شناسه خبر : 83802
شنبه 12 تير 1400 , 09:22
اشتراک گذاری در :
عکس روز

روایت یک سرِ از تن جدا!

خاطرات شهدا|روایت یک سرِ از تن جدا!

بخشی از خاطرات خانم عزت قیصری، پرستار داوطلب بیمارستان بانه در روزهای دفاع مقدس را بخوانید.

«روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند.»، این جمله کوتاه برشی از فرمایشات مقام معظم رهبری در 27 بهمن ماه سال 1393 در خصوص اهمیت نام و یاد شهدا است.

خبرگزاری تسنیم در نظر دارد هر روز خاطره‌ای از سبک زندگی، سیرۀ اخلاقی شهدا و روزهای سخت دفاع مقدس را منتشر کند.

 

 صدای آژیر خطر واقعاً نجات‌بخش بود. پرنده‌های آهنی صدام شروع به بمباران کردند و بانه را پی در پی می‌کوبیدند. زمین و زمان به هم ریخت و دود به تمام شهر سایه انداخت. شب و روز مثل هم شده بود. از هر طرف تیر و ترکش بر سرمان می‌بارید.

 همه به طرف پناهگاه فرار کردند. من ماندم و یک مجروح که یک پایش قطع شده بود. هیچ‌کس توی بخش نماند. یک دفعه دلم خالی شد. هر لحظه فکر می‌کردم الان است که کشته شوم اما در کنار مجروح ایستادم و تحمل کردم. این برادر مجروح التماس می‌کرد که تنهایش نگذارم و تنهایش نگذاشتم.

دشمن حتی بیمارستان را هم بمباران می‌کرد تا پرسنل و تجهیزات بیمارستانی از بین بروند و دیگر جایی و کسی برای کمک به مجروحان نباشد. بمباران که شروع شد خودم را سپر مجروحی کردم که روی تخت خوابیده بود. وقتی فهمید، سمت نگاهش را به بیرون از اتاق تغییر داد. فهمیدم نمی‌خواهد مستقیم به چشم همدیگر نگاه کنیم. با لحن خاصی که نشان از ایمان قوی به خدا و شجاعت داشت گفت: خواهرم! مرگ انسان دست خداست و کسی نمی‌تواند جلوی قضا و قدر الهی را بگیرد. این حرف‌ او واقعاً مرا تکان داد و اثر مثبتی در روحیه‌ام گذاشت و از خودم خجالت کشیدم.

چند روز بعد در حین بمباران در حیاط بیمارستان مشغول درمان زخمی‌ها بودم. یک کلاه آهنی بر اثر موج انفجار چند متر به هوا پرتاب شد و در هوا سرگردان و معلق بود. با خودم گفتم شاید از کلاه‌هایی باشد که روی زمین رها شده بودند و با برخورد موشک به بالا پرتاب می‌شوند. بعد از چند لحظه چند متر آن طرف‌تر رو به روی من به زمین افتاد. دیدم خون از آن جاری است.

از جایم بلند شدم و به طرفش رفتم. دیدم سر یک رزمنده از گردن جدا و داخل کلاه مانده. بند را باز کردم و سر قطع شده را از کلاه جدا کردم. صورتش به کلی متلاشی شده بود طوری که قابل شناسایی نبود.

منبع: کتاب: دادا/عزت قیصری

منبع: tasnimnews خبرگزاری تسنیم
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi