دوشنبه 24 بهمن 1401 , 13:30
استراحت بماند برای بعد!
بعد از جانبازی در سال ۶۶، او درد و عوارض مجروحیت زیادی متحمل شد؛ ولی باز می گفت دلم آرام نمی گیرد؛ نمی توانم این مدت کوتاه عمرم را به استراحت بگذرانم. خود را...
فاش نیوز - در روایت هست: «هنگامی که دوستان علیّ بن ابیطالب(ع) وارد بهشت می شوند، به خداوند عرض میکنند: بارخدایا! به ما اذن سجده شکر عطا کن. پروردگار متعال در پاسخ میفرماید: من در بهشت از شما زحمت عبادت را برداشتم و بدنهایتان را راحت کردم. می دانم در دنیا چقدر به بدنهایتان، به خاطر من تعب و رنج وارد ساختید. اما هم اکنون به جانب سرور و رحمت من آمدهاید» (نورالثقلین، ج ۴، ص ۳۶۷، ح ۱۰۴.)
جانباز نخاعی، پاسدار کربلایی، حاج فریدون غلامی، یکی از آن افرادی بود که برای جانبازی و جانثاری در راه خدا پروای نام نداشت. نورانیت چهره، درخشش و زلال چشمانش گواه خلوص نیت، صدق اراده و دل پاک و بی ریایش بود. رنگ رخسار خبر می دهد از سر درون!
سال ها بود که شهادت و بهشت، هم بیقرار در آغوش گرفتنش بودند و بیصبرانه روزشماری می کردند کی موعد مقرر فرا میرسد.
بعد از جانبازی در سال ۶۶، او درد و عوارض مجروحیت زیادی متحمل شد؛ ولی باز می گفت دلم آرام نمی گیرد؛ نمی توانم این مدت کوتاه عمرم را به استراحت بگذرانم. خود را موظف می دانست در راه تبلیغ احکام اسلام ناب محمدی یک لحظه را از دست ندهد. می گفت اسم امام حسین علیه السلام که می آید، بیقرارتر می شوم.
در گروه پیگیری امور جانبازان بود. به عنوان دبیر گروه، امورات همرزمان و دوستان جانبازش را پیگیری میکرد. علاوه بر آن، نقش ویژهای در برگزاری دهها یادواره شهدا و محفل قرآنی داشت. عضو شورای شهرش بود. در مراسمات به عنوان سخنران، با فصاحت و بلاغت تمام، درباره نشر فرهنگ ایثار و شهادت سخن می گفت.
جسم او احتیاج به استراحت داشت. اما بارها می گفت: استراحت بماند برای بعد.
بالاخره روز استراحت او فرا رسید! ۱۹ بهمن ۱۴۰۱؛ روزی بود که به وضوح میدیدم بهشتیان سوار بر هودجهای نورانی، برای بردن حاجی آمده بودند. وعدهشان در جایی پاک بود؛ حضور در بقعه مطهر محمدبن جعفر طیار علیه السلام.
دستهای سبزی از آسمان فرود آمده بودند و تلاش میکردند تا او را هر چه زودتر به آسمانها ببرند. دو بال به او داده بودند. بال هایش را که گشود، نسیم ملایمی وزید. بوی بهشت فضا را پر کرده بود.
او؛ آرام و باوقار از مقابل چشمان اشکآلود، فصل عروج را آغاز کرد. دیدم با چمدانی پر از ایثار به سوی نور میرفت.
از وقتی که شنیده بودیم او در بیمارستان بستری است ؛ چه دعاها خواندیم و ختم ها گرفتیم. اما امر حق مسجل شده بود که امانت خود را پس بگیرد. آنقدر این جانباز به خاطر خدا به تنش تعب و سختی مجاهده را تحمیل کرده بود؛ که حکم خدا به استراحت کردنش صادر شد. ما تسلیم در برابر امر حق، با قلبی داغدار و سوخته، نگاه اشکبارمان را به محمل نورانیاش دوختیم و نالیدیم: خداحافظ ای...
|| جعفری