شناسه خبر : 47327
شنبه 19 تير 1395 , 11:09
اشتراک گذاری در :
عکس روز

ماهی های قرمز در میان حوض نگاه مردم

پارک فدک که در خیابان گلستان محدوده وحیدیه در محله نظام آباد تهران قرار گرفته، این روزها تغییری زیبا و البته پرارزش پیدا کرده

شهید گمنام- پارک فدک که شاید بیش از سی سال است که در خیابان گلستان محدوده وحیدیه در محله نظام آباد تهران قرار گرفته، یکی از پارک های محلی و پرتردد مردم این محله است.

 این پارک این روزها نسبت به سال های پیشین خود، تغییری زیبا و البته پرارزش پیدا کرده است که قابل توجه و البته دیدنی و جذاب است.

در سال های اخیر که بسیاری از مکان ها، پارک ها و دانشگاه ها، متبرک و مزین به قدوم شهدای گمنام شده اند، پارک فدک تهران نیز میزبان هشت شهید گمنام شده که در سال گذشته مهمان مردم محله نظام اباد تهران گشته اند و بر زیبایی پارکشان افزوده اند.

در قسمت میانی و وسطی پارک فدک، حوضی قرار دارد که این شهیدان گمنام را به زیبایی و در طراحی بسیار خاصی در وسط حوض دفن نموده اند و در روزهایی که بسیاری از مردم و خانواده ها و جوانان و کودکان برای استفاده از فضای پارک و تفریح و نفرج به آنجا می آیند، و البته تعدادی را هم غفلت گناه کور کرده است... تعداد زیادی را می بینیم که وارد این محدوده تدفین شهدای گمنام می شوند و به زیارت و قرائت دعا و قرآن بر سر مزار ایشان می پردازند.

 طراحان، این محل زیبا و زیارتی کوچک شهدا را در میان و وسط حوض قرار داده اند و در دو راه ورودی به میان حوض فرش مانندهایی پهن کرده اند که هرکس بخواهد برای زیارت این شهدای گرانقدر برود، کفش را از پادرآورده و خاضعانه و با احترام وارد محدوده حوض می شود.

 نشستن پای مزار یک شهید به صورتی که آب شفاف و زلال در اطرافت باشد با گلدان هایی پراز گل های زیبا، هم چشم نواز است و هم دلنواز! ... و هر بیننده ای را به سوی خود می کشاند تا سری به این شهدای غریب و مظلوم وطن بزند و دلی سرشار کند از عشق و ایمان.

کد خبرنگار: 20
اینستاگرام
عمر شما بلند باشه شهید گمنام . عزتت پایدار باشه . دست شما درد نکنه که یادی از ,,,از یاد رفتگان میکنی . مرحبا .
سلام قنبر عزیز .
سال چهل وپنج یه خونواده ایی از شهرستان   اومدن محلمون که اسم پسرشون عبدالله بود. صد و نود نه سانت قدش بود و عرض کف دستش چهل سانت و وزنش صدو چهل کیلو ...
از همون سال اسم عبدالله شد گنده .. . عبدالله گنده .
هر جا میرفتیم عبدالله بلیط ورودمون بود بااینکه من صدونود چهار سانت بودم ولی یه جورایی فکر میکردم ازش کوچولو ترم ... یعنی پیشش یه احساس جوجه گی میکردم . از چهل وپنج تا پنجاه و نه هر جا میرفتیم حتی بیشتر اوقات می خوابیدیم .. . سفر . درگیری با آژانا ... کوبیدن پاسبونای شهربانی به دیوار و حتی در گیری با مواد فروشای اشرف پهلوی ملعون و ارازل دیگه عبدالله گنده واسه ما یه جور دلگرمی ,, تیب خاطر ,, کلا خاطر جمع بودیم که عبدالله هست غممون نیس دیگه پس بریم یاعلی ... پاسبونا رو بزنیم یا علی ... تویه درگیری من با دار دسته زمین خوارای اشرف تو.کرج و زندانی شدنم اون پام وایساده بود تا آخرش .... ساندویچ کالباسمونو باهم نصف میکردیم البته من میدونستم نصف ساندویچ واسه اون یه لقمه بود ... پونزده تا کالباس با شیش تا نوشابه رو یجا میخورد تازه  بعدم میرفت جگرگی واسه سیر شدن...
جنگ که شد همه بچه محلا یعنی بیشترمون رفتیم جنگ چون اجباری رفته بودیم و تفنگ بلد .ام یک واسه عبدالله حکم خلال دندونو داشت لگد ام یک واسش تنگر بود . ژسه تو دستاش گم میشد . خشاب گذاریشو ما میکردیم چون خشابو إنقده محکم میزد به تفنگ که خشاب از هم می پاشید و تلنگش در میرفت .
از پنجاه و نه تا شصت وپنج باهم بودیم ... تویه بدترین شرایط و بهترین شرایط شاید بیشتراز پنجاه تا از بچه محلابا هم بودیم و میجنگیدیم . بعضی جاها که جنگ واقعا تن به تن می شد ما یه نفر اونام یه نفر با سر نیزه درگیر می شدیم ولی عبدالله گنده یک به سه یا چهار عراقی درو میکرد و بعدشم میگفت .رایف چهار یک ... رایف هشت دو .. ..میشمرد .
بیشتر از پنج بار منو پاره پوره از خط گذاشت رو.کولش آورد منطقه امن بدون ترکش و گلوله ....آخرین عملیاتی که باهش بودم تا صبح طلوع خورشید هر چی دم دستش اومد واسه عراقیها زد و کلا دیگه گلوله نداشتیم پرت میکرد . خدا شاهده کلاشو پنجاه متر پرت میکرد , جماعت قوت قلبی واسه همه بود . تویه شلمچه جاده و منطقه رو تثبیت کردیم داشتیم بر میگشتیم که یه هلیکوپتر اومد شروع کرد با راکت مارو زدن ...گروپ ... گروپ .. گروپ.. . وحشتناک زمینارو شخم زد .. همه جا دود شد و خاک و خون ... بلندشدم دیدم شکمم خونیه کمی پاره شده بود ولی کاری نبود. عبدالله به پشت خوابیده بود خودمو رسوندم به عبدالله گفتم گنده ثاشو تمومه ...پا نشد ؛؛؛؛بازم گفتم عبدالله پاشو شیکمم پاره شده اوضام زیادخوب نیس ... پا نشد ؛؛""

آی دلم سوخت "" آی دلم الانم میسوزه ...آی عبدالله تو چقدر لیاقت داشتی,,,
چرا بی لیاقتای امروزی معنای رشادتو...رشید بودنتو نمی دونن .  چرا تو رفتی تا دیگرون به اسمت بیت المالو  غارت کنن ...
آی عبدالله گنده م ... های عبدالله ... اگه الان بودی کسی تحمل یه کشیده مسلمونی تو رو نداشت ...
عبدالله ها رفتن تا مملکت به غارت نره ... رفتن تا مردم احساس آرامشو تو.مسافرتای شمالشون داشته باشن .
حیف عبدالله ها ... حیف ...
در تاکستانی   که شیران نباشند شغالان انگور دزدی میکنند .
حالام اون پیر شیرای قدیمی که دستشون به دهنشون کمی میرسه کرم کنن به نیت کرم مرتضی علی مولای دو عالم به پیر شیرای دیگه تا نام و عزتو راه  عبدالله گنده ها همیشه پایدار باشه... یاعلی مدد همه باشه .  
چراهیچکسرای این مطلب کامنت نمیذاره؟
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi