17 ارديبهشت 1403 / ۲۷ شوال ۱۴۴۵
شناسه خبر : 94537
چهارشنبه 04 آبان 1401 , 11:22
چهارشنبه 04 آبان 1401 , 11:22
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
وعده صادق و جنگ احزاب چه شباهت عجیبی؟!
حسین شریعتمداری
۱۴ وجه از مظلومیت امام صادق(ع)
سیدجواد هاشمی فشارکی
هرچه داریم از تو داریم ای....
جانباز ع. شاطریان
مراحل هشتگانه تبدیل شدن ایران به ابرقدرت
حجت الاسلام سید محمدحسین راجی
کابینه تناقضها و کلاهی که سرشان گذاشتند
سید محمدعماد اعرابی
ای نشسته صف اول
علیرضا ضابطی
امنیتِ خودبسنده و ماهواره ی همراه
سید مهدی حسینی
هنر رهبری شکستن قدرتهای بزرگ است
احمد رضا بهمنیار
به دانشگاه مردمی فلسطین خوش آمدید
محمدحسین آزادی
مشکل دقیقا خود رئیسی است!
عبدالرحیم انصاری
انقلاب اسلامی طلیعهی انقلاب جهانی اسلام
آقای احمدرضا بهمنیار
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
صمد
ابوالقاسم محمدزاده
صمد لهجه داشت. پشت بیسیم خوب نمیتونست بگه کاوه... کاوه... بیلرام!
وقتی با فرماندهمان محمود کاوه کار داشت میگفت:
- چاوه.. چاوه... بیلرام
محمود هم وقتی میخواست آقا صمد رو صدا بزنه یا وقتی که جواب میداد میگفت:
- بیلام... بیلام... کاوه
همه میخندیدیم. کسی جرات نمیکرد به فرمانده بگه اسمش بیلام نیست. اسمش بیلرامه.
فرمانده و نیرو عاشق هم بودن. ماهم عاشق هردوتا شون. صمد هم عاشق محمود بود.
صمد ورزیده و شجاع بود. سر نترس داشت. دو تا تیر به پهلوش خورده بود اما هنوز میجنگید. با چفیه زخمش رو بسته بود و به سمت کوملهها تیراندازی میکرد تا از ارتفاع نیان بالا!
احمدزندی میگفت؛ تو بیمارستان گفته بود:
- بدون بیهوشی عملش کنن.
گردان ویژه شهادت و کردستان شده بود سکوی پروازش. صمدبیلرام رفت، با خاطراتش رفت. با شجاعتش رفت و ما رو تنها گذاشت.
موضوع: شهید صمد بیلرام
منبع: کیهان
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
معرفی کتاب