شناسه خبر : 100884
دوشنبه 22 خرداد 1402 , 11:20
اشتراک گذاری در :
عکس روز

پای مصنوعی

یادی از طلبه شهید علی‌اکبر عباسی
فاش نیوز - همین که از روی زمین بلندش کردند، بی‌اختیار هر دو ایستادند و نگاهی به پیکر غرق در خونش ‌‌انداختند. نگاهی در چشم همدیگر و نگاهی به زمین اطراف. در آن تاریکی شب چیزی دیده نمی‌شد اما سبکی بیش از حد پیکر شهید گویای این بود که قسمتی از بدنش بر اثر اصابت ترکش جدا شده است.
همین که پتو را که کنار زدند و دستی به پیکر شهید کشیدند، متوجه نبودن پای چپش شدند.
اما ترکش فقط سر و صورتش را زخمی کرده و منجر به شهادتش شده بود و اثری از جراحت و زخم روی پاهای شهید نبود.
کمی که جست‌وجو کردند چند متر آن‌طرف‌تر با یک پای مصنوعی تکه‌تکه شده از موج انفجار مواجه شدند.
تازه متوجه شدند او با پای مصنوعی در عملیات شرکت کرده بود و قبلاً در جبهه‌ای دیگر و در عملیاتی دیگر پایش را فدا کرده بود و این بار نوبت خودش بود تا جانش را قربانی راه مولایش کند.
وقتی از روی پلاک و کارت شناسایی اسمش را خواندند، اشک در گوشه چشمانشان حلقه زد. طلبه جانباز علی‌اکبر عباسی. او چون صاحب اسمش با دست و پایی قطع شده و پیکری غرق به خون به دیدار مولایش شتافت.
***
علی‌اکبر عباسی در بیست و یکم تیر سال 1345 در تهران متولد شد. پدر و مادرش به دلیل علاقه زیادی که به خاندان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) داشتند، نامش را علی اکبر گذاشتند به امید اینکه روزی او نیز قربانی راه رهبر و مقتدایش شود و همچون علی‌اکبر امام حسین(ع) در راه حفظ دین اسلام، دست و پایش را فدا کند که عاقبت نیز همین گونه شد.
علی‌اکبر نیز از دوران خردسالی علاقه زیادی به اهل ‌بیت (علیهم‌السلام) داشت و همراه با پدر و مادر در مجالس عزاداری و مناسبت‌های مذهبی که در مسجد برگزار می‌شد، شرکت می‌کرد. این حضور و شرکت موجب شده بود روح علی اکبر با فضای معنوی مصائب اهل بیت (علیهم‌السلام) عجین شود چنان که در دبستان، نقاشی مورد علاقه‌اش، کشیدن اسب امام حسین(ع) به نام ذوالجناح و خیمه‌گاه ایشان بود.
پس از اتمام مقطع راهنمایی و ورود به مقطع دبیرستان به تشویق دوستان و خانواده‌اش در کلاس‌های دینی و مذهبی که به تحکیم بنیان‌های اعتقادی افراد می‌پرداختند، شرکت کرد. هم زمان با اوج‌گیری انقلاب اسلامی نیز با وجود سن کم،‌ در تظاهرات شرکت ‌کرده و اعلامیه پخش می‌کرد که در یک مورد منجر به دستگیری او توسط نیروهای رژیم شاهنشاهی شد که پس از چند ساعت بازداشت و شکنجه به علت سن کم او را رها کردند.
خیلی خوش اخلاق و خوش برخورد بود و با همه مهربان و به همین دلیل هم نظر همه اطرافیان را به خودش جلب کرده و زبانزد عام و خاص شده بود. همچنین نسبت به انجام نوافل و مستحبات هم خیلی حساس بود و نه تنها پس از رسیدن به سن بلوغ نگذاشت نماز یا روزه واجبی از او فوت شود که سعی می‌کرد به مستحبات هم بپردازد و با انجام آنها بیش از پیش به معنویت خود بیفزاید.
هنوز 15 بهار از زندگانیش نشکفته بود که از پدر و مادرش برای رفتن به جبهه طلب رضایت کرد. مادر در ابتدا به جهت پایین بودن سن علی‌اکبر با رفتن او مخالف بود ولی علی‌اکبر با اصرار و شوق بسیار زیادی که داشت، اجازه گرفت و همراه با تنی چند از دوستانش عازم منطقه نبرد شد و پس از گذراندن دوره آموزشی در طی حضور چند ساله خود موفق شد در عملیات‌های بیت‌المقدس، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی و خیبر شرکت کند.
شهید علی‌اکبر عباسی خود در وصیت‌نامه‌اش علت رفتن به جبهه و قدم گذاشتن در این راه را برای پدر و مادرش و به خصوص برای نسل‌های بعد چنین توضیح می‌دهد تا آیندگان در برابر این سؤال که چه چیزی باعث شده بود نوجوانی
15ساله عازم جبهه نبرد و فداکاری و ایثار و از جان گذشتن شود، جواب داشته باشند:
«نگران نباشید که فرزندتان به جبهه آمده؛ این راهی است که همه باید بروند و یک وظیفه شرعی است. حال یک فردی به وظیفه عمل می‌کند و دیگری عمل نمی‌کند... و فرزند شما هم بدین خاطر قدم در این راه گذاشت که فردا در مقابل آقا امام زمان(عج) و امام امت سرافکنده نباشد و از آن مهم‌تر آنکه در مقابل خداوند تبارک و تعالی جوابگو نمی‌توانست باشد که دین خدا احتیاج به یاری تو داشت و تو علاقه به پدر و مادر و علاقه به دنیا را بر نصرت و یاری دین اسلام فروختی و در نتیجه خسر‌ الدنیا و الاخره شدی.»
این جملات و کلمات بیانگر دریایی از معرفت و بصیرت است. معرفت نسبت به جایگاه انسان در هستی و ارزش والای او، معرفت نسبت به جایگاه دنیا که دل بستن به آن انسان را خسران زده می‌کند، معرفت نسبت به امامت و ولایت که شاهد اعمال انسانها هستند و از همه مهم‌تر معرفت نسبت به روز قیامت و معاد و لزوم پاسخگویی انسان در برابر خداوند متعال.
آری این جملات علی اکبر است که در توصیف یک انسان مسلمان و مومن واقعی می‌گوید:
«انسان باید در جهان‌بینی اسلام جست‌وجوگر باشد، برود و به مطلب برسد، خود را به آب و آتش بزند تا در این دنیا که دنیای عمل است، معرفت کسب کند. اگرانسان مومن به فکر برادران و خواهرانش که در کشورهای دیگر در زیر ضجه و شکنجه قرار دارند، نباشد و به کمک آنها نشتابد پس مسلمانی ما به چیست و به چه ملاکی ما خود را مومن و مسلمان می‌دانیم؟
باید به گفته علی‌ابن‌ابی‌طالب، انسان آزاده در دریای مرگ شنا کند تا به ساحل نجات برسد که خدا تبارک و تعالی ما را می‌آزماید و به ما نشان می‌دهد که چقدر ارزش داریم. آیا اگر تمام دنیا را به ما بدهند از امر خدا می‌گذریم؟ آیا علاقه به پدر و مادر می‌تواند جلوی ما را بگیرد؟»
آغاز ماجرای عشق...
علی اکبر در عملیات آزادسازی خرمشهر به نام الی بیت‌المقدس برای اولین بار مجروح شد اما این تازه آغاز ماجرای عشق بازی علی‌اکبر بود. او که چون حضرت علی‌اکبر(ع) تصمیمش را برای دفاع از امام و رهبر و مقتدایش گرفته بود، مجدداً عازم منطقه نبرد شد و در عملیات‌های متعدد دیگری نیز شرکت کرد تا اینکه در سال 1363 در عملیات مسلم‌بن عقیل در منطقه سومار بر روی مین ضد نفر رژیم بعث عراق رفت و از ناحیه پا مجروح شد که این جراحت منجر به قطع پای وی گردید.
علی‌اکبر که همزمان با حضور در جبهه درس را نیز ادامه می‌داد توانست در رشته اقتصاد دیپلم بگیرد و هرچند برای دانشگاه نیز امتحان داد و قبول هم شد اما علاقه‌اش به علوم الهی و معارف اهل‌‌بیت‌(علیهم‌السلام) سبب شد تا وارد حوزه علمیه شود. او حدود سه سال در مدرسه علمیه آیت ‌الله مجتهدی تحصیل کرد و در طول این مدت به تبلیغ دین اسلام نیز می‌پرداخت.
علی اکبر با پای مصنوعی همچنان به جهاد علمی و عملی خود در عرصه‌های حوزه علمیه، بسیج مسجد فاطمیه و جبهه نبرد مشغول بود و در همه جا به دنبال انجام رسالت طلبگی خود بود. در ایام محرم و ماه مبارک رمضان به تبلیغ می‌رفت و با بیان احادیث و تفسیر و آموزش قرآن به نونهالان و بیان احکام و عقاید برای جوانان به تربیت آنان می‌پرداخت.
این فعالیت علی‌اکبر پس از مدتی منجر به تشکیل هیأت جوانان در مسجد رضویه افسریه شد که هر هفته در مسجد و یا منزل اهالی محل برگزار می‌شد و از دل آن جلسات بود که بسیاری از جوانان عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شدند و به فیض شهادت و یا جانبازی و اسارت نائل آمدند.
شهید علی‌اکبر عباسی بعدها از سوی لشکر 27 محمـّد رسول‌‌الله(ص) مدتی را به عنوان مسئول دسته و مدتی نیز به عنوان مسئول تخریب و مسئول شناسایی گردان مسلم‌بن ‌عقیل در عملیات‌های متعدد شرکت کرد تا اینکه در تاریخ هفدهم مهرماه سال شصت و چهار در عملیات والفجر هشت و در منطقه عملیاتی فاو، همراه با فرمانده گردان مسلم بن عقیل بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل شد که پس از تشییع جنازه باشکوه، پیکرش در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
راهش استوار و یادش گرامی باد.
آخرین توصیه شهید
«امام و رزمندگان را دعا کنید که ما برای پیروزی جز نیروی ایمان و دعاهای شما چیزی در دست نداریم که اینجا شهیدان پیامشان این است که اوامر امام را از گوش به در نکنید و ما به شما می‌گوییم که اگر خط امام را حفظ و سخنان او را به گوش نگیرید و انقلاب به شکست برسد، فردا ما حجتیم بر شما.»
 
* سعید رضایی
منبع: کیهان
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi