شناسه خبر : 51489
شنبه 25 دي 1395 , 08:56
اشتراک گذاری در :
عکس روز

مظلومیت مسلمانان سوریه حاج‌حسین را پیر کرده بود

برای آشنایی بیشتر با زندگی حسین رضایی، به گفت‌وگو با زهرا حاجی‌کریمی همسر و حامد رضایی فرزندش پرداختیم که ماحصلش را پیش رو دارید.
زهرا حاجی‌کریمی همسر شهید مدافع حرم حسین رضایی می‌گوید:«وقتی حسین به جبهه مقاومت اسلامی اعزام شد 42 ساله بود، اما وقتی به خانه برگشت، مثل یک مرد 50، 60 ساله به نظر می‌رسید. در واقع درد مظلومیت مسلمانان سوریه، حسین را پیر کرده بود.»
 
شهید حسین رضایی از رزمندگان مدافع حرم بود که به تاریخ 14 بهمن ماه 1394 در سوریه آسمانی شد. از حسین دو پسر به یادگار مانده است که در وصیتش به آنها توصیه کرده یک قدم از ولایت فقیه پس و پیش نروند.
 
روزنامه جوان نوشت: برای آشنایی بیشتر با زندگی حسین رضایی، به گفت‌وگو با زهرا حاجی‌کریمی همسر و حامد رضایی فرزندش پرداختیم که ماحصلش را پیش رو دارید.
 
 
همسر شهید
 
کمی از چگونگی همراهی‌تان با شهید برایمان بگویید. زمان آشنایی ایشان پاسدار بودند؟
خیر، وقتی با هم آشنا شدیم حسین سرباز بود. بعدها به عضویت سپاه درآمد. من عاشق شغل ایشان بودم. عموی خودم ارتشی بود. شغل نظامی را خیلی دوست داشتم. آشنایی من و حسین از یک اتفاق ساده شروع شد. ایشان همراه با هیئت‌شان به پارک نزدیک خانه ما آمده بودند. از قضا یادشان رفته بود که پیک‌نیک به همراه خودشان بیاورند و چون خانه ما نزدیک پارک بود و یک نسبت دور فامیلی هم داشتیم برای گرفتن پیک‌نیک به در خانه ما آمد. حسین اصلاً نمی‌دانست که پدرم دختری به اندازه من در خانه دارد. وقتی در را باز کردم همدیگر را دیدیم. همانجا مهرش به دلم نشست. بعد از آن آشنایی بحث ازدواج ما به میان آمد و در نهایت هم در 23 فروردین 1372 عقدمان بود و در 7مهر ماه هم ازدواج کردیم.
 
چطور شد برای دفاع از حرم راهی شدند؟ شما چه نظری در این خصوص داشتید؟
همسرم مدت‌ها پیش پیگیر رفتن به سوریه بود. چون مسئول آموزشی بود، به او اجازه رفتن نمی‌دادند. می‌گفتند اینجا به شما نیاز داریم و جایگزین مناسبی هم نداریم. بسیاری از رزمندگان مدافع حرم تحت نظر ایشان دوره و تخصص‌های لازم را دیده بودند. یک بار حسین خیلی عصبی و ناراحت به خانه آمد خیلی کم پیش می‌آمد که ناراحتی‌اش را به خانه بیاورد، گفت که فرماندهان به او اجازه نمی‌دهند به سوریه برود. کمی بعد وقتی یکی از سرداران به ایشان گفته بود که من صلاح می‌بینم شما اعزام شوید، حسین پیشانی سردار را بوسیده و گفته بود زمان جنگ بچه بودیم و سن‌مان کم بود پدر و مادرمان اجازه نمی‌دادند، الان هم که بزرگ شدیم و اختیار دست خودمان است شما اجازه نمی‌دهید. من فردای قیامت جلوی شما را خواهم گرفت. بعد از این صحبت ایشان، سردار گفته بودند موردی ندارد همین یک بار بروید. دوره‌های اعزامش 45روزه بود اما همسرم سه ماه در منطقه ماند. من هم نتوانستم مخالفتی کنم، چراکه حسین گفت فردای قیامت در محضر حضرت زینب (س) خواهم گفت من می‌خواستم بروم اما همسرم اجازه نداد. بعد گفت خودت باید به امام حسین(ع)، حضرت زینب(س) و حضرت زهرا(س) جواب بدهی! تو باید قلباً به من اجازه بدهی و... با شنیدن این صحبت‌‌ها من هم راضی به رفتنش شدم. عشق ایشان را برای رفتن دیدم. حسین همیشه به ما می‌گفت دعا کنیم که با شهادت از دنیا برود. همه رفتنی هستیم ولی چه بهتر که جانمان را برای اهل بیت بدهیم.

 
 
شهادتشان چطور رقم خورد؟
همسرم خواب شهادت خودشان را در سوریه دیده بودند که با یکسری از دوستان سوار موتور هستند و قرار است که به عملیات بروند. ناگهان دری باز شده و امام خامنه‌ای وارد می‌شوند. همه بچه‌ها از رهبر می‌خواهند که ایشان بر ترک موتور آنها بنشیند، اما رهبری لبخندی می‌زنند و می‌گویند که می‌خواهم بروم ترک موتور کسی بنشینم که می‌خواهد شهید شود. بعد رهبر جلو آمده و دست روی سر همسرم کشیده و ترک موتور ایشان سوار می‌شوند و از حسین می‌خواهند که حرکت کند و موتور رو به آسمان می‌رود. حسین از خواب پریده و به نماز می‌ایستد و سجده شکر بر جای می‌آورد. پسر‌هایمان هم خواب دیده بودند. پسر کوچکم خواب دیده بود که شهید احمد کاظمی به خانه ما آمده و گفته بود آمده‌ام اجازه بگیرم بابا را ببریم، می‌خواهیم ببریم زیارت کربلا و دو گنبد در آسمان به پسرم نشان داده بوده و گفته بود خدا راضی است شما هم راضی باشید. همه این خواب‌ها من را نگران کرد. برای همین یک ختم صلوات 40 روزه برداشتم. دو روز بعد از پایان ختم صلواتم، خبر شهادت حسین را برایمان آوردند. حسین در 14 بهمن سال 1394 آسمانی شد.
 
 
گویا شما دو فرزند پسر دارید، همسرتان چه سفارشی به فرزندانتان داشتند؟
همسرم در وصیتنامه‌اش خطاب به فرزندانش نوشت: ولایتی باشید و پیرو خط رهبر، نکند قدمی جلو یا عقب‌تر از ایشان حرکت کنید. همه کارتان با رهبری باشد. خدا را شاکرم که در زمان امام خمینی (ره) ‌به دنیا آمده‌ام و خدا را شاکرم که در زمان امام خامنه‌ای به وظیفه‌ام عمل می‌کنم و افتخار من این است که در زمان سید علی به این شهادت دست پیدا می‌کنم.
 
 
خانم کریمی وقتی تصاویر شهید حسین رضایی را مرور می‌کنیم تفاوت زیادی در چهره ایشان بین عکس‌های زمان اعزام با تصاویر ایشان در منطقه دیده می‌شود. علت این همه تفاوت چیست؟
زمانی که حسین بعد از سه ماه حضور در منطقه به خانه آمد، او را نشناختم. همسرم پیر و شکسته شده بود. گویی 50، 60 ساله شده باشد. دست بر گردنش انداختم و گریه کردم و گفتم چه کرده‌اند با تو که چنین پیر و شکسته شده‌ای؟ حسین گفت: تازه متوجه شدم که بعد از عاشورا چه بر سر خانم حضرت زینب(س) آمده است. وقتی حضرت زینب(س) ‌به خانه‌اش بازگشت یک موی سیاه در سر ایشان نبود و همسرش ایشان را نشناخته بود. حسین می‌گفت «دوری از عزیزان و دلتنگی یک طرف و دیدن پیکر دوستانت که در مقابل چشمانت تکه تکه شده‌اند، طرف دیگر. وقتی می‌بینم سر ناموس مسلمانانان چه بلاهایی می‌آید، وقتی بعد ازعملیات پیکر بچه‌هایی را می‌بینم که تحت نظر من آموزش دیده‌اند و حالا سر و دست و پا ندارند برایم سخت است.» وقتی مادر و برادرم حسین را دیدند گفتند ایشان دیگر نمی‌ماند. حسین دیگر متعلق به این دنیا نیست. حسین می‌گفت صحنه‌های کربلا را به وضوح در منطقه به چشم می‌توان دید. آدم می‌تواند در عرض یک روز پیر شود و من این پیر شدن را در همسرم دیدم. نمی‌دانم چه دیدند که پیر شدند.

حامد رضایی فرزند شهید
 
به نظر شما چه چیزهایی در وجود پدرتان او را به سوی شهادت کشاند؟
پدر همیشه می‌گفت با خدا باش و پادشاهی کن بی‌خدا باش و هر چه خواهی کن. اگر پدرم لایق شهادت در راه حضرت زینب(س) شد، به خاطر زیارت عاشورا بود و عهدی که با امام حسین(ع) بسته بود و اعتقاد قلبی خودش. ایشان انسانی مؤمن و متعهد و مداح اهل بیت‌(ع) بود و ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت. در نهایت هم مانند ایشان از پهلو مورد اصابت تیر قرار گرفت و شهید شد. اولین معیار پدر خواندن نماز اول وقت بود. هیچ‌گاه دعای عهد و زیارت عاشورایش ترک نمی‌شد. می‌گفت اگر قرار باشد آدم به جایی برسد از همین نماز و زیارت عاشورا خواهد رسید.
 
چقدر زندگی پدر سبک و سیاق جبهه و شهدا را داشت؟
از همان دوران بچگی، پدر هر سال عید نوروز خانواده را به مزار شهید می‌برد و می‌گفت: ما در خانواده شهید نداریم، دوست دارم اگر بنا باشد خانواده شهیدی داشته باشد، آن شهید من باشم که راه را برای باقی شهدا باز می‌کنم. از همان دوران کودکی از ما می‌‌خواست تا برای شهادتش دعا کنیم. می‌گفت شماها دلتان پاک است برای شهادتم دعا کنید. پدر با شهدا عهد بسته بود که دستش را بگیرند. ما هم همیشه برای شهادت پدر دعا می‌کردیم اما هرگز تصور نمی‌کردیم دعاهای کودکانه ما اجابت و پدر شهید شود.
 
چرا شهادتش را دور از ذهن می‌دیدید؟
خب پدر خیلی به من و تنها برادرم علاقه داشت. خیلی به هم وابسته بودیم. خیلی ما را دوست داشت. همیشه با ما همراه بود. با این همه وابستگی عاطفی که بین ما بود فکر نمی‌کردم پدر از ته دلش بخواهد که شهید شود. همه شبانه‌ روز یا در کنار ما بود و اگر با هم نبودیم دائم در تماس بودیم، حتی وقتی عازم سوریه شد از آنجا خیلی با ما تماس می‌گرفت و جویای احوالات ما می‌شد. هیچ وقت فکر نمی‌کردم پدر روی همه این دلبستگی‌ها و وابستگی‌ها پا بگذارد و از ته دلش بخواهد که شهید شود. اما ایشان روی همه تعلقات دنیایی پاگذاشت و عروج کرد.
 
از روزهای مدافع حرم شدن پدر بگویید. چه شد که هوای جهاد راهی‌اش کرد؟
پدر می‌گفت امروز صوت هل من ناصر ینصرنی امام حسین (ع) پس از گذشت 1400 سال همچنان به گوش می‌رسد اما بسیاری این صوت را نشنیده می‌گیرند. برای همین راهی میدان جهاد شد. اولین اعزام پدر تابستان سال 1394 بود. اما خوب به یاد دارم بعد از اعزام دوم زمانی که برگشت پیکر چند شهید را با خود آورده بود؛ شهیدان علی شاه‌سنایی، محمد کاظمی و محمد یوسفیان. پیکر هر سه این شهدا را خودش از محاصره بیرون آورده بود. خودش هم به خانواده‌هایشان تحویل داد و از آنها خواست برای شهادتش دعا کنند و آنها هم در حق پدر دعای شهادت کردند.
 
نحوه شهادت پدر...
ایشان در منطقه فرمانده ضد زره بود. در عملیات نبل و ‌الزهرا بعد از استقرار نیروها پدر پیشروی می‌کند و قناسه زن تکفیری در فاصله  600، 700 متری بازوی پدر را نشانه می‌گیرد. شدت اصابت تیر به قدری زیاد بود که تیر از بازو خارج می‌شود و به پهلوی ایشان اصابت می‌کند و به علت خونریزی شدید، با پهلوی شکسته و خونی شهید می‌شود.
 
پدر من در آزادسازی نبل و الزهرا شهید شد. این شهر‌ چهار سال در محاصره تروریست‌های تکفیری بود. شرایط خیلی دشواری برای مردم مسلمان این دو شهر به وجود آمده بود. همه اینها پدر و همرزمان را ناراحت می‌کرد. پدر می‌گفت اگر قرار است ان‌شاءالله شهید شوم دوست دارم در آزادسازی نبل و الزهرا باشد. پدر به آرزویش رسید. وقتی همکاران پدر همراه خانم‌هایشان به دیدار مادر آمدند تا خبر شهادت را بدهند، مادر می‌دانست که پدر شهید شده است و می‌دانست همه حاشیه رفتن‌های آنها برای چیست. وقتی ایشان خبر آزادسازی نبل و الزهرا را شنید و بعد از آزادسازی خبری از پدر نشد، متوجه شهادت ایشان شد. مادر به همکاران پدر گفت می‌دانم که چه اتفاقی برای همسرم افتاده است. همسرم آرزو داشت در آزادسازی نبل‌‌ و الزهرا شهید شود.
 
پدر شما دوران دفاع مقدس را درک کرده بود و امروز شهید جبهه مقاومت اسلامی است. به نظر شما چه شباهتی بین رزمندگان این دو دوره از جنگ و جهاد وجود دارد؟
پدرم شهید حسین رضایی متولد 16 اردیبهشت 1349 است. در دوران جنگ تحمیلی، به طور مخفیانه به عنوان یک بسیجی راهی مناطق جنگی شد. اما از آنجایی که سن کمی داشت، به ایشان اجازه ورود به منطقه و خطوط نبرد داده نشد، برای همین پدر در ستاد پشتیبانی مشغول خدمت شد. کمی بعد مادربزرگم به خاطر حضور همزمان عمو و پدر در جبهه ابراز ناراحتی می‌کند که پدر به عقب بازمی‌گردد. شباهت‌های زیادی بین رزمندگان دیروز و دلاوران امروز مدافع حرم وجود دارد اما اصلی‌ترین نکته مشابه بین مجاهدان این دوره را باید در غیرت دینی آنها جست‌وجو کرد. رزمندگان دیروز در هشت سال دفاع مقدس آنها از ناموس کشورشان دفاع کردند و امروز رزمندگان در جبهه مقاومت اسلامی از ناموس دینی‌شان دفاع می‌کنند.
 
قطعاً کنایه و طعنه‌های برخی از مردم به شما هم رسیده است؟
بله، ما هم از زخم‌زبان برخی که چرایی و لزوم حضور مدافعان حرم را زیر سؤال می‌برند بی‌بهره‌ نماندیم. اما می‌خواهم از اینجا و از طریق روزنامه جوان پاسخ آنها را بدهم. پدر من خانه و ماشین و وضع مالی خوبی داشت. آنقدر که نیاز مالی نداشت. یک روزی خوب کار کرد تا امروز از آن استفاده کند. اما از آن هم گذشت و رفت. می‌خواهم یک پیشنهاد بدهم، اینها که طعنه و کنایه می‌زنند یک سال فقط یک سال پدرشان را از آنها جدا کنیم و هرچه پول می‌خواهند به آنها بدهیم آن زمان حال و روزشان را بپرسیم که چگونه است. وقتی مدرسه از شما می‌‌خواهد که پدر فرزندتان به مدرسه برود، وقتی مثل امروز من بخواهی به خواستگاری بروی و در شب خواستگاری تو سراغ پدرت را بگیرند چه حالی می‌شوی... امید که این افراد ناآگاه هدایت شوند.

 

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi