شناسه خبر : 102398
چهارشنبه 11 مرداد 1402 , 14:40
اشتراک گذاری در :
عکس روز

توصیه امام خمینی (ره) درباره یادمان‌های شهدا

فاش نیوز - روایت قاسم صادقی از دفاع مقدس در کتاب «لباس شخصی‌ها» کمی با آنچه تا به حال شنیده‌ایم فرق دارد. او غیر از روز‌های کودکی، نوجوانی، محله‌ای که در آن زندگی کرده، از رزمنده‌هایی صحبت می‌کند که در مسیر انقلاب همه زندگی‌شان دچار تغییر و تحول شد.

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: در بخش اول گفت‌وگو با خاطرات رزمنده قدیمی آقای قاسم صادقی راوی کتاب «لباس شخصی‌ها» به قلم جواد کلاته عربی، از روز‌های اول جنگ و اعزام‌های چند هزار نفری از تهران گفتیم؛ از رزمنده‌های لوتی و داش‌مشدی که یاد کردن از آن‌ها هنوز هم خوشایند عده‌ای نیست! صحبت‌هایی که جزییات آن در کتاب «لباس شخصی‌ها» به خوبی روایت شده است.

توصیه امام خمینی (ره) درباره یادمان‌های شهدا/ نمازی که هدایت‌گر سربازان دشمن شد

در بخش دوم این گفت‌وگو صحبت را از ادامه همین قسمت شروع و به یادمان این شهدا در دشت ذوالفقاریه آبادان می‌پردازیم. یادمانی که حدود شش سال است به همت آقای صادقی در دشت ذوالفقاریه احداث شده است.

دفاع‌پرس: به گروه فداییان اسلام و شهید سید مجتبی هاشمی رسیدیم، خاطره خاصی از آن روز‌ها دارید؟

در همان مسیر اعزام بله ما یک سری چیز‌ها را دیدیم، یکی از چیز‌هایی که هنوز هم من را آزار می‌دهد، مهاجرت مردم خرمشهر و آبادان است که چطور با سراسیمگی از شهر خارج می‌شدند. خب من بعد‌ها که با مردم خرمشهر و آبادان صحبت کردم، می‌گفتند اصلا وقت نکردیم کفش بپوشیم. مردم این قدر وحشت کرده بودند. هرلحظه خمپاره در یک خنه یا بیمارستان می‌افتاد.

وقتی در مسیر خسروآباد، با بالگرد پیاده شدیم در چوعبده، (جاده خسروآباد به اروند می‌خورد) دیدم که مردم شهر به صورت دسته‌ای که از شهر زده بودند بیرون، اما حالا حیرانند که کجا بروند؟! خب انتهای آنجا که به دریا می‌رسید، دائما هم بمباران می‌شد و این سمت هم همه بیابان بود و باتلاق و یا آب‌گرفتگی و یک تعدادی از مردم که از جاده چوعبده که آمدند بروند، مردم زدند به بیابان و توی گل گیر کردند و شهید شدند.

کشتار مردم بی‌دفاع در حال فرار توسط ارتش صدام

هواپیما آمد و بمباران کرد و نتوانستند بروند و هنوز هم که هنوز است، پیکرهایشان مفقود است. پارسال بود که یک بنده خدایی آمد پیش من و گفت که پدر و مادر و دوتا برادر و خواهرم در همین بیابان به سمت ماهشهر رفتند و هنوز خبری ازشان نشده است. ما این صحنه‌ها را دیدیم و حالا بعد از ۴۰ سال خبرش هم به ما می‌رسد که هنوز این‌ها پیدا نشده‌اند. خب در این سال‌ها هم بر اثر گلوله‌باران و بمباران در آن منطقه از بین رفته‌اند و هیچ کسی هم این‌ها را نمی‌شناخته.

من خودم پیرزنی را دیدم که روی فرغونی گذاشته بودند و داشتند این را می‌آوردند بیرون! حالا کجا برود؟ کسی را می‌دیدی که یک بچه در بغل دارد و یک بچه هم به پشتش بسته و یه بچه هم به دستش بود و خب حالا قرار بود این‌ها را کجا ببرند؟! شام و ناهار این‌ها و مسکن این‌ها چه می‌شود؟ واقعا دیدن این تصاویر دردآور بود و همه این‌ها باعث می‌شد که انگیزه ما را برای ماندن و دفاع بیشتر می‌کرد که جلوی ظلم بایستیم.

خدا رحمت کند شهید دریاقلی سورانی را  ـ این‌ها اسطوره‌های ابتدای جنگ هستند و خیلی‌ها هنوز این‌ها را نمی‌شناسند» را  ـ ایشان یک آدم خلافکار قبل از انقلاب بود. من در بیان خاطرات صریح و رک صحبت می‌کنم، چون مقام معظم رهبری در دیدار آبان سال ۱۳۹۸ به من فرمودند که خاطرات را همانی که بوده تعریف کنید. حالا مردم باید خبردار بشوند که دریاقلی سورانی چه کسی بود! اهل نماز بود؟ نه! اهل زکات و خمس بود؟ نه! ایشان قبل از انقلاب اهل مشروب بود و کماکان بعد از انقلاب هم ادامه می‌داد و جامعه قبل از انقلاب دریاقلی سورانی را به این راه کشیده بود، اما خوش مرام و لوتی بود. اهل خیانت نبود و حفظ ناموس می‌کرد و این روحیه را داشت. برای همین می‌بینیم که خدا هم به او نظر می‌کند و ایشان می‌آید به ما خبر محاصره آبادان را می‌دهد. حالا کی؟ وقتی دشمن ۴۵ کیلومتر از مرز شلمچه عبور کرده و رودخانه کارون را گرفته و جاده آبادان - اهواز و آبادن - ماهشهر را گرفته، رودخانه بهمن‌شیر را هم گرفته و آمده که به سمت جاده خسروآباد برود تا آنجا را هم بگیرد.

زکاوت شهید دریاقلی سوانی در فهم نقشه دشمن

خب این مسیری که دشمن آمده، حالا نیروی‌های نظامی موجود در منطقه و نیرو‌های داوطلب مردمی سرشان گرم به دشمن است و ما هم بی خبر که دشمن از غفلت ما استفاده کرده و ما را دور زده است و آمده تا آبادان را محاصره ۳۶۰ درجه بکند. دریاقلی سورانی با چشمانی تیزبین متوجه می‌شود که نیرو‌های دشمن تا نخلستان‌های کوی ذوالفقاریه آبادن پیشروی کردند. سریع خودش را می‌رساند و به هرکس سر راهش بوده خبر می‌دهد. به ژاندارمری خبر می‌دهد، به بچه‌های بسیج و جهاد و هر کسی که سرراهش بوده خبر می‌دهد، جار می‌زد که عراقی‌ها آمدند! همه را هوشیار می‌کند.

اما بخاطر همان خصلتی که داشته و قبل از انقلاب آدم موجهی نبوده خیلی از این متدین حرفش را قبول نمی‌کنند، چون توی آبادان فرقه‌های زیادی بودند و بخاطر همین همه حرفی را نمی‌شد از همه کس قبول کرد و برای همین کسی هم حرف یک آدم خلافکار را قبول نمی‌کند. حالا شاید خیلی‌ها باور نکنند، اما خودم شاهد این صحنه بودم: ... ما در همان هتلی که جلسه قبل عرض کردم بودیم و یک مرتبه دیدیم که یک نفر آمد (یادم نیست با دوچرخه بود یا موتور) و با همان لهجه خودش گفت: فرمانده شما کیست؟ گفتیم: چکارش داری؟ گفت: عراقی‌ها! عراقی‌ها! آمدند! گفتیم: از کجا؟ گفت: کوی ذوالفقاریه. خب ما هم همه بچه تهران بودیم و به آبادان وارد نبودیم و سه چهار روز هم می‌شد که خرمشهر سقوط کرده بود و همه گیج بودیم! سید مجتبی هاشمی به او گفت: چی شده آقاجان؟ گفت: عراقی ها! سید مجتبی گفت: کوی ذوالفقاریه کجاست؟ گفت: چفتِ قبرستونه! سید مجتبی باز گفت: قبرستون کجاست؟ دریاقلی گفت: چفتِ خوک دونیه! سید مجتبی گفت: خوک دونی کجاست؟ دریاقلی گفت: کنار جاده خسروآباد هست! سید مجتبی گفت: ما بلد نیستیم بیا با هم برویم. سید مجتبی با دریاقلی و دو سه نفر دیگر سوار ماشین شدند و رفتند به سمت خسروآباد. یک پاسگاه ژاندارمری هم سر جاده خسروآباد بود.

توصیه امام خمینی (ره) درباره یادمان‌های شهدا/ نمازی که هدایت‌گر سربازان دشمن شد
نمایی از بخشی از ساحل رود بهمن‌شیر

زمین‌گیر شدن بعثی‌ها در بهمن‌شیر با رشادت شهید هاشمی و یارانش

به جاده که می‌رسند صدای درگیری را می‌شنوند. سید مجتبی برمی‌گردد و دریاقلی هم همانجا می‌ماند و همه نیرو‌های سید مجتبی دوباره همراهش شدیم و با همان اسلحه‌های ام ۱ حرکت کردیم و به سمت کوی ذوالفقاریه رفتیم. درگیر شدیم. تقریبا با دفاع جانانه نیرو‌های سید مجتبی هاشمی بیش از نیمی از نیرو‌های دشمن را داخل رودخانه بهمن‌شیر ریختیم. این کار با همکاری بچه‌های سپاه آبادان و سپاه خرمشهر و بسیج آبادان و نیرو‌های داوطلب از سراسر کشور انجام شد، همه بودند. دشمن یک پل متحرکی هم روی رودخانه بهمن‌شیر زده بود که از روی رودخانه عبور کند و هواپیما این پل را هم منفجر کرد. بعد هم بچه‌ها با قایق‌های محلی و نخل و هر چی دم دستشان بود خودشان را به آن سمت رودخانه رساندند که ما هم جزو همان‌ها بودیم.

دفاع‌پرس: چند نفر بودید؟

تعداد ما نزدیک ۱۰۰ نفر بود، اما بچه‌های آبادان و بچه‌های ژاندارمری هم بودند و می‌توانم بگویم که ۳۰۰ ـ ۴۰۰ نفر در مجموع در مقابل تقریبا یک تیپ عراق بودیم که همه شان این سمت رودخانه نیامده بودند و منتظر بودند که کار تمام شود و بعد همه با تانک هایشان عبور کنند. البته یک تعدادی هم با خودروهایشان به این سمت رودخانه آمده بودند که ما همه را منهدم کردیم. نزدیک به ۱۰۰ نفر از عراقی‌ها کشته شدند و توی جزر و مد رودخانه تا یک هفته جنازه عراقی‌ها را تا لب دریا می‌برد و دوباره می‌آورد عقب... که توی این مدت هم کار بچه‌ها غنیمت گرفتن از جنازه عراقی‌ها بود.

ما وقتی به آن سمت رودخانه رسیدیم، اینجا بود که شهید شاهرخ ضرغام با نیروهایش کار خودشان را شروع کردند و اینجا بود که شاهرخ بر اساس آیه قرآن سر عراقی‌ها برید! من در دیدار با مقام معظم رهبری هم همین را عرض کردم که من معمولا از شهدای منفی خاطره تعریف می‌کنم! آقا گفتند که شهدای منفی یعنی چی؟ گفتم: شهدایی که قبل از انقلاب بار و بساطی برای خودشان داشتند مثل شاهرخ و دریاقلی، اما با انقلاب این‌ها متحول شدند و خدا چشم و دل این‌ها را باز کرد. امثال شهید شاهرخ ضرغام بر اساس آیه ۴ سوره حضرت محمد (ص) هستند... مضمون این هست که به کفار که رسیدید سرشان را از بدن جدا کنید و اسرایشان را هم محکم ببندید! مقام معظم رهبری تایید کردند و گفتند بله! من به آقا هم گفتم که بعضی از این مسئولین من را محکوم می‌کنند و می‌گویند شما این خاطرات را نگو! این‌ها تداعی‌کننده این هست که شما هم روش داعش را داشتید! مقام معظم رهبری فرمودند: «بیخود کردند که چنین فکری می‌کنند! شما خاطرات را همون طوری که بوده تعریف کنید!»، اما خب بعضی خاطرات را مسئولین برنمی‌تابند.

پیوستن برخی سربازان عراقی به ایران با نماز رزمندگان ایرانی

دفاع‌پرس: بعد از رودخانه چی شد؟

بعد از آن وارد روستای سادات شدیم و بعد وارد دشت که شدیم، روز عاشورا بود، ما شب قبل از آن چند شهید دادیم و به انتقام خون شهدا، شبیخون زدیم. ظهر عاشورا شهید محمد یزدانی درحال آب آوردن بود که گلوله تانک بهش خورد و اِرباً اِربا شد. بعد از شهادت محمد یزدانی، پیکرش را جمع کردیم و همه بچه‌ها بر پیکرش نماز خواندیم. شهید شاهرخ ضرغام و سید مجتبی بر پیکرش نماز خواندند. عصر بود که دیدیم از آن سمت خاکریز چند نفر به سمت ما می‌آیند و سید مجتبی به ما گفت: این‌ها را نزنید، ببینیم این‌ها کی هستند! بعد که اسیرشان کردیم خودشان گفتند که ما تا قبل از نماز شما، فکر می‌کردیم که شما بت پرست و مجوس هستید، اما با این نماز که زیرگلوله آتش بود، ما شرممان شد که تیراندازی کنیم! ما هم آمدیم به جمع شما بپیوندیم!

توصیه امام خمینی (ره) درباره یادمان‌های شهدا/ نمازی که هدایت‌گر سربازان دشمن شد

ما ۱۷ آذر هم حمله کردیم و در این شبیخون شاهرخ ضرغام و تعدادی از بچه‌ها بر اثر بمباران شهید و پیکرشان هم مفقود شد. بعد از شکست حصر آبادان هم این منطقه فراموش شد، یعنی همان کوی ذوالفقاریه و همان دشتی که میدان رزم ما شده بود! بعد از جنگ برای خیلی از مناطق یادمان‌هایی ساختند، اما کسی به یاد این منطقه نبود. تا اینکه من تعدادی از خانواده‌های همین دشت را و رزمنده‌های قدیم را پیدا کردم و رفتم قبرستان تهران و سر قبر شهدایی که روی سنگ قبرشان نوشته شده بود: فداییان اسلام! اسم و شماره تلفنم را روی سنگ قبر این شهدا نوشتم و برایشان یادداشت گذاشتم که خانواده محترم شهید اگر می‌خواهید بدانید که عزیزتان کجا شهید شده، به من زنگ بزنید! این شد که خواهر شهید بعد از ۳۵ سال به من زنگ زد، مادر شهید، همکلاس شهید، همسر شهید! با من تماس گرفتند که قصه چی هست؟ گفتم می‌خواهم شما را ببرم جایی که عزیزتان شهید شده!

روایتی از ساخت یادمان شهدای کوی ذوالفقاریه

دفاع‌پرس: یعنی نمیدانستند کجا شهید شدند؟

فقط می‌دانستند که آبادان بوده! ما با خانواده شهدا دو سفر اعزام شدیم و به همین منطقه وارد شدیم. بقایای خاکریز‌ها هنوز بود. بقایای سنگر‌ها بود. مستندی هم از تلویزیون پخش شد. کم کم هم تصمیم گرفتم که برای این منطقه یادمان درست کنم و با هر ضرب و زور و مخالفتی که بود من این کار را انجام دادم.

توصیه امام خمینی (ره) درباره یادمان‌های شهدا/ نمازی که هدایت‌گر سربازان دشمن شد
یادمان شهدای ذوالفقاریه

دفاع‌پرس: مخالفت برای چی بود؟

برای این که فرهنگ مقاومت و دفاع در روز‌های اول جنگ با بقیه فرق می‌کند و این برای خیلی‌ها خوشایند نیست. بخشی از مخالفت این بود که این یادمان ارزشی ندارد. با اینکه پیامبر می‌فرماید: در سه جا شهید حاضر و ناظر هست: «محل تولد، محل شهادت و محل دفن»! یعنی شهید شاهرخ ضرغام که همان جا شهید شده و مفقود هم شده است! ارزشی خیلی بالایی دارد! امام خمینی هم فرمودند: «بخشی از مناطق جنگی را به همان سبک باقی نگه دارید تا آیندگان ما را محکوم به تجاوز نکنند.» ما بعد‌ها چطور برای بچه‌ها و نوه‌هایمان بگویم که بابا دشمن ۴۵ کیلومتر وارد خاک ما شده بود و ما رفتیم دفاع کردیم! یکی از دلایل محکم برای ساختن این یادمان این بود که حرف امام در جامعه پیاده شود و عینیت پیدا کند و همان آثار خودش را نشان بدهد. برای مثال سنگری را درست کردیم که همه‌اش با ادوات جنگی است، در حقیقت شما وارد که می‌شوی یک میدان جنگ را می‌بینی! در کنارش صحنه‌های دلخراش جنگ را هم می‌بینید که ما به این‌ها جنایات جنگی می‌گوییم.

برای مثال مینی‌بوسی داشت زن و بچه مردم را از شهر بیرون می‌برد و تانک دشمن روی این اتوبوس می‌رود و همه را قتل عام می‌کند. این تجاوز دشمن است و ما این تصویر را درست کردیم تا آیندگان ببینند. در کنار این یادمان، کار‌های بازسازی بعضی خانه‌های روستایی هم در برنامه کاری ما قرار دارد. دشمن در کوی ذوالفقاریه ۲۴ ساعت بیشتر نماند، اما یازده ماه بچه‌های ما در این دشت مقاومت کردند. ما در این ۱۱ ماه خط پدافندی تشکیل دادیم تا رسید به شکست حصر آبادان.

دفاع‌پرس: به عنوان صحبت پایانی نکته‌ای دارید بفرمایید؟

ما باید روایت انقلاب را درست و صریح بیان کنیم، مقام معظم رهبری در صحبت‌های خودشان در مورد گام دوم انقلاب این طور می‌فرمایند که «بگویید قبل از انقلاب چطور بوده و بعد بگویید چی شد!» اگر انقلاب نشده بود من به قاطعیت می‌گویم که این مشخص نبود چه سرنوشتی برای شهدا پیش می‌آمد. اما متاسفانه امروز به جوان‌های ما نمی‌گویند که قبل از انقلاب اوضاع چطور بوده است! از فساد و فحشای قبل انقلاب چیزی نمی‌گویند. اینکه حضرت آقا می‌فرمایند قبل از انقلاب را بگویید، همین است! و نسل دهه ۲۰ ـ ۳۰ و ۴۰ دِین خودشان را ادا کردند و کسانی شهید شدند که خیلی‌ها فکرش را هم نمی‌کردند و برای همین بود که امام خمینی (ره) فرمودند: «ما در این جنگ هشت ساله یک لحظه هم نادم نیستیم» و امام در مورد این شهدا فرمودند که «بعضی‌ها ره صد ساله راو یک شبه طی کردند». این برای همین شهدا است.

منبع: دفاع‌پرس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi