شناسه خبر : 109666
سه شنبه 21 فروردين 1403 , 10:19
اشتراک گذاری در :
عکس روز

خوابی که به شهید زاهدی نوید شهادت داد

فاش نیوز - مصطفی صالحی ماجرای خوابی که چند روز پیش از دیدار با شهید زاهدی دیده بود را روایت کرده است.

 

 دفاع‌پرس، حاج علی زاهدی بلند بلند خندید بعد هم دست گذاشت روی دوشم و گفت «دکتر ان‌شاءالله که خوابت تعبیر بشه، به شرطی که هوای بچه‌هامونو داشته باشی. الانم هوا سرده زودتر برو تو» این‌ها را مصطفی صالحی از آخرین دیدار در آخرین جمعه‌ای که شهید محمدرضا زاهدی در ایران مهمان ضیافت افطاری رزمنده‌های قدیمی لشکر ۸ نجف اشرف در مجتمع شهید احمد کاظمی برگزار شد تعریف کرد.

مصطفی صالحی جانباز ۷۰ درصد، پیک شهید حاج احمد کاظمی در لشکر ۸ نجف آباد و دوست دیرینه و پدر عروس حاج علی زاهدی است. کسی که سردار را خیلی خوب می‌شناسد، اما نفس‌های به شماره افتاده از گاز‌های شیمیایی صدام به سختی اجازه صحبت از تازه‌ترین فرمانده شهید راه قدس را می‌دهد، اما مانع این نمی‌شود تا چند دقیقه‌ای از حاج علی و خواب عجیبی که درباره‌اش دیده بود نگوید.

ماجرای خوابی که به شهید زاهدی نوید شهادت داد
تصویر شهید زاهدی در ضیافت افطار

«حاجی اسم شناسنامه‌ای‌اش محمدرضاست و ما علی زاهدی صدایش می‌کردیم» این را می‌گوید و صحبتش را از برنامه ضیافت افطار و آخرین دیدار با شهید زاهدی آغاز می‌کند. شهید زاهدی لبنان بود که با خانواده‌اش تماس گرفتم و برای افطاری دعوت کردم. البته، چون حاج علی رفت و آمدش محرمانه بود کسی خبر نداشت چه زمانی در ایران است و چه زمانی خارج از ایران. چند شب قبل از افطاری خواب دیدم ایشان در مجتمع شهید کاظمی و در ضیافت افطاری حضور دارد. شب بعدش، اما یک خواب عجیب‌تر دیدم، خواب دیدم در مجموعه‌ای هستیم که همه شهدا از جمله شهیدان احمد کاظمی، حاج قاسم سلیمانی، ردانی‌پور، حسین خرازی، محسن حججی و شهدای دیگر لشکر حضور دارند، یک مرتبه حاج علی زاهدی آمد و به محض اینکه وارد شد شهید کاظمی رو کرد به ایشان و گفت علی کجا بودی، دیر کردی. حاج علی هم جواب داد، تازه اجازه ورود دادند.

گذشت و یک روز بعد از این خواب در برنامه افطاری حاج علی هم خودش را رساند. تقریبا اواخر مراسم بود که حاج علی، چون عجله داشت قصد رفتن کرد، وقت خداحافظی با کپسول اکسیژن برای بدرقه آمدم بیرون و با اکراه به ایشان گفتم یک خوابی دیدم که نمی‌دانم تعریف کنم یا نه، بلافاصله ایشان گفت بگو بگو. خواب را که تعریف کردم بلند بلند خندید و بعد از چند جمله گفت «تقدیر این است که هرچه زودتر خوابت تعبیر شود».

فردای آن روز دامادم، یعنی پسر حاج علی زاهدی را دیدم، گفت پدرم تعریف کرده چه خوابی دیدید، عجیب آنکه می‌گفت درست همین خواب را یکی دیگر از دوستانش آقای میرلوحی هم دیده است.

ماجرای خوابی که به شهید زاهدی نوید شهادت داد
مصطفی صالحی و شهید زاهدی

دوستی من و حاجی برمیگردد به زمانی که پیک شهید احمد کاظمی در لشکر ۸ نجف اشرف بودم و حاج علی هم بعد از شهادت حسین خرازی فرماندهی لشکر امام حسین (ع) را برعهده گرفت. من مدام با حاج احمد برای رفتن به جلسات و تردد‌ها بین ۲ لشکر همراهش بودم و در این همراهی با حاج علی آشنا شدم. چند سال قبل که حالم بد بود و در بیمارستان بستری بودم، بعد از مرخصی وقتی به خانه آمدم حاج علی به عیادتم آمد، صحبت که می‌کردیم خیلی بی شیله پیله به من گفت مصطفی دخترت را به پسرم می‌دهی؟ خنده‌ام گرفت، گفتم حاجی دختر من هنوز محصله، گفت من نمیدونم، آخرین پسرم را دوست دارم داماد کنم. قسمت شد و دخترم عروس حاج علی شد و دوستی و آشنایی ما بیش از ۳ دهه است که ادامه دارد.

یکی از ویژگی‌های حاج علی این بود که در همه حال دائم الذکر بود. همیشه او را در حالی تسبیح به دست داشت و ذکر می‌گفت می‌دیدم، حتی وقتی می‌خواست صحبت کند ذکرش را قطع می‌کرد و شروع به صحبت می‌کرد و دوباره ذکر گفتن را ادامه می‌داد. ۱۸ روز از ماه رمضان گذشته بود که او را دیدم، با آن ترافیک کاری و با وجود مجروحیت و درد پا و دیابت ذکر خدا از زبانش قطع نمی‌شد و هر دو سه روز یکبار قرآن را ختم می‌کرد.

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi