13 ارديبهشت 1403 / ۲۳ شوال ۱۴۴۵
شناسه خبر : 45942
یکشنبه 09 خرداد 1395 , 11:49
یکشنبه 09 خرداد 1395 , 11:49
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
ای نشسته صف اول
علیرضا ضابطی
امنیتِ خودبسنده و ماهواره ی همراه
سید مهدی حسینی
هنر رهبری شکستن قدرتهای بزرگ است
احمد رضا بهمنیار
به دانشگاه مردمی فلسطین خوش آمدید
محمدحسین آزادی
مشکل دقیقا خود رئیسی است!
عبدالرحیم انصاری
انقلاب اسلامی طلیعهی انقلاب جهانی اسلام
آقای احمدرضا بهمنیار
هفتسر اژدها در کنار ماست
یوسف مجتهد
سردفتر یک شهر دور
جانباز اعصاب و روان
از عدالت و انصاف خارج نشویم!
یوسف مجتهد
فاصله ما تا جهنم تروریستها!
میلاد رضایی
اوضاع این رژیم حسابی بیخ پیدا کرده است
جعفر بلوری
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
روایت فرزند شهید ناظری از آسمانی شدن پدر
دانیال ناظری، فرزند سردار شهید ناظری گفت: حدود چهار سال قبل مشکل شیمیایی پدرم عود کرد و راهی بیمارستان شد، مدتی در بیمارستان بستری بود و تا حدودی بهبود پیدا کرد. من و بچههای دیگر گاهی با حاجی تنها میشدیم و او با ما صحبت میکرد؛ یکبار که من با حاجی در جزیره تنها بودم به من گفت؛ من مردن روی تخت بیمارستان را دوست ندارم؛ خدا رو شکر که از بیمارستان مرخص شدم. حاجی همان طور که دوست داشت از بین ما رفت.
وی افزود: یکی از عادتهای شهید ناظری این بود که در ماموریتها، قبل از اینکه بچهها را ببرد خودش به تنهایی میرفت شرایط را بررسی میکرد و مطابق با شرایط آن مکان برنامهریزی انجام میداد. نیروهای حاجی همه مانند فرزندانش بودند و او آنها را پسرهای خود خطاب میکرد. به همین دلیل هم من تنها فرزند او نیستم بلکه برادران زیادی دارم که همیشه همراه پدرم بودند. من از همه برادرهایم تشکر میکنم که همیشه همراه پدرم بودند و آن زمانهایی که من پیش حاجی نبودم بهتر از من برای وی پسری کردند و هیچ وقت پدرم را تنها نگذاشتند.
فرزند شهید ناظری در ادامه اظهار داشت: روز شهادت، من بعد از کار، به خانه آمدم. حدود یک بامداد بود که یکی از بچههایی که همیشه با حاجی بود زنگ زد گفت دوباره حالش وخیم شده است، اگر میتوانی خودت را به بندر لنگه برسان. من هرچه تلاش کردم تا یک پرواز پیدا کنم و خودم را به لنگه برسانم متاسفانه تا ساعت پنج صبح نشد. بعد از نماز صبح راهی فرودگاه شدم؛ در راه فرودگاه به من زنگ زدند گفتند شما بیا بندر، حاجی را به بندر منتقل کردند. همین طور که در راه بودم، یک پیامکی به من دادند با این مضمون که «انا لله و انا الیه راجعون؛ دانیال جان تسلیت میگویم» آن موقع بود که فهمیدم حاجی آسمانی شد.
وی افزود: یکی از عادتهای شهید ناظری این بود که در ماموریتها، قبل از اینکه بچهها را ببرد خودش به تنهایی میرفت شرایط را بررسی میکرد و مطابق با شرایط آن مکان برنامهریزی انجام میداد. نیروهای حاجی همه مانند فرزندانش بودند و او آنها را پسرهای خود خطاب میکرد. به همین دلیل هم من تنها فرزند او نیستم بلکه برادران زیادی دارم که همیشه همراه پدرم بودند. من از همه برادرهایم تشکر میکنم که همیشه همراه پدرم بودند و آن زمانهایی که من پیش حاجی نبودم بهتر از من برای وی پسری کردند و هیچ وقت پدرم را تنها نگذاشتند.
فرزند شهید ناظری در ادامه اظهار داشت: روز شهادت، من بعد از کار، به خانه آمدم. حدود یک بامداد بود که یکی از بچههایی که همیشه با حاجی بود زنگ زد گفت دوباره حالش وخیم شده است، اگر میتوانی خودت را به بندر لنگه برسان. من هرچه تلاش کردم تا یک پرواز پیدا کنم و خودم را به لنگه برسانم متاسفانه تا ساعت پنج صبح نشد. بعد از نماز صبح راهی فرودگاه شدم؛ در راه فرودگاه به من زنگ زدند گفتند شما بیا بندر، حاجی را به بندر منتقل کردند. همین طور که در راه بودم، یک پیامکی به من دادند با این مضمون که «انا لله و انا الیه راجعون؛ دانیال جان تسلیت میگویم» آن موقع بود که فهمیدم حاجی آسمانی شد.
منبع: کیهان
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
معرفی کتاب