شناسه خبر : 93927
چهارشنبه 20 مهر 1401 , 10:15
اشتراک گذاری در :
عکس روز

مجموعه خاطرات مرحوم ری‌شهری؛ ماجرای انفجار نخست‌وزیری

بازتاب‌ انفجار حزب‌

* مجموعه خاطرات مرحوم محمد محمدی ری‌شهری- جلد اول- 35


هر چند به‌ دلیل‌ بی‌تدبیری‌ها و یا به‌ تعبیر امام‌(ره‌) «فَقْدِ شَمِّ سیاسی‌» بنی‌صدر، فضای‌ سیاسی‌ کشور به‌تدریج‌ به‌ سود جناح‌ مقابل‌ در حال‌ تغییر بود، اما شهادت‌ مظلومانه‌‌ بهشتی‌ و یارانش‌ معادلات‌ سیاسی‌ را به‌کلی‌ دگرگون‌ کرد، سایه‌‌ آن‌همه‌ شایعات‌ سنگین‌ علیه‌ روحانیت‌ را از افکار عمومی‌ برداشت‌ و جریان‌های‌ سیاسی‌ مخالف‌ و به‌خصوص‌ منافقین‌ را که‌ به‌ تازگی‌ دست‌ به‌ سلاح‌ برده‌ بودند، کاملاً منزوی‌ کرد و زمینه‌ حاکمیت‌ جدیدی‌ در افکار عمومی‌ فراهم‌ گردید.
بدین‌سان‌ انفجار حزب‌ جمهوری‌ اسلامی‌ و ترورهایی‌ که‌ پس‌ از آن‌ توسط‌ منافقین‌ انجام‌ شد، نفرت‌ مردم‌ را از گروهک‌های‌ ضد انقلاب‌ بیشتر کرد و پایگاه‌ مردمی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ را تقویت‌ نمود و از این‌ رو این‌ ترورها، کور و بی‌هدف‌ بود و هیچ‌گونه‌ توجیه‌ سیاسی‌ جز انتقام‌گیری‌ و خودنمایی‌ نداشت‌.
این‌ حادثه‌‌ بسیار تلخ‌، جمهوری‌ اسلامی‌ را از برکات‌ زندگی‌ آیت‌الله‌ بهشتی‌ که‌ حقیقتاً قوی‌ترین‌ نیروی‌ فکری‌ و مدیریتی‌ کشور بود، محروم‌ کرد؛ اما برکات‌ شهادت‌ او و یارانش‌، تحقیقاً کمتر از برکات‌ حیات‌ آنان‌ نبود. شهادت‌ مظلومانه‌‌ آنان‌ برای‌ سال‌ها، تداوم‌ انقلاب‌ اسلامی‌ را بیمه‌ کرد.
انفجار نخست‌ وزیری‌
دو ماه‌ بعد از انفجار دفتر مرکزی‌ حزب‌ جمهوری‌ اسلامی‌ در تاریخ‌ 8/6/1360، دفتر نخست‌ وزیری‌ منفجر شد، در این‌ انفجار رئیس‌ جمهور آقای‌ رجایی‌، نخست‌ وزیر دکتر باهنر و رئیس‌ شهربانی‌ کل‌ کشور آقای‌ دستجردی‌ به‌ شهادت‌ رسیدند.
این‌ انفجار توسط‌ کشمیری‌ یکی‌ از نفوذی‌های‌ منافقین‌ در کمیته‌‌ اطلاعات‌ اداره‌‌ دوم‌ ارتش‌ انجام‌ گرفت‌. این‌ کمیته‌، در کنار مجموعه‌ اطلاعاتی‌ ارتش‌ که‌ از رژیم‌ گذشته‌ باقی‌ مانده‌ بود و قابل‌ اعتماد نبود، توسط‌ جمعی‌ از نیروهای‌ انقلاب‌ اداره‌ می‌شد. مسئولیت‌ آن‌ با آقای‌ مهندس‌ محمد رضوی‌ بود، شماری‌ از نیروهای‌ معروف‌ سیاسی‌ و اطلاعاتی‌ کنونی‌ با این‌ کمیته‌ همکاری‌ نزدیک‌ داشتند.
در نقل‌ خاطرات‌ مربوط‌ به‌ کودتای‌ نوژه‌ اشاره‌ شد که‌ چگونه‌ کودتاچیان‌ در اطلاعات‌ ارتش‌ نفوذ داشتند، مسئله‌‌ خطرناک‌تر، نفوذ آنان‌ در این‌ کمیته‌ بود. در این‌ مجموعه‌ که‌ از نیروهای‌ انقلاب‌ تشکیل‌ می‌شد، دست‌کم‌ منافقین‌ دو نفوذی‌ داشتند: یکی‌ همین‌ شخص‌ یعنی‌ کشمیری‌ و دیگری‌ جواد قدیری‌، که‌ بعد از انفجار نخست‌ وزیری‌ به‌ خارج‌ گریختند.
مرحوم‌ شهید رجایی‌، آقای‌ مهندس‌ محمد رضوی‌ را خیلی‌ قبول‌ داشت‌ و در کابینه‌‌ خود پست‌ وزارت‌ دفاع‌ را برای‌ وی‌ در نظر گفته‌ بود.
روزی‌ ضمن‌ دیداری‌ که‌ با آقای‌ رجایی‌ داشتم‌، صحبت‌ از پیشنهاد وزارت‌ دفاع‌ آقای‌ رضوی‌ پیش‌ آمد. مرحوم‌ رجایی‌ گفت‌: «مشکل‌ ایشان‌ این‌ است‌ که‌ خودش‌ می‌گوید: «من‌ برای‌ این‌ کار ضعیفم‌ و نمی‌توانم‌ آن‌ را انجام‌ دهم‌ فرق او با آقای‌ باهنر این‌ است‌ که‌ آقای‌ باهنر می‌گوید: می‌توانم‌، لذا از آقای‌ باهنر می‌توانم‌ مسئولیت‌ بخواهم‌، اما از آقای‌ رضوی‌ نمی‌شود مسئولیت‌ خواست‌.»
به‌ هرحال‌ آقای‌ رضوی‌ خیلی‌ مورد اعتماد مرحوم‌ شهید رجایی‌ بود. این‌جانب‌ نیز تا آن‌جا که‌ در رابطه‌ با پرونده‌هایی‌ که‌ از آن‌ کمیته‌ به‌ دادگاه‌ ارجاع‌ می‌شد، با ایشان‌ ارتباط‌ داشتم‌، او را فرد صالح‌ و متدینی‌ می‌شناختم‌، اما اعتماد ایشان‌ به‌ عنصری‌ مانند کشمیری‌ خطرساز شد؛ البته‌ با در نظر گرفتن‌ فضای‌ آن‌ روز ایران‌ نمی‌توانیم‌ آقای‌ رضوی‌ را مقصر بدانیم‌، اما قصور وجود داشت‌. همان‌طور که‌ در انفجار حزب‌ و دادستانی‌ کل‌ نیز قصورهایی‌ وجود داشت‌.
آقای‌ رضوی‌ آن‌قدر به‌ کشمیری‌ اعتقاد داشت‌ که‌ حتی‌ پس‌ از انفجار نخست‌ وزیری‌ در پاسخ‌ به‌ سؤال‌ تلفنی‌ این‌جانب‌ در این‌ باره‌ می‌گفت‌: «من‌ هنوز باور نکرده‌ام‌ که‌ کشمیری‌ در این‌ جریان‌ نقش‌ داشته‌ باشد...»
کشمیری‌ مأموریت‌ خود را برای‌ خیانتکارانِ منافق‌ چنان‌ ماهرانه‌ انجام‌ داد که‌ در شورای‌ امنیت‌ شرکت‌ می‌کرد و معروف‌ بود که‌ گاه‌ آقای‌ رجایی‌ پشت‌ سر او ـ که‌ مقید به‌ نماز اول‌ وقت‌ بود!ـ نماز می‌خواند!
باری‌ اعتمادهای‌ بی‌مبنا، بار دیگر فاجعه‌‌ هولناکی‌ آفرید که‌ در آن‌ رئیس‌ جمهوری‌ که‌ مردم‌ به‌ تازگی‌ انتخاب‌ کرده‌ بودند، در کنار نخست‌ وزیر و رئیس‌ شهربانی‌، در آتش‌ کینه‌‌ منافقین‌ سوختند.
پیگیری‌ فاجعه‌‌ نخست‌ وزیری‌
پیگیری‌ فاجعه‌‌ نخست‌ وزیری‌ به‌ دلیل‌ آن‌که‌ مبنای‌ صحیح‌ اطلاعاتی‌ نداشت‌، خود تبدیل‌ به‌ فاجعه‌ای‌ دیگر شد ـ شاید انگیزه‌های‌ سیاسی‌ و حداقل‌ سوءظن‌های‌ سیاسی‌ هم‌ در این‌ رابطه‌ بی‌نقش‌ نبودندـ مشکل‌ از این‌جا ناشی‌ شد که‌ کسانی‌ به‌ پیگیری‌ فاجعه‌ نخست‌وزیری‌ مأموریت‌ یافتند که‌ تخصصی‌ در این‌ کار نداشتند و از این‌ رو به‌جای‌ تکیه‌ کردن‌ بر اسناد اطلاعاتی‌ و قضایی‌ برای‌ اثبات‌ اتهامات‌ متهمین‌، بر تحلیل‌های‌ سیاسی‌ اعتماد می‌کردند.
با این‌که‌ این‌جانب‌ برای‌ پیگیری‌ این‌ موضوع‌ مسئولیتی‌ نداشتم‌، اما برای‌ این‌که‌ بدانم‌ کاری‌ که‌ زیر نظر دادستان‌ کل‌ کشور پیگیری‌ می‌شد تا چه‌‌اندازه‌ موفقیت‌آمیز است‌، بازجوی‌ مربوط‌ را خواستم‌ و سخنان‌ او را در رابطه‌ با آنچه‌ دلیل‌ اتهاماتِ متهمین‌ شمرده‌ می‌شد، شنیدم‌؛ اما این‌ سخنان‌ به‌ تحلیل‌ سیاسی‌ بیشتر شباهت‌ داشت‌ تا تحقیق‌ اطلاعاتی‌ و قضایی‌.
باری‌ کار این‌ پرونده‌ بالا گرفت‌، اما شاخص‌ترین‌ افرادی‌ که‌ در این‌ رابطه‌ متهم‌ شمرده‌ می‌شدندـ تا آن‌جا که‌ من‌ اطلاع‌ داشتم‌ـ هیچ‌ دلیلی‌ برای‌ اثبات‌ اتهام‌ آنان‌ وجود نداشت‌ و بالاخره‌ کار به‌ امام‌ (رضوان‌الله‌ تعالی‌ علیه‌) کشیده‌ شد و با دستور ایشان‌ پرونده‌ متوقف‌ گردید.
انفجار دفتر دادستان‌ کل‌ کشور انقلاب‌ اسلامی‌
یک‌ هفته‌ پس‌ از انفجار نخست‌ وزیری‌، دفتر دادستان‌ کل‌ کشور انقلاب‌ اسلامی‌ در تاریخ‌ 14/6/1360 به‌وسیله‌‌ یکی‌ دیگر از نفوذی‌های‌ منافقین‌ به‌ نام‌ مهران‌ اصدقی‌ منفجر شد و آیت‌الله‌ قدوسی‌ به‌ شهادت‌ رسید.
دفتر دادستان‌ کل‌ انقلاب‌ در فاصله‌‌ چند قدمی‌ دفتر این‌جانب‌ و در ساختمان‌ مربوط‌ به‌ تشکیلات‌ دادگاه‌ انقلاب‌ ارتش‌ بود که‌ در حال‌ حاضر در اختیار سازمان‌ قضایی‌ نیروهای‌ مسلح‌ است‌. لحظه‌‌ انفجار، من‌ نیز در دفترم‌ بودم‌. در ارتباط‌ با این‌ حادثه‌ چند خاطره‌‌ آموزنده‌ به‌ یاد دارم‌:
1. شاید چند ماه‌ قبل‌ از این‌ حادثه‌، جوانی‌ که‌ خود را همکار با دادستانی‌ کل‌ انقلاب‌ معرفی‌ می‌کرد، ضمن‌ نزدیک‌ شدن‌ به‌ این‌جانب‌ و توصیف‌ سوابق‌ کاری‌ و مبارزاتی‌ خود، از من‌ می‌خواست‌ که‌ به‌ تیم‌ محافظین‌ من‌ بپیوندد که‌ دقت‌ و احتیاط‌ فراوان‌ من‌ مانع‌ از نفوذ او گردید. به‌ احتمال‌ بسیار قوی‌ این‌ شخص‌ همان‌ نفوذی‌ منافقین‌ در تشکیلات‌ دادستانی‌ کل‌ بود که‌ پس‌ از ماجرای‌ انفجار دیگر خبری‌ از او نشد.
2. این‌جانب‌ هر روز ظهر در یکی‌ از اتاق‌های‌ مربوط‌ به‌ دادگاه‌ انقلاب‌ ارتش‌، اقامه‌‌ جماعت‌ می‌کردم‌. چند روز قبل‌ از انفجار دفتر دادستان‌ کل‌، این‌ فکر به‌ خاطرم‌ گذشت‌ که‌ اقامه‌‌ نماز جماعت‌ در مکان‌ موصوف‌ با عنایت‌ به‌ این‌که‌ کنترلی‌ روی‌ نمازگزاران‌ وجود ندارد از امنیت‌ لازم‌ برخوردار نیست‌، از این‌ رو نماز جماعت‌ را تعطیل‌ کردم‌. پس‌ از چند روز، دفتر آقای‌ قدوسی‌
منفجر شد.
3. حدود دو هفته‌ قبل‌ از شهادت‌ آیت‌الله‌ قدوسی‌، در دفتر کار ایشان‌ ملاقاتی‌ داشتم ‌ـ همان‌ جایی‌ که‌ بعداً منفجر شدـ ضمن‌ احوالپرسی‌، ایشان‌ توضیح‌ کوتاهی‌ در رابطه‌ با کسالت‌ خود از ناحیه‌‌ کبد داد و این‌که‌ این‌ بیماری‌ به‌تدریج‌ به‌ جمع‌ شدن‌ کبد می‌انجامد و به‌ مرگ‌ منتهی‌ می‌شود و جمله‌ای‌ بدین‌ مضمون‌ فرمود: «فلانی‌ دیگر خسته‌ شده‌ام‌، دوست‌ دارم‌ من‌ هم‌ شهید شوم‌».
4. لحظه‌‌ انفجار من‌ در دفتر کارم‌ بودم‌، انفجار به‌ حدی‌ شدید بود که‌ شیشه‌های‌ مربوط‌ به‌ دادگاه‌ و شاید اتاق من‌ هم‌ شکست‌، همه‌ از اتاق‌ها بیرون‌ ریختند و مرحوم‌ قدوسی‌ را بیرون‌ بردند.
5. از آن‌ تاریخ‌ احساس‌ کردم‌ که‌ دفتر کارم‌ از امنیت‌ لازم‌ برخوردار نیست‌. از این‌رو بخشی‌ از منازل‌ سازمانی‌ نیروی‌ هوایی‌ که‌ در پادگان‌ دوشان‌ تپه‌ واقع‌ بود، را جدا کردیم‌ و دفتر کار خودم‌ و بخشی‌ را که‌ به‌ امور دادگاه‌ انقلاب‌ ارتش‌ مربوط‌ بود به‌ آن‌جا
منتقل‌ کردم‌.

منبع: کیهان
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi