یکشنبه 20 فروردين 1402 , 10:43
حالم خیلی خوب است!
فاش نیوز - در منطقة عملیاتى والفجر یک، جوانی 19 ساله از برادران گروه تخریب، مشغول خنثیسازی مین ها بود که پای راستش با انفجار مین قطعشده بود. شب تا صبح پاى او در کنارش روى زمین افتاده و خودش هم توی میدان مین دراز کشیده بود!
صبح که او را دیدم به سمتش رفتم. فریاد زد: «نیا... نیا... میدون مین پاکسازى نشده، روی مین نرى...حالم خیلى خوب است.»
پای قطعشدهاش را کنارش میدیدم و دلم طاقت نیاورد. وضع عجیبى داشت و بیتوجه به توصیه هایش طرفش رفتم. او را بلند کردم تا به عقب ببرم. ملتمسانه گفت: «اسلحهم رو بگیر و برو جلو... برو جلو کاری کن نمىخواد من رو بلند کنى... اگه شهید هم شدم اشکالى نداره.»
رزمندة مجروح به جاى اینکه فریاد بزند یا از درد بنالد و افسوس پای قطعشدهاش را بخورد؛ مرا ترغیب مىکرد که به وظیفة اصلیام بپردازم!
او را بلند کردم تا به عقب برویم؛ ولى اصرار میکرد که اسلحه اش را هم باید با خود داشته باشد. میگفت: «اسلحهام رو بیاورید.» حتى دنبال فشنگهایش که هنوز در گوشه و کنار ریخته بود میگشت. چند تا فشنگ جمع کرد و توی جیبش گذاشت. گفت: «اینها به درد مىخوره، برادرا می تونن با این فشنگا مخ بعثیا رو از بین ببرن.»
با اصرار زیاد وقتی او را روى دوش خود مىگذاشتم تا از میدان مین دور کنم، دعایی خواند که مرا منقلب کرد و قلبم آتش گرفت. با خودم گفتم خدایا اگر این رزمندة اسلام هست پس ما چه هستیم؟!
جوان در آن شرایط سخت اینطور دعا میکرد: «إِلَهِی قَلْبِی مَحْجُوبٌ وَ نَفْسِی مَعْیُوبٌ...»
بخشی از سخنرانی شهید رمضان عامل گوشهنشین
مریم عرفانیان