شناسه خبر : 100893
دوشنبه 22 خرداد 1402 , 12:17
اشتراک گذاری در :
عکس روز

عملیات «فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا»؛ فتح‌الباب شکستن حصر آبادان

فاش نیوز - سرلشکر «صفوی» در کتاب تاریخ شفاهی خود با عنوان «از سنندج تا خرمشهر» درباره عملیات «فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا» گفت: دشمن هشت شبانه‌روز با لشکر ۳ زرهی، به‌اضافه یک تیپ پیاده نیروی مخصوص حمله کرد که منطقه را پس بگیرد، اما هرچقدر حمله کردند نتوانستند خاکریز ما را بگیرند. در حقیقت عملیات «فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا»، فتح‌الباب شکستن حصر آبادان است.

 

عملیات «فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا»؛ فتح الباب شکستن حصر آبادانبه گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سرلشکر «سید یحیی (رحیم) صفوی» در کتاب تاریخ شفاهی خود با عنوان «از سنندج تا خرمشهر» درباره عملیات «فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا» می‌گوید:

«عملیات «فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا» در محور دارخوین در شمال آبادان، در کنار روستای سلمانیه و روستای محمدیه به سمت آبادان انجام شد.

طرح‌ریزی این عملیات را ستاد عملیات جنوب انجام داد. فرماندهی عملیات هم بر عهده ستاد عملیات جنوب و به‌طور خاص بنده و سردار حسن باقری بود.

عملیات را نیرو‌های تابع فرماندهی حسین خرازی که در خط شیر بودند، انجام دادند. زمان عملیات ۲۱ خرداد سال ۶۰ و ساعت شروع آن چهار صبح بود.

شاید سؤال کنید چرا چهار صبح؟ برای اینکه نیرو‌های اطلاعاتی ما بعد از ماه‌ها کار روی مواضع دشمن، به نتیجه رسیده بودند که عراقی‌ها ساعت چهار صبح می‌خوابند و ما زمانی را انتخاب کرده بودیم که عراقی‌ها خواب باشند و آمادگی مقابله با ما را نداشته باشند.

هدف عملیات این بود که تا خاکریز دوم عراقی‌ها پیشروی کنیم و آن را تثبیت کنیم. برای تثبیت خاکریز دوم، تا خاکریز سوم باید حدود سه کیلومتر پیشروی می‌کردیم و خودمان هم یک خاکریز می‌زدیم.

من مهندس طرح‌چی را در خط مقدم دیدم که با لباس بسیجی و کلاه آهنی بود. ۱۰ صبح (۲۱ خرداد، چند ساعت بعد از شروع عملیات و پیشروی نیروها) خاکریز را تحویل داد و خب بچه‌هایی که مانده بودند، آمدند پشت خاکریز مستقر شدند.

جهت خاکریز از شرق به غرب بود. چون دشت باز است، ما گفتیم نیرو‌ها پشت خاکریز بروند که هم انسجام آن‌ها حفظ بشود و هم وقتی عراقی‌ها حمله می‌کنند، بتوانند جواب پاتک‌ها را بدهند.

دشمن هشت شبانه‌روز با لشکر ۳ زرهی، به‌اضافه یک تیپ پیاده نیروی مخصوص حمله کرد که منطقه را پس بگیرد. من خودم پشت خاکریز می‌جنگیدم. واقعاً عراقی‌ها تا خاکریز رسیدند و نیرو‌های ما ضامن نارنجک را می‌کشیدند و آن را پشت خاکریز می‌انداختند. این‌جور سینه‌به‌سینه می‌جنگیدند.

حسن باقری می‌جنگید. من هم می‌جنگیدم. یک منظره‌ای را به شما عرض کنم. من خودم دیدم ترکش، کاسه سر یکی از نیرو‌ها را برد و این رزمنده پا شد؛ چند قدم هم راه رفت و بعد زمین خورد.

از ۳۴۰ نفر، حدود ۱۰۰ نفر شهید و ۶۰ نفر مفقودالاثر داشتیم. همچنین بیشتر از ۱۰۰ نفر هم زخمی شده بودند. اگر روز هشتم و نهم از پادگان ۱۵ خرداد اصفهان نیرو نمی‌آمد، کار سخت می‌شد.

عراقی‌ها هرچقدر حمله کردند نتوانستند خاکریز ما را بگیرند و ما ۲۴۶ نفر از دشمن اسیر گرفتیم. این تعداد اسیر در آن زمان و در اولین عملیات خیلی بود.

در حقیقت این عملیات، فتح‌الباب شکستن حصر آبادان است. ما سه کیلومتر پیشروی کردیم. عراقی‌ها به‌ هیچ‌ وجه تصور این عملیات را نداشتند.

شهیدی که آدرس مفودیتش را به پدر داد

در این عملیات، رضا رضایی (فرمانده جناح راست عملیات) به خط سوم دشمن رسیده بود که آنجا با نیروهایش به محاصره افتاد. محور کنار رودخانه محاصره شد.

آخرین پیامی که داد این بود که گفت: سلام مرا به امام برسانید و دیگر تماس قطع شد. ایشان و تعدادی از دوستانش شهید شدند و حتی بعد از شکستن حصر آبادان هم نتوانستیم اجساد آن‌ها را پیدا کنیم.

پدر رضا رضایی که روستایی است، خواب پسرش را می‌بیند که به او می‌گوید؛ بابا ببین، من اینجا هستم. این درخت را نگاه کن. این تپه خاک را نگاه کن. صبح که می‌شود پدر به پایگاه بسیج در روستایشان می‌رود و می‌گوید من جای پسرم را توی خواب دیدم. برویم آنجا.

می‌گویند برو پیرمرد، خواب دیدی خیر باشد. این پیرمرد با شلوار مشکی گشاد که اصفهانی‌ها به آن شلوار «دبیت» می‌گویند، به سپاه اصفهان می‌آید و خواب خود را می‌گوید.

بعد از شکستن حصر آبادان به منطقه می‌آید. این عملیات خرداد سال ۶۰ است و شکستن حصر آبادان مهر سال ۶۰ است.

می‌آیند با این پدر می‌روند و می‌گردند. یک‌دفعه چشمش به آن درخت که در خواب‌دیده بود و آن تل خاک و آن تپه خاک می‌افتد و می‌گوید آنجاست. می‌روند آنجا را می‌کَنند و شهید رضا رضایی و بقیه‌شان را پیدا می‌کنند.

الآن برایشان در جنوب سلمانیه بنای یادبود ساخته‌اند و حتی سپاه، یک اردوگاه راهیان نور هم در همین محل ساخته است.

منبع:

اردستانی، حسین، از سنندج تا خرمشهر: تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت سید یحیی (رحیم) صفوی، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول ۱۳۹۹، صفحات ۲۷۷، ۲۸۱، ۲۸۲، ۲۸۵

انتهای پیام/

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi