شناسه خبر : 98215
یکشنبه 30 بهمن 1401 , 11:19
اشتراک گذاری در :
عکس روز

بی‌خبری ۳۹ ساله از شهیدی که مزارش در بهشت زهرا (س) بود

خانواده شهید «محمد صفری» فکر می‌کردند که این شهید والامقام مفقودالاثر است تا اینکه پس از گذشت ۳۹ سال، سردار «قاسم صادقی» متوجه شد که پیکر شهید در بهشت‌زهرا (س) خاکسپاری شده است.

 

به گزارش دفاع‌پرس، چندی پیش خبری عجیب از پیدا شدن مزار یک شهید پس از ۳۹ سال منتشر شد. همسر شهید محمد صفری پس از سال‌ها بی‌خبری از وضعیت همسرش، توانست بر سر مزار شهیدش در بهشت زهرا (س) حاضر شود و پایانی بر دلتنگی‌ها و چشم‌انتظاری‌هایش باشد.

شهید صفری سال ۱۳۵۹ در منطقه «ذوالفقاری» به شهادت رسیده بود و یک سال بعد پیکرش تفحص و در بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد؛ اما به دلیل نابسامانی‌های اوایل جنگ، مشخصاًت شهید در بنیاد شهید ثبت نشد و در تمام این سال‌ها خانواده اطلاع درست و دقیقی از وضعیت پیکر او نداشتند و فکر می‌کردند «محمد» مفقودالاثر است تا اینکه پس از گذشت ۳۹ سال سردار قاسم صادقی از همرزمان شهید، متوجه این مسئله شد و با حضور در بنیاد شهید و تماس با خانواده شهید صفری، آن‌ها را از وجود مزار ایشان در بهشت‌زهرا (س) آگاه کرد.

سردار «قاسم صادقی» امروز مسئول یادمان شهدای دشت ذوالفقاری در آبادان است که در گفت‌وگو با «روزنامه جوان» از حضور شهید صفری در جبهه و ماجرای بی‌خبری ۳۹ ساله خانواده شهید می‌گوید. در ادامه ماحصل این گفت‌وگو را می‌خوانید.

* شما با شهید محمد صفری کجا و در چه مقطعی از جنگ آشنا شدید؟

مهر سال ۱۳۵۹ که جنگ شروع شد، از سراسر کشور نیرو‌های داوطلب مردمی برای حضور در جبهه آمدند. همزمان با شروع جنگ، دولت وقت نیز اعلام کرد کسانی که سربازی منقضی سال ۱۳۵۶ هستند، به یگان‌هایشان بروند و خودشان را معرفی کنند؛ یعنی کسانی که سال ۱۳۵۴ به خدمت سربازی رفته بودند و سال ۱۳۵۶ خدمت سربازی‌شان تمام شده بود، باید خودشان را معرفی می‌کردند. این‌ها اولین نیرو‌های کار آزموده نظامی بودند که به صورت داوطلب مردمی در جبهه حاضر شدند و به یگان‌های‌شان پیوستند. هنوز کسی به صورت مفصل و کامل به این سربازان منقضی ۱۳۵۶ نپرداخته است و این نیرو‌ها ناشناخته و مهجور مانده‌اند. بیشتر این سربازها، زن و بچه و شغل و زندگی داشتند؛ ولی قید همه این‌ها را زدند و به صورت داوطلب به جبهه رفتند. شهید «محمد صفری» هم یکی از همین سرباز‌های منقضی سال ۱۳۵۶ بود. این نیرو‌ها پس از ورود به جبهه دو گروه شدند؛ یک گروه‌شان، چون روحیه نظامی را خیلی نمی‌پسندیدند، به یگان‌های خودشان نرفتند و در بخش‌های دیگر حضور پیدا کردند. این نیرو‌ها وقتی متوجه شدند روحیه‌شان با افسر‌ها و درجه‌داران ارتش نمی‌خورد جزو نیرو‌های مردمی شدند. در آبادان و خرمشهر گروه فدائیان اسلام زیرنظر سیدمجتبی هاشمی فعالیت کرده و نیرو‌های مردمی از اقشار مختلف را جذب می‌کرد. سربازان منقضی سال ۱۳۵۶ در خرمشهر به ما پیوستند و در مقاومت ۳۴ روزه شهر حضور داشتند و تعدادی از نیروهای‌شان آن‌جا شهید شدند. پس از اشغال خرمشهر، مشغول دفاع از آبادان شدیم و زمانی که «دریاقلی سورانی» خبر هجوم دشمن را آورد، همراه این نیرو‌ها حرکت کردیم و از رودخانه «بهمنشیر» گذشتیم. تعدادی از نیروهای‌مان در همین منطقه شهید شدند. در شمال رودخانه بهمنشیر به روستای «سادات» دو، سه کیلومتر جلوتر رفتیم پس از آن تقریبا از روستا در دشت با دشمن درگیر شدیم.

بی‌خبری ۳۹ ساله از شهیدی که مزارش در بهشت زهرا (س) بود

از ۲۸ آبان سال ۱۳۵۹ با دشمن درگیر شدیم و تا ۱۷ آذر همان سال با دشمن درگیر بودیم. در این مدت دائم به بعثی‌ها شبیخون میزدیم. در مقاطعی ناگهان ۴۰ نفر از شهر شیراز، یا ۵۰ نفر از شمال یا ۳۰ نفر از یک شهر دیگر می‌آمدند و کنارمان حضور داشتند. «سید مجتبی هاشمی» از بین این نیروها، آن‌هایی که کارآزموده بودند را به کار می‌گرفت و برای آن‌هایی که کارآزموده نبودند، آموزش‌های چند روزه می‌گذاشت تا آماده نبرد شوند.

* گویا درجبهه آبادان رزمنده‌هایی با سلیقه‌های مختلف حضور داشتند؟

بله، در آنجا تنوع سلیقه‌ها زیاد بود. مثلا «شاهرخ ضرغام» که یکی از فرماندهان محور عملیاتی بود به همراه سرباز‌های منقضی سال ۱۳۵۶ و تعدادی از نیرو‌های داوطلب مردمی در منطقه حضور داشتند. شهید دکتر «محمد حبیب‌الله» نیز که ۱۰ سال در آمریکا زندگی کرده بود و دکترای انفورماتیک داشت نیز جزو این نیرو‌ها بود. متأسفانه هنوز آن‌طور که باید و شاید این انسان بزرگ را نشناخته‌ایم. یکسری لوطی و داش‌مشتی، تعدادی طلبه و دانشجو و دانش‌آموز و از مشاغل دیگر در جمع ما حضور داشتند و همه دست به دست هم دادیم و یک شبیخون به نام ۱۷ آذر زدیم.

این عملیات تا نزدیکی‌های صبح طول کشید. شبانه تعدادی اسیر و مقادیری غنیمت از دشمن گرفتیم و در حال پیشروی بودیم که کارمان به صبح کشید. «شاهرخ ضرغام» در جمع نیرو‌ها پیش‌قراول بود و جلوتر از همه حرکت می‌کرد. بین خط خودمان و خط دشمن ۳۰۰ تا ۴۰۰ متر فاصله بود. بچه‌ها روی تپه‌هایی که بین‌مان بود پناه گرفتند و تانک‌های دشمن در دشت هر نفر ما را با یک توپ می‌زد. یکی از آمریکایی‌ها در کتابی نوشته است که اگر آبادان سقوط کرده بود، جمهوری اسلامی هم سقوط می‌کرد. به خاطر اهمیت موضوع بود که امام فرمود که حصر آبادان باید شکسته شود.

این «باید» امام را لوطی‌ها و نیرو‌های مردمی به خوبی درک کردند. اگر این نیرو‌ها سر بزنگاه و با بصیرت نمی‌آمدند و مقابل دشمن نمی‌ایستادند، آبادان سقوط می‌کرد و حرف آمریکایی‌ها درست از آب درمی آمد.

* نتیجه عملیات به کجا کشیده شد؟ شهید صفری هم در همین عملیات به شهادت رسید؟

بله، عملیات به صبح کشید و در جریان درگیری‌ها تعدادی از نیرو‌های پیش رو نتوانستند به عقب برگردند. دشمن شاهرخ ضرغام را با دوشکا زد و به شهادت رساند. تعدادی نیز همراه شهید ضرغام شهید و زخمی شدند و پیکر‌های شان در منطقه ماند. محمد صفری یکی از این شهدا بود. ما نتوانستیم پیکر شهدا را به عقب بیاوریم و آن‌ها بین خاکریز خودمان و خاکریز دشمن ماندند. پیکرهایشان در منطقه ماند تا زمانی که «بنی‌صدر» از کشور فرار کرد. بنی‌صدر که فرار کرد، ما دوباره در یک عملیات در همان منطقه در تیر سال ۱۳۶۰ پیشروی کردیم. پیکر شهدا از ۱۸، ۱۹ آذر سال ۱۳۵۹ در همان منطقه مانده بود تا سال بعد که دوباره پیشروی کردیم و من توانستم منطقه را تفحص کنم؛ چون منطقه را می‌شناختم، همراه تعدادی از بچه‌ها حرکت کردیم و پیش رفتیم. از پیکر شهدا چیز زیادی نمانده بود؛ چون گرمای بیش از ۵۵ درجه گوشت و پوست را آب کرده بود و جز تکه‌های استخوان چیزی دیده نمی‌شد. به دنبال نشانی از شهدا میگشتیم و اگر نشانی پیدا می‌کردیم، مینوشتیم و روی پیکرهایشان می‌گذاشتیم و به سردخانه می‌بردیم. شهدا، چون عمدتا بچه‌های تهران بودند همین که به تهران می‌فرستادیم، بچه‌هایی که در تهران بودند، شهدا را دفن می‌کردند. محمد صفری و فتح‌الله زمانی جزو پیکر‌هایی بودند که فقط توانستیم نام و فامیل شان را پیدا کنیم. آن زمان کارت شناسایی و پلاک و از این چیز‌ها نبود و برخی اسم شان را روی پیراهن هایشان می‌نوشتند و برخی مشخصات شان را در جیب شان می‌گذاشتند. پیکر شهید محمد صفری را به تهران فرستادیم و در بهشت زهرا دفن شد. بنیاد شهید هم همان اطلاعات ساده نام و نام خانوادگی را روی سنگ مزارشان نوشت و دفن‌شان کرد.

* چطور شد که بعد از این همه سال به یاد مزار شهید صفری افتادید و متوجه شدید که ایشان از نظر خانواده‌شان مفقود است؟

بعد از ۳۹ سال خواهر شهید مهدی ربانی‌زاده که پیکر برادرش در کنار مزار شهید صفری دفن است، از طریق دوستان پیغام داد که به آقای صادقی بگویید مزار دو شهیدی که با برادرم دفن شده‌اند، خانواده‌های شان ۳۹ سال است سر مزارشان نمی‌آیند و انگار از محل دفن‌شان اطلاعات ندارند. گفتند اگر می‌شود بگردید و خانواده هایشان را پیدا کنید. با این پیغام بود که من به بنیاد شهید رفتم و گفتم نزدیک به ۵۰۰ شهید در این منطقه داریم و تعداد قابل توجهی از این‌ها و خانواده هایشان را پیدا کرده‌ام و خانواده‌های شهدا به منطقه می‌آیند و خاطراتی گفته می‌شود. درخواست کردم که خانواده این دو شهید را هم پیدا کنند.

بی‌خبری ۳۹ ساله از شهیدی که مزارش در بهشت زهرا (س) بود

لیست بنیاد شهید را چک کردم و گفتم ببینید چند شهید با نام «محمد صفری» دارید. حدود ۱۵ شهید همنام پیدا شد. گفتم ببینید این شهدا کجا شهید شده اند. زدیم و همه را شناسایی کردیم جز یک نفر که جلویش نوشته شده بود مفقودالاثر. گفتم این کجا مفقودالاثر شده است؟ گفتند در ذوالفقاریه آبادان در تاریخ ۱۹ آذر سال ۱۳۵۹. گفتم من این شهید را میشناسم و پیکرش را من به تهران فرستادم. گفتم در لیست جلوی نام شهید مفقودالاثر خورده است؛ ولی ما این شهید را میشناسیم و خودمان پیکرش را به خاک سپرده ایم. من اطلاعات خانوادگی شهدا را داشتم و به خانواده شهید زنگ زدم و گفتم من از همرزم‌های «محمد» هستم. اول باور نمی‌کردند. گفتند ۳۹ سال است که به ما می‌گویند شهید مفقودالاثر است و شما از کجا ایشان را می‌شناسید؟ توضیح دادم که خودم شهید را دفن کردم و بعد که مشخصات دقیق شهید را دادم خانواده اش نیز حرفم را تأیید کردند. گفتند می‌خواهیم ببینیم شهید کجا دفن است. پس از هماهنگی‌های لازم با بنیاد شهید، همسر شهید را پس از ۳۹ سال بالای سر مزار شهید محمد صفری بردم. بعد از ۳۹ سال این خانواده از چشم‌انتظاری درآمدند. آن جا گفتم دوست دارید به آبادان بیایید و محل شهادت شوهرتان را ببینید؟ ایشان تأیید کرد و در آبادان هم با حضور خانواده شهید مراسمی گرفته شد. در سنگری که به نام سربازان منقضی ۱۳۵۶ ساخته ام همسر شهید را بردم و محل شهادت را نشان دادم. آنجا برای شهدایی که از اول جنگ از گروه‌های مختلف در جنگ حضور داشتند، سنگر‌هایی درست کرده ام. مثالا سنگر کمیته انقلاب اسلامی، سنگر ژاندارمری، شهربانی و سایر گروه‌ها را در منطقه داریم.

* شهید صفری را چطور انسانی دیدید و چه ویژگی‌هایی از ایشان در خاطرتان مانده است؟

این‌ها آدم‌های دل و جرئت داری بودند. اگر اول جنگ در جبهه حاضر نمی‌شدند و نمی‌آمدند، تمام معادلات دشمن درست پیش می‌رفت. آدم‌هایی لوطی منش و مشتی بودند که برای دفاع از کشور از همه چیزشان بدون هیچ ادعایی گذاشتند. این آدم‌های جربزه دار اگر اول جنگ نبودند به قول عراقی‌ها شهر سقوط می‌کرد. جرئت و بی باکی شان باعث شد دشمن نتواند پیشروی کند. شهید صفری هم دقیقاً یکی از همین نیرو‌های شجاع و باجربزه بود. حتما می‌دانید که چندین کشور مثل سودان و اردن و منافقین علیه ایران می‌جنگیدند؛ و آماده انجام هر کاری علیه مردم ایران بودند.

شهید صفری از بچه‌های رشت بود. اینجا را که آزاد کردیم، پیکر چند نفر پیدا نشد که یکی از آن‌ها شهید ضرغام بود. شهید حسن برازنده که او هم از منقضی‌های سال ۱۳۵۶ بود و چهار بچه داشت؛ هیچ اثری از پیکرش پیدا نکردیم و الان سنگ یادبودی در زادگاهش در شهر رشت گذاشته اند.

* به نظرتان این بی‌اطلاعی خانواده از وجود مزار شهید سهل‌انگاری محسوب می‌شود؟

به هر حال ناهماهنگی‌هایی در این زمینه وجود داشت؛ ولی این را در نظر بگیرید که شهدای مفقودالاثر تا خودشان نخواهند پیدا نمی‌شوند. این را مطمئن باشید تا نخواهند، اتفاقی نخواهد افتاد. الان مزار شهید در قطعه ۲۴ است و حتما حکمت و مصلحتی پشت این همه سال بی‌خبری بوده است. یک شهید دیگر به نام فتح‌الله زمانی هم هست که بنیاد شهید ایشان را مفقودالاثر اعلام کرده بود و الان برادرش را در اراک پیدا کرده‌ام و با خانوادهاش در ارتباط هستم تا به اطلاعات بیشتری برسم.

منبع: دفاع پرس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi