامیل برای استقبال آمده بودند. وارد خانه شدم. برای من تشکی انداخته بودند، روی تشک نشستم و بچه‌ها را خواستم. احساس کردم یکی یکی خودشان را از نگاه من پنهان می‌کنند. چیزهایی دستگیرم شده بود اما نمی‌خواستم باور کنم. بچه‌ها را صدا زدم: حمید رضا، علیرضا، مژگان، از گوشه و کنار صدای گریه به گوشم می‌رسید. گفتم: کسی نمی‌خواهد بگوید بچه کجایند و از صدای هق هق گریه مادر و خواهرم فهمیدم که هر سه فرزندم شهید شدند.

گفتنی است رهبر معظم انقلاب در سفر سال 1390 خود به استان کرمانشاه با این مادر شهید و جانباز صبور دیدار کردند.

اینستاگرام
شادی روحش صلوات
سلام خداوند رفتگان شماروهم بیامرزه
بنده پسر شهیده فوزیه بالاگبری هستم هیچکس درد دل مارو نمیدونه ۳۵ سال مادرم بادردو رنج و سختی زندگی کرد مادری که سه تا بچه اش شهید شده و پدرم هم ۲۱ سال به درجه شهادت نائل شد هیچکس درد دل مارو نمیدونه مادری که بعد دوسال فهمیده بچه هاش شهید شدن خیلی حرفا دارم خیلی ولی بازم از همدردیتو ممنونم تشکر
شادی روح مادرشهیدان صلوات بفرستید
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم
با سلام خداوند رفتگان شماروهم بیامرزه بنده پسر شهیده فوزیه بالاگبری هستم مادرم ۳۵ سال با دردو رنج تحمل و با دلی شکسته زندگی کرد مادرم بعد از دوسال موقع برگشت از آلمان که برای مداوا به آلمان سال ۶۵ اعزام شده بود فهمید سه تا بچه اش شهید شده پدرم هم ۲۱ سال پیش به درجه شهادت رسید چه کسی درد دل مارو میفهمه خیلی حرفا دارم دلم خیلی شکسته ولی بازم از همدردی شما عزیزان کمال تشکر رو دارم
سلام بنده پسر شهیده فوزیه بالاگبری هستم مادرم ۳۵ سال با درد و رنج و سختی و با دلی شکسته زندگی کرد هیچ کس درد دل مارو نمیدونه و حتی نمیتونه بفهمه بخوام از خاطرات زندگیمون بگم باید هزاران صفحه ورق را پرکنم تا بدونن بعضی ها زندگی کردن با درد و رنج وسختی و دل شکستن یعنی چی ولی هرچه داریم از خون شهیدان داریم مادرم شهادتت مبارک دوستت دارم مادرم تا ابد جات تو قلبمه
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi