یکشنبه 09 خرداد 1400 , 10:00
گفتوگو با جانباز نخاعی گردنی، «صادق بیات» و همسرش(بخش دوم و پایانی)
موج عشق و آرامش
بسیار باعث افتخار است که این نشان جانبازی نصیبم شده، زیرا جانبازی برازنده هر کسی نیست. فقط لطف خدا و بعد هم محبت همسرم. چرا که ایشان درهیچ برههای از زندگی مرا تنها نگذاشته و از همه مهمتر گل وجود امیرحسینم....
فاش نیوز - در بخش نخست گفت و گو با خانواده دوست داشتنی و عزیز جانباز محمد صادق بیات، این جانباز عزیز با سخنان دلنشین خود که اشتیاق خوانندگان را هم حسابی برانگیخته است، از زمان کودکی خود را تا زمان جبهه و مجروح شدنش برای مخاطبان بازگو نمود.
در این قسمت از گفت و گو، حضور و سخنان خانم «شایسته»، شریک باوفای زندگی جانباز بیات، پررنگ تر است و جانباز بیات به جریان ازدواج و زندگی پس از تاهل و انتظارات از مسئولین میپردازد و بی شک این قسمت هم همچون قسمت اول، خواندنی خواهد بود.
فاش نیوز: خانم شایسته! شما هم چند کلامی بفرمایید.
- ما بیشتر اوقات درحال گفت وگو هستیم. شاید به دلیل همین به اصطلاح صحبتهای زیاد است که باعث میشود که هیچگاه کینه و کدورتی در دلمان جا نداشته باشد. اگر از دست هم ناراحت شویم، با هم درمیان میگذاریم و با توضیحات، همدیگر را قانع میکنیم.
جانباز بیات نیز در تایید صحبتهای همسرش میگوید: ما بیشتر با هم رفیق هستیم و بعد سر و همسر. حرف ناگفتهای را در دل باقی نمیگذاریم و چیزی را به بایگانی ذهنمان نمیسپاریم. هرچه هست شفاف است.
فاش نیوز: چگونه با این وضعیت کنار آمده اید؟ و طبق گفتههایتان فکرمیکنید چه نیرویی شما را تا امروز محکم نگهداشته است؟
- هنوز هم کنار نیامدهام. هضم این موضوع برایم دشوار است. البته بسیار باعث افتخار است که این نشان جانبازی نصیبم شده، زیرا جانبازی برازندهی هر کسی نیست. فقط لطف خدا و بعد هم محبت همسرم. چرا که ایشان درهیچ برههای از زندگی مرا تنها نگذاشته و از همه مهمتر گل وجود امیرحسینم.
بدون اغراق میگویم اگر نفس میکشم، به نفس کشیدن امیرحسین است و تمام امیدم پس از خداوند به امیرحسین است. البته بینهایت خدا را شکر میکنم بابت خواهران و برادرانی که دارم. آنها به قدری به من احترام میگذارند که خسته میشوم اما تمام این دوست داشتنها را به امیرحسین نمیدهم. زمانی که از باشگاه با تمامی خستگی بیرون میآیم، تنها شنیدن صدای امیرحسین هست که خستگی را از تنم بیرون میآورد و جالب است زمانی که این را به خودش میگویم، با مهربانی میگوید خب زودتر زنگ میزدی!
فاش نیوز: چطور شد که تصمیم به ازدواج گرفتید؟
- زمانی که اندکی زخمهایم بهبود پیدا کرد، خانواده اصرار داشتند که باید ازدواج کنم و نگرانیهای پدر و مادر از آینده هم که تمامی نداشت. البته چندین بار زمانهایی که در بیمارستان بستری بودم، معمولاً خانمهایی برای دیدار و ملاقات جانبازان میآمدند که خواستار ازدواج با من بودند و یا اینکه یکی از جانبازان هم خواهر همسرشان را برای من انتخاب کرده بودند و یا چند تن از اقوام که تمایل داشتند من با دختران آنها ازدواج کنم و یا دختران اقوامی که تمایل به ازدواج داشتند اما خانوادههایشان بعضاً مخالفت بودند. من هم عنوان میکردم که قصد ازدواج ندارم چرا که از پس مشکلات خودم برنمیآمدم و از این مقوله بسیار هراس داشتم. اما پس از مدتی که زندگی را با همسرم شروع کردم، اذعان کردم که اشتباه می کردم.
فاش نیوز: این امر چگونه محقق شد؟
- برادر همسرم مستاجر عموی بنده بودند. پسر عمه من (آقا باقر) که در وزارت اطلاعات سپاه هست، یک بار که برای سرزدن به خانه داییاش رفته بود، ایشان را در آنجا دیده بود و با پدر و مادرم مطرح کرده بود که دختر بسیار خوب و متینی است. من چند روز ایشان را تعقیب و زیر نظر داشتهام، ایشان برای آقا صادق مناسب هست. خاطرم هست با دوستانم فرهنگسرای خاوران بودیم که مادرم تماس گرفت و گفت آقاباقر دختری را برای شما درنظر گرفته که از هر نظر مناسب شماست. حالا بیا ... و مرا به خانه عمویم کشیدند.
ایشان هم آمد، نشستیم و خاطرم هست حتی نگاهی هم به ایشان نکردم. ایشان سوالاتشان را پرسیدند و من هم جواب دادم و قرار شد فردا شب که شب شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) بود به خواستگاری برویم.
فردا شد و برادر ایشان که سرهنگ بازنشسته سپاه هم هستند، آمدند و صحبت کردیم و البته سر مقدار مهریه که 1000 سکه عنوان شده بود، خواستگاری درحال به هم خوردن بود. خانواده من اصلاً این تعداد را قبول نداشت. مدنظر خانواده من 14 سکه و یا نهایتاً 114سکه بود نه بالاتر. بحثها ادامه داشت تا اینکه من گفتم این چه کاری است صبر کنید درست میشود. نه گفته خانواده من و نه گفته شما.
فاش نیوز: اگر تمایل دارید میزان مهریهی همسرتان را عنوان کنید:
- 300 سکه و یک سفر حج.
فاش نیوز: خانم شایسته! اگر موافق باشید ماجرا را از زبان شما بشنویم؟
- بله. من دانشجوی رشته الهیات بودم. پدر و مادرم در شهر گلپایگان ساکن بودند و برادرم در تهران ساکن بود. خوابگاه ما هم در کوی زینبیه قرار داشت. سال سوم دانشگاه بودم. خاطرم هست دقیقاً وسط امتحانات ترم بود. من در خلال تعطیلی میان امتحانات، برای رفع خستگی به خانواده برادرم سر میزدم و بعد به خوابگاه بر میگشتم. اتفاقاً و برحسب تصادف آن زمان من سه بار در یک هفته به خانه بردارم آمده بودم و در هرسه بار آقایی که بعدها متوجه شدم پسر عمه آقا صادق از اقوام ایشان هستند، از درب خانه آرام آرام دنبال من میآمد. سر خیابان اتوبوس سوار میشدم، ایشان هم سوار میشد و مسیر به مسیر آخرین اتوبوس و حتی مسافت طولانی تا خوابگاه را با من میآمدند. من هم کنجکاو شده بودم که چرا دنبال من میآید. روز سوم که ایشان آمد، جریان را با برادرم درمیان گذاشتم که آقایی با این مشخصات که به خانه صاحبخانهتان میآید، مرا تا درب دانشگاه تعقیب میکند و قطعاً داخل خوابگاه راهش نمیدهند؛ وگرنه داخل خوابگاه هم میآمد! برادرم گفت: چرا زودتر نگفتی؟ گفتم فکر میکردم اشتباه میکنم؛ اما امروز مطمئن شدم. برادرم گفت: من خودم با حاج آقا (صاحبخانه) مطرح میکنم که ایشان چه کار دارد که به دنبال خواهرم میرود. تا برادرم آمد فرصتی پیدا کند و جریان را پیگیری کند، مادر آقاصادق آمدند و با من صحبت کردند که من پسری دارم با چنین شرایطی و دختری میخواهم با این شرایط که پسرم را دوست داشته باشد و بعد هم از مشکلات جسمانی ایشان گفتند و توقعاتی که شاید من از شما داشته باشم، از عروسهای دیگرم نداشته باشم و... من هم پذیرفتم.
فاش نیوز: تا قبل از این اتفاق، به زندگی با یک جانباز نخاعی اندیشیده بودید؟
- بله. این موضوع بر میگردد به یک اردوی راهیان نور و بازدید از مناطق شلمچه و اروندکنار. ما چون از شاگردان ممتاز دانشگاه بودیم، به عنوان جایزه و تشویقی این سفر را برای ما در نظر گرفته بودند. در آنجا وقتی سردار باقرزاده برایمان از جوانانی که در اروندکنار به شهادت رسیده بودند، گفت؛ من در همانجا از عمق وجودم با خدا راز ونیاز کردم که خدایا برای من هم شرایطی فراهم کن که بتوانم خدمتی به این شهدا کنم. بعد باز دوباره در دلم گفتم من چه خدمتی میتوانم به شهدا بکنم؟ شهدا که رفتهاند! اما در مغزم هم نمیگنجید که با جانباز ازدواج کنم. اما این خواستهام را غروب یک روز در اروندکنار از خدا خواسته بودم.
بعد که مادر آقاصادق آمد و صحبت کرد، یاد آن خواسته و نیتم افتادم. مادر ایشان خیلی راحت و البته جدی مثل خود من، حرفشان را زدند و خواستههایشان را مطرح کردند. من هم گفتم هیچ اشکالی ندارد اما من اول باید ایشان را ببینم. گفتند چه زمانی مناسب است؟ گفتم الان که موقع امتحاناتم است؛ بماند برای بعد. گفتند پس چرا آمدی اینجا؟ گفتم آمدهام سری به برادرم بزنم و برگردم ولی سه روز دیگر که امتحاناتم تمام شود به پسرتان بگویید بیاید تا من ایشان را ببینم. ایشان هم قبول کرد. سه روز بعد من به خانه برادرم آمدم. عموی آقا صادق هم ایشان را به سختی و بالاجبار به آنجا آورده بودند. دقیقاً ما 33دقیقه باهم صحبت کردیم.
فاش نیوز: صحبتهایتان بیشتر پیرامون چه مسائلی بود؟
- من به ایشان گفتم برای من مسایل مادی مهم نیست اما بنا به شرایط جسمانی شما، اگر هردو جدای از خانوادههایمان و مستقل زندگی کنیم برایمان بهتر است چرا که شاید مداخلات دیگران در زندگیمان مشکل ساز شود که آقا صادق بسیار مطمئن و مقتدر گفتند که اصلاً فکر این مسئله را نکنید که کسی بخواهد در زندگی ما دخالت کند. از طرفی من خانه مستقلی دارم و جدا از هر دو خانواده زندگی میکنیم. از این حرف بسیار خوشم آمد. موضوع دیگری که مطرح کردم ادامه تحصیلم بود، چرا که هنوز لیسانسم را نگرفته بودم. ایشان گفتند حق دارید درستان را حتی تا دوره دکتری ادامه بدهید اما من با کار کردن مخالف هستم که من هم قبول کردم.
فاش نیوز: آقا صادق تا چه حد به ایدهآلهایتان نزدیک بود؟
- با آن که تا آن روز ایشان را ندیده بودم اما همان بار اول مهرشان بر دلم نشست و عاشقش شدم. آنچه که مدنظرم به لحاظ شخصیتی بود، من در ایشان دیدم. صبور بودن، سنگینی و وقار، اقتدار وصلابت و اهمیت دادن ایشان به خانواده و احساس مسئولیت ایشان در قبال خانواده. خاطرم هست که به خانم بردارم گفتم یا آقاصادق و یا هیچکس.
فاش نیوز: کسی مخالفتی نکرد؟
- مخالف که داشتم. مادرم مخالف بود و دلیل آن هم این بود که میگفت نکند زندگی را با ایشان شروع کنی و بعد میانه راه نتوانی ادامه بدهی و دلش را بشکنی. اول خوب فکرهایت را بکن. نه بچه هستی و نه نادان. من وظیفه دارم که بگویم. البته پدرم سالها پیش به رحمت خدا رفته بودند. برادرانم هم کاملاً مخالف بودند و خود آقاصادق شاهد هستند که من خیلی با آنها جنگیدم.
فاش نیور: علت مخالفت آنها چه بود؟
- میگفتند شرایط این نوع زندگی سخت است. مردی که روی ویلچر بنشیند و مدام نیازمند رسیدگی همسرش باشد، خسته کننده خواهد بود.
فاش نیوز: چگونه ثابت کردید که اینطور نیست؟
- نیازی به ثابت کردن نبود. در طی زندگی خودشان دیدید که هر زمان مشکلی بوده، به سمتشان نرفتهام. از کسی کمکی نخواستهام. زمانی هم که مشکلی بوده، با توکل به خدا و به کمک هم مشکلات را از سر راه برداشتهایم.
فاش نیوز: مثالی میتوانید بزنید.
- بله یک مثال ساده مثلا سه مرد قوی هیکل میایستادند اما من اجازه نمیدادم کسی به همسرم کمک کند. من خودم در جا به جایی او و سوار شدن به ماشین کمکش میکردم و برای این بود که متوجه بشوند ما میتوانیم از پس زندگی خودمان بربیاییم. واقعاً به من بر میخورد که برادرم فکر کند که من توانایی ندارم. فرقی نمیکرد چه اطرافیان من که مخالف آقا صادق بودند و چه خانواده ایشان که مخالف من بودند، چرا که هر دو طرف مخالفینی داشتیم اما در طول مسیر زندگی آنچه باید میدیدند، دیدند و دانستند که ما به عشق یکدیگر زندگی میکنیم.
فاش نیوز: به نظر شما، چه فرقی میان نسل شما با نسل امروز که به بهانههای کوچک زندگی مشترکشان را رها میکنند، وجود دارد؟
- آنها صبر ندارند. اگر صبر و گذشت باشد خود به خود بسیاری از مسائل حل میشود. البته سخت هست ولی نتیجه شیرینی دارد. چرا که خداوند در قرآن هم به این موضوع اشاره کرده که اگر صبر پیشه کنید، من نتیجه شیرین آن را به شما میدهم.
فاش نیوز: آقای بیات نظر شما در این باره چیست؟
- به نظر من در حقیقت آنها خدا را نمیبینند.
خانم شایسته در ادامه تایید صحبتهای همسر متذکر میشود: دوست دارم این مطلب حتماً عنوان شود که خداوند مرا بسیار دوست دارد چرا که خیلی جاها دستم را گرفته. من در خودم بسیاری از تواناییها را چه به لحاظ جسمی و چه روحی نمیبینم اما خدا مرا بسیار کمک کرده و توجهات ویژهای نسبت به من داشته و تحمل عظیمی به من داده وگرنه من هم مرد این میدان نبوده و نیستم.
فاش نیوز: هردو بزرگوار کار زیبایی کردهاید که ستودنی است:
خانم شایسته: چون ایشان را واقعاً دوست داشتم. زمانی که پای عشق درمیان باشد، زندگی با همه سختیها آسان میشود.
فاش نیوز: به نظر شما توجه به معنویات چه میزان در پایداری زندگی مهم است؟
- بسیار زیاد. یک کلام اینکه همواره نگاه محبت آمیز آقا امام زمان(عج) را بر زندگیام میبینم حتی گاهی شده که به خدا گلههایی هم کردهام اما سر نماز که نشستهام، استغفار کردهام و هیچ وقت هم ناامید نشدهام.
فاش نیوز: آقای بیات نظر شما در این باره چیست؟
- ما همه وقت فقط دست به دامان خداییم. من مرید امام حسین(ع)بوده و هستم و هر آنچه خواستهایم، ایشان با بزرگواری به ما داده است.
فاش نیوز: (مصاحبه در ماه مبارک رمضان ضبط شده است) آقای بیات! از حال و هوای خودتان در این ماه مبارک بگویید:
- با توجه به اینکه گرفتن روزه برای ما جانبازان نخاعی ضرورتی ندارد اما من این یک ماه را روزه میگیرم. اتفاقاً در شبهای احیا همسرم که برای مراسم میرود، از قبیل انواع و اقسام نوشیدنیها و دمنوشهای مختلف و خاکشیر را برای من آماده و روی میز میچیند و چند بار هم در طی یکی دو ساعتی که در منزل نیستند، با من تماس میگیرد که صادق جان! چیزی نیاز نداری و مدام نگران من هست، به ایشان میگویم دوست دارم این دو سه ساعته را به حال خودم باشم. شاید به درد خودم نخورم اما در این شبها شاید به درد چند نفری که به من کمترین التماس دعا را گفتهاند، بخورم.
فاش نیوز: با توجه به اینکه روزه داری برای شما واجب نیست، چرا میگیرید؟
- بله واجب نیست و اتفاقاً زمانی که در باشگاه متوجه شدند، هجمه بسیاری بر من وارد شد تنها چیزی که گفتم. فقط برای من دعا کنید چون اولین سالی است که در کنار روزه داری به باشگاه هم میآیم.
فاش نیوز: خانم شایسته! با توجه به ارتباط شما با دیگر همسران جانبازان، عمده گلایهها و در دلهایی که این عزیزان بازگو میکنند، چه موضوعاتی است؟
- زندگی ما و تک تک جانبازان مصداق این شعر زیباست که: گویند سنگ لعل شود در مقام صبر/ آری شود ولیک به خون جگر شود. زندگی اغلب جانبازان و همسرانشان، مشابه زندگی همدیگر است و کم و بیش از دردها و مشکلات هم باخبریم.
البته این خواستهای که عمدتاً عنوان میشود و شاید حتی خوشایند خود جانبازان هم نباشد که مطرح شود این هست که در این همه سال که از زندگیمان با جانباز میگذرد، چرا دولتمردان و یا متولیان امر جانبازان، نباید یک حق و حقوقی را برای همسران جانبازان به صورت مجزا و شخصی برای آنان درنظر بگیرند؟ برای نمونه همسر من درهیچ موردی اعم از مسافرت، خرید مایحتاج و... به هیچ عنوان برای من کم نگذاشته است اما اینکه مسوول و متولی امر جانبازان و شخص آقای مهندس اوحدی که در بازدیدی که از مجموعه ورزشی فرهنگی بقیه الله داشتند و حتی این موضوع را با ایشان هم مطرح کردم، نباید ماهانه مبلغی را به نام خود همسران جانبازان هدیه کنند؟ این کار یعنی شخصیت قائل شدن برای خود همسران جانبازان.
دومین مسئله وضعیت جسمانی ما هم هست. درحال حاضر بسیاری از ما با مشکل کمردرد و دیسک کمر و هزاران درد دیگر مواجه هستیم. برای نمونه پزشک برای خود من 6ماه استخر را تجویز کرد اما نتوانستیم آن را عملی کنم. فکر نمیکنم این خواسته زیادی باشد که یک باشگاه مختص همسران جانبازان وجود داشته باشد که بتوانیم از آن استفاده کنیم. بنیاد و مسوولان وظیفه دارند به نحوی ما را پشتیبانی نمایند که ما بتوانیم از همسرانمان مراقبت کنیم. ما هم از اینکه مدام کارهای خانه را انجام بدهیم، خسته میشویم. لااقل باشگاهی را دو روز در هفته به همسران جانبازان اختصاص بدهند. یا برنامه ریزی کنند دورهمیهایی را برای بانوان برگزار کنند. برگزاری اردوهای تفریحی ورزشی به ندرت و شاید یکی دوبار در طول سال رخ می دهد که کافی نیست.
سوم اینکه ما برای گرفتن یک ویلچر برای جانباز چند بار باید با بنیاد شهید رفته و بحث و حتی دعوا کرده باشیم. این خوب است؟ ویلچر پاهای همسر من هست. چه کسی باید به این مشکلات رسیدگی کند؟
فاش نیوز: آقای بیات نقش همسران جانباز در زندگی یک جانباز چقدر است؟
- به نظرمن همسران ما بیشترین نقش را در زندگی ما جانبازان دارند و این شامل همه جانبازان نخاعی است. برای مثال وقتی که من دراز میکشم، قادر نیستم یک لیوان آب را بردارم. برای نمونه دیشب که ایشان میخواست برای احیا برود، بنده خدا برای نیم ساعت که نمیدانم توانست از این فرصت معنوی به خوبی استفاده کند و احیا بگیرد یا نه، با وجودی که همه امکانات را برای من فراهم کرده و رفته بود اما باز هم مدام تمامی حواسش بود پیش من بود و مرتب پیام میداد که چیزی لازم ندارید!
و خانم شایسته در ادامه صحبتهای همسر میگوید: البته که ما با افتخار و با عشق این وظایف را انجام میدهیم انشالله خدا قبول کند اما در کنار آن نیاز به نوعی قدردانی هم از سوی مسئولان داریم. قدردانی زبانی به درد من و امثال من نمیخورد. مگر حضرت آقا (مقام معظم رهبری)، کم سفارش جانبازان را میکند؟! ایشان در تبریک سال نو، در تبریک عید فطر، حتی در روز معلم بازهم سفارش جانبازان را میکنند اما متاسفانه زیردستان هستند که باید کار را انجام بدهند که نمیدهند.
فاش نیوز: آقای بیات از دغدغههایتان بگویید؟
- ما به لطف حضرت مرتضی علی(ع) تا حضرت آقا را داریم نگرانی نداریم و همیشه هم دعاگوی ایشان هستیم.
فاش نیوز: به نظر شما وجود آسایشگاهها ضروری است؟
- بله بسیار زیاد.
همسر جانباز بیات در ادامه متذکر میشود: ببینید همسر من کارهای شخصی خودش را نمیتواند به کسی حتی به خواهر و برادرش واگذار کند. من در این 22سال حتی یک بار هم به تنهایی به مسافرت نرفتهام. زیرا ضرورتی نبوده اما اگر برای مثال من دو شب مریض باشم و مجبور به بستری در بیمارستان شوم، اینجا قضیه فرق میکند. همسر من باید چه کار کند؟ باید مکانی باشد و پرستارانی که از ایشان مراقبت کنند. این حق جانبازان نخاعی نیست که در مواقع ضروری جایی برای اقامت داشته باشند؟
به خاطر دارم سال 89 آقای بیات زخم بستر بسیار شدیدی شدند به طوری که بهبود زخم 6ماه طول کشید. ایشان 13 روز در بیمارستان آتیه بستری بودند. تمام خواهر و برادرهای ایشان، خواهر و برادرهای خودم اصرار داشتند که شما یک شب به منزل بروید و استراحت کنید و من قبول نکردم.
فاش نیوز: خواسته شما از مسوولان بنیاد شهید و متولیان امر ایثارگری چیست؟
- وظیفه مسوولان دولت و ملت هست که از همسرمن و امثال همسرم تقدیر کنند چرا که آنها از عمر، جوانی و احساس خود را زیرپا گذاشتهاند و از سرزمینمان دفاع کردهاند. از من که همسر و امیرحسین که فرزند ایشان هستیم، مدیون از جان گذشتگی این افراد هستیم، بگیرید تا بقیه اما این درد بزرگی است که هر کسی که به ما میرسد میگوید ای بابا شما چه مشکلی دارید؟ شما که همسرتان جانباز هست و همه امکانات برای شما فراهم است؟ نمیدانم چه دلیلی دارد که متاسفانه دولت قبل از این که کاری برای جانباز انجام بدهد، از 6ماه، یک سال قبل در بوق و کرنا میکند به طوری که همه مطلع میشوند اما دست آخر هم هیچ کاری انجام نمیدهد! درحالی که در قانون اساسی، حقوق بسیاری برای جانبازان درنظر گرفته شده اما تاکنون عملی نشده است.
نکته آخر اینکه از من و همسرم که گذشت اما من آرزوی یک آینده درخشان را برای فرزندم دارم. این وظیفه مسوولان هست که شرایط تحصیل آنان را به بهترین نحو فراهم کند تا بتوانند در آینده خدمات بزرگی به کشور نماید.
فاش نیوز: آقای بیات چه آرزویی دارید؟
- دیدن حضرت آقا و از کسانی که مانع دیدار ما شدند، هر کسی باشد نمیگذرم.
فاش نیوز: حرف پایانیتان را هم میشنویم:
- زنده ام به عشق امیرحسین والسلام.
فاش نیوز: سپاس از شما و همسرتان به خاطر وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
گفت و گو از صنوبر محمدی
عکس از مریم قنبری
بی صبرانه منتظر ادامه قصه این قهرمان ملی و مظهر صابری و اخوت ومایه مباهات و افتخار، صادق عزیز بودیم تا ادامه زندگی پر فرازو نشیبش رو بخونیم.
تو کامنت قبل عرض کردم که کاش متولیان فرهنگی کشور و کسانی که ادعاشون گوش فلک رو کر کرده انصافا بیان و زندگی امثال بیات ها رو بررسی کنند تا هم به عنوان سوژه ای ناب و انگیزشی به نسل خردسال و دانش آموز نشان داده شوند و معرفی و هم در غالب فیلم و مستند برای شناساندن چنین انسانهای ارزشمندی به جوامع دیگر و مللی که براثر تبلیغات دورغین رسانه های ضد ایرانی اونور آب و دشمنان دچار ذهنیت خاصی شدند، ساخته بشه تا هم ضدپاتکی بر علیه تهاجم فرهنگی دشمن باشه و در عین حال نوجوانان و دانش آموزان عزیزمون بتونن با درست انتخاب کردن مسیرشون، راه شهیدان و صادق بیات ها رو ادامه بدن.
یعنی اگر عنصر بالنده ای مثل این دوست عزیزمون در کشورهای دیگه وجود داشت، قطعا استفاده بهتری برای پیشرفت کشور و شناساندن ارزش های ایرانی اسلامی به دیگر کشورها می شد.
این همه دستگاه تبلیغاتی و فرهنگی با بودجه های کلانی که اقدام خاصی نمی کنن، مایه تاسفه.
خداوند به صادق عزیز و بسیار مهربان که جمع با صفای جانبازان باشگاه جانبازان شهید رو با حضورش، ارزشمندتر کرده، در پناه خودش سلامت و هچنان استوار بداره و به خانواده مکرمشون عزت و سربلندی و موفقیت عنایت فرماید.
بازهم از خبرنگار محترم فاش نیوز و مدیریت فاش نیوز جناب دکترساقی کمال تشکر را داریم.
موفق باشید
خیلی ممنون و سپاسگذارم از لطف و محبت شما❤