20 ارديبهشت 1403 / ۰۱ ذو القعدة ۱۴۴۵
شناسه خبر : 50124
شنبه 01 آبان 1395 , 11:38
شنبه 01 آبان 1395 , 11:38
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
اسرائیل بازنده اصلی جنگ در غزه است
م . معرفی
اسرائیل در تنگنای توافق دوحه
سعدالله زارعی
سخنی در باب جابجایی مدیران
محسن ناطق
کلیسای گوگل و میسیونرِ مجازی
سید مهدی حسینی
وعده صادق و جنگ احزاب چه شباهت عجیبی؟!
حسین شریعتمداری
۱۴ وجه از مظلومیت امام صادق(ع)
سیدجواد هاشمی فشارکی
هرچه داریم از تو داریم ای....
جانباز ع. شاطریان
مراحل هشتگانه تبدیل شدن ایران به ابرقدرت
حجت الاسلام سید محمدحسین راجی
کابینه تناقضها و کلاهی که سرشان گذاشتند
سید محمدعماد اعرابی
ای نشسته صف اول
علیرضا ضابطی
امنیتِ خودبسنده و ماهواره ی همراه
سید مهدی حسینی
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
10سال دعاکردم که اسرا آزادشوند
بچه ها پشت پنجره جمع شدند. برای ما خیلی سخت بود بدون حاجی برگردیم . همه گریه می کردیم.
نمایندگان صلیب سرخ به اردوگاه آمده بودند تا کار مبادلۀ آزادگان را انجام دهند . من مترجم بودم.
اتاق ها خالی بود . همه توی محوطه بودند . داشتیم آزاد می شدیم . بعضی ها داشتند سوار اتوبوس ها می شدند . یک دفعه سایه هایی را روی پنجرۀ اتاق کناری ام دیدم . صدایی هم می آمد . رفتم پشت پنجرۀ اتاق . تعجب کردم . حاج آقا بود . دو نفر هم کنارش بودند . میله های پنجره را گرفتم . گفتم« حاج آقا شما این جا هستید؟»
بعد داد زدم: «حاج آقا این جاست ».
بچه ها پشت پنجره جمع شدند. برای ما خیلی سخت بود بدون حاجی برگردیم . همه گریه می کردیم. از پشت میله ها روبوسی کردیم . به ما دلداری می داد. می گفت: « آقا جون چرا ناراحتید؟ خوشحال باشید شما بر می گردید ایران. اگر دیدید ده سال سجده کردم ، اگر نماز خواندم و دعا کردم. آرزویم این بود که این لحظه را ببینم. من ده سال دعا کردم که اسرا آزاد بشوند . دست خدا به همراهتان . موفق باشید . من به آرزویم رسیده ام ».
این ها را که گفت ، صدای گریۀ بچه ها بلندتر شد.
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
معرفی کتاب