شناسه خبر : 105569
چهارشنبه 24 آبان 1402 , 09:24
اشتراک گذاری در :
عکس روز

شهادتی مانند امام حسین (ع) و صبری مانند حضرت زینب (س)

فاش نیوز - سردار «عبدالله اسکندری» از شهدای مدافع حرم است که همانند امام حسین (ع) به شهادت رسید، همسر شهید نیز با صبری همانند حضرت زینب (س) با شهادت وی برخورد کرد و حاضر نشد تا پیکر شهید در ازای پرداخت پول به داعشیان به وطن بازگردد.

کد خبر: ۶۲۹۶۳۱
تاریخ انتشار: ۲۴ آبان ۱۴۰۲ - ۰۱:۲۵ - 15November 2023
 

زندگینامه نخستین شهیدی که همانند امام حسین(ع) به شهادت رسیدبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از شیراز، سردار شهید حاج «عبدالله اسکندری» سال ۱۳۳۷ در محله قصرالدشت شیراز متولد شد و در سال ۱۳۵۸ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در طول هشت سال دفاع مقدس به طور مستمر در جبهه‌های حق علیه باطل، در قالب تک‌تیرانداز، نیروی اطلاعات عملیات، تیربارچی و بعدها در سمت‌های فرماندهی حضور داشت.

این سردار شهید در عملیات خیبر به عنوان فرمانده سپاه لار، در عملیات بدر به عنوان جانشین یکی از گردان‌های تیپ الهادی، در عملیات والفجر ۸ بعنوان جانشین ستاد تیپ الهادی و در سلسله عملیات‌های کربلای ۱، کربلای ۳، کربلای ۴، کربلای ۵ و کربلای ۸ به عنوان رئیس ستاد تیپ الهادی مشغول به خدمت بود.

حضور در عملیات بیت‌المقدس ۴ فرماندهی تیپ مهندسی را بر عهده داشت و پس از جنگ نیز، در مناصب دیگری چون فرماندهی مهندسی رزمی ۴۶ امام هادی (ع)، فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه مدینه منوره نیروی زمینی سپاه، فرماندهی مهندسی تیپ ۴۲ قدر و فرماندهی مهندسی رزمی، از دیگر فعالیت‌های این سردار است.

مدیریت بنیاد شهید استان فارس از سال‌های پایانی دهه هشتاد تا ابتدای دهه ۹۰ برعهده این شهید بود تا آنکه پس از شدت یافتن فتنه تروریست‌های تکفیری در سوریه، دوباره لباس رزم به تن کرد و در جبهه‌های مقاومت در سوریه حضور یافت و در خردادماه سال ۱۳۹۳ در حلب سوریه به شهادت رسید.

به فاصله چند روز پس از شهادت این سردار عالیقدر، تصاویری توسط گروهک‌های تروریستی و تفکیری در سوریه حاکی از جدا کردن سر از بدن این شهید، به دست یکی از فرماندهان گروهک «اجناد الشام» منتشر شد و پس از آن شهید «عبدالله اسکندری» به سردار بی‌سر شهرت یافت.

«زهرا اسکندری» یکی از فرزندان این شهید، درباره نحوه مطلع شدن از خبر شهادت پدرش می‌‌گوید: عکسی که سر بابا به نیزه است روی صفحه کامپیوتر بود و همان لحظه فاطمه وارد اتاق شد، فاطمه خواهرم به بدترین شکل ممکن خبر شهادت را متوجه شد.

«فاطمه اسکندری» نیز یکی دیگر از فرزندان سردار در این باره می‌گوید: حاضر بودم تمام دنیا را بدهم اما این عکس واقعیت نداشته باشد. چیزی که بعد از دیدن عکس یادم است این است که مادرم در حالیکه نشسته بود، من و زهرا را در بغل گرفته و سه تایی گریه می‌کردیم.

«علیرضا اسکندری»، پسر شهید اسکندری، در خصوص استقامت خانواده خود گفت: برای تبادل پیکر شهید درخواست پول یا آزاد کردن اسیر کرده بودند که تصمیم گرفتیم این کار انجام نشود. مادرم در دیدار با رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز این مطلب را مطرح کرد که ایشان سخنی به این مضمون فرمودند: آفرین به این استقامت و این روحیه‌ها؛ همین روحیه‌ها است که اسلام را تا اینجا نگه داشته و دشمن از این روحیه‌ها می‌ترسد.

خاطره همسر سردار اسکندری از حال و هوای آخرین دیدار:

در راه فرودگاه مدام در حال ذکر گفتن بود و بی قرار رفتن. چند بار خواستم با او صحبت کنم، اما حال و هوایش عجیب بود و من ترجیح دادم او را از این حال در نیاورم. قول داد یک روز در میان به من تلفن بزند و رفت. با رفتنش دل مرا هم با خود برد. دلشوره عجیبی داشتم که ناشناخته بود.

سه شنبه آخرین تماس عبدالله با من بود. قبل از آن با بچه‌ها صحبت کرده بود و طبق وعده یک روز در میان به من زنگ می‌زد. آخرین جمله ایشان را همیشه به یاد دارم، در همان تماس آخر به من گفت: تصدقت شوم برایم دعا کن. اتفاقاً همرزمانش هم خندیدند. من با خنده گفتم ؛ دوستانت می‌خندند! گفت: اشکال ندارد بگذار بخندند. آخرین جمله ایشان به من همین بود؛ «تصدقت شوم برایم دعا کن».

پنجشنبه بود که یکی از دوستان سردار با پسرم تماس گرفت و خبر شهادت را به علیرضا داد. علیرضا سراسیمه به خانه آمد و در حیاط قدم می‌زد. گفتم: چه شده؟ گفت یکی از دوستان تصادف کرده. گفتم دوستت نیست پدرت است. تصادف نیست شهادت است و او را آرام کردم و خواستم فعلا به دخترها چیزی نگوید. در نتیجه دو روز سکوت کردیم تا خبر تایید شد و آن وقت به آن‌ها گفتیم.

همسر شهید اسکندری در خصوص کمک گرفتن از حضرت زینب (س) برای صبر می‌گوید: همه فامیل جمع شده بودند، اما همهمه‌ای بینشان بود که اینترنت را قطع کنند. دلیل را جویا شدم و پس از اصرار گفتند: عکس‌های جسد سردار در فضای مجازی پخش شده است.

همان شبی که خبر شهادت را داده بودند عکس‌ها را دیده بودیم. وقتی عکس سرِ بر نیزه عبدالله را دیدم، به یاد سر امام حسین (ع) و صبر حضرت زینب (س) افتادم و گفتم: یا حسین به فدای شما، یا حضرت زینب کمکم کن و آن چنان آرام شدم که دیگران و بچه‌ها را هم من آرام می‌کردم که این صبر را هم از برکات حضرت زینب (س) می‌دانم.

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi