شناسه خبر : 107574
سه شنبه 26 دي 1402 , 09:02
اشتراک گذاری در :
عکس روز

حاج قاسمی که دختران بدحجاب می‌شناسند

فاش نیوز - حاج قاسمی که در ذهن دشمنان تصویری خشن و ترسناک از خودش ساخته که هراس به دل هر آنکه می‌خواهد آسیبی به خلق بزند بیاندازد، درباره جوانان کشور خودش می‌گوید: «همان دختر کم‌حجاب دختر منه، دختر ما و شماست.»

حاج قاسمی که دختران بدحجاب می‌شناسند

به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، حاج قاسمی که در ذهن دشمنان تصویری نظامی خشن و ترسناک از خودش ساخته که هراس به دل هر آنکه می‌خواهد آسیبی به خلق بزند بیاندازد، درباره جوانان کشور خودش می‌گوید: «جامعه ما خانواده ماست. این‌ها مردم ما هستند، بچه‌های ما هستند. همان دختر کم‌حجاب دختر منه، دختر ما و شماست.»

ممکن است برخی فکر کنند این عقیده حاج قاسم جدای از اصول جمهوری اسلامی و رهبر معظم انقلاب بود. اما رهبری در یکی از سخنان خود فرمودند: «بعضی از این‌ها خانم‌هایی بودند که در عرف معمولی به آن‌ها می‌گویند خانم‌های بدحجاب، اشک هم از چشمش دارد می‌ریزد.»

رهبر معظم انقلاب ادامه می‌دهد: «دل متعلق به این جبهه است، جان دلباخته به این اهداف و آرمان‌هاست. یه نقصی دارد، مگه من نقص ندارم؟ نقص او ظاهره، نقص‌های این حقیر باطنه؛ نمی‌بینند. 

گفتا شیخا،  من آنچه گفتی هستم، اما آیا تو چنانکه می‌نمایی هستی؟ 

ما هم یه نقص داریم او هم یه نقص داره. با این نگاه، با این روحیه، برخورد کنید. 

البته نهی از منکر هم حتما می‌کنه؛ نهی از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت. پذیرای جوان باشید، با روی خوش هم پذیرا باشید. با سماحت، با مدارا.»

در کتاب «عزیز زیبای من» آمده است: «یک بار هم نشد به دخترهایش بگوید با این آدم که بد حجاب یا کم حجاب است نگردید. همیشه نصیحتشان می کرد در انتخاب دوست دقت داشته باشند. همیشه می‌گفت: «این خیلی خوبه که با اعتقادات مختلف و با ظاهرهای متفاوت با هم دوست بشین. این رابطه خیلی قشنگه.

این مفاهیم را از ابتدا به بچه ها یاد داده بود؛ آن هم نه فقط در قالب حرف و نصیحت بلکه در عمل. سال ۱۳۷۱ همراه با خانواده برای تعطیلات تابستانی رفته بودند شمال، حاجی یک جعبه شیرینی خریده بود. در یک فضای زیبا و سرسبز که همه مردم نشسته بودند، آن‌ها هم زیرانداز انداختند و نشستند.

نرجس، دختر حاج قاسم، آن زمان حدود ۸ـ۷ سال بیشتر نداشت. قبل از اینکه به سن تکلیف برسد، با میل خودش چادر را انتخاب کرده بود و خیلی هم به آن افتخار می‌کرد. در عالم کودکی شاید کمی هم به خود مغرور می‌شد که حجاب من از همه بهتر است.

کمی که نشستند، نرجس به همراه مادرش رفتند تا دستشان را بشویند و وضو بگیرند. وقتی که از جمع دور شدند متوجه شدند که یک گروه فیلم‌برداری در نزدیکی آن‌ها مشغول ساخت فیلم سینمایی هستند. ۲ تا از بازیگران خانم فیلم که آن‌ها هم آمده بودند دست و رویشان را بشویند دیدند نرجس با آن قدوقواره کوچک چادر پوشیده، خیلی خوششان آمد و شروع کردند پیش مادرش از او تعریف کردن؛ اما نرجس به خاطر حجابشان خیلی آن‌ها را تحویل نگرفت. وقتی که برگشتند، حاج خانم ماجرا را برای حاجی تعریف کرد.

حاجی کمی فکر کرد، جعبه شیرینی را برداشت و به نرجس گفت: «همراه من بیا بابا.»

هر دو با هم به چادر استراحت آن ۲ بازیگر نزدیک شدند. وقتی رسیدند، حاجی جعبه را دست نرجس داد و گفت: «برگرد بابا! برو با روی خوش و با مهربونی بهشون شیرینی تعارف کن.»

نرجس به خواست پدر، اما با بی‌میلی این کار را کرد. برایش سوال بود که چرا پدر چنین درخواستی از او دارد. حتی به غرور کودکی‌اش برخورد. اما وقتی بزرگ‌تر شد دلیل کار پدر را فهمید. آن روز حاجی غرور نرجس را برای همیشه کشت تا به هیچ دلیلی خودش را بالاتر از بقیه نبیند.

حاجی همیشه اعتقاد داشت همه ما با تمام تفاوت‌هایی که داریم، این جامعه را تشکیل داده‌ایم. باید همه با هم دوست و متحد باشیم. نباید از هم جدا شویم و بینمان دودستگی باشد.»

این روزها که مسئله حجاب فاصله‌ای نه چندان خوشایند بین مردم ایران انداخته بد نیست یادی کنیم از اعتقاد و عقیده سردار سلیمانی که می‌گفت: «رابطه خوب حزب‌اللهی با حزب‌اللهی که چیزی نیست، رابطه کسی که حالا اعتقادات بیشتری داره با کسی که شاید اعتقادات کم‌تری داشته باشه، قشنگ‌تره!»

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi