19 ارديبهشت 1403 / ۲۹ شوال ۱۴۴۵
شناسه خبر : 106119
چهارشنبه 08 آذر 1402 , 11:10
چهارشنبه 08 آذر 1402 , 11:10
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
سخنی در باب جابجایی مدیران
محسن ناطق
کلیسای گوگل و میسیونرِ مجازی
سید مهدی حسینی
وعده صادق و جنگ احزاب چه شباهت عجیبی؟!
حسین شریعتمداری
۱۴ وجه از مظلومیت امام صادق(ع)
سیدجواد هاشمی فشارکی
هرچه داریم از تو داریم ای....
جانباز ع. شاطریان
مراحل هشتگانه تبدیل شدن ایران به ابرقدرت
حجت الاسلام سید محمدحسین راجی
کابینه تناقضها و کلاهی که سرشان گذاشتند
سید محمدعماد اعرابی
ای نشسته صف اول
علیرضا ضابطی
امنیتِ خودبسنده و ماهواره ی همراه
سید مهدی حسینی
هنر رهبری شکستن قدرتهای بزرگ است
احمد رضا بهمنیار
به دانشگاه مردمی فلسطین خوش آمدید
محمدحسین آزادی
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
خودسازی
فاش نیوز - اقوام مىدانستند که ولىالله مىخواهد جبهه برود، برای همین به دیدن او آمده بودند. تابستان بود و داغی هوا زیاد. همه در اتاق زیر کولر نشسته بودند؛ اما ایشان روى تختى وسط حیاط بود! آنقدر آفتاب به تخت تابیده بود که دست را مىسوزاند. آقا ولى روى همان تخت به نماز ایستاد. گفتم: «مادر جان! بیا تو اتاق نماز بخوان.»
در جوابم گفت: «شما بروید به میهمانها برسید. انسان باید خود را بسازد و آماده کند.»
آنقدر نمازهایش را طول مىداد و با خلوص نیت مىخواند که گاهی حسرت مىخوردم خداوند به یک نفر چنین لیاقتى داده است. شبها با صداى مناجاتش از خواب بلند مىشدم و مىدیدم با صداى بلند گریه میکند و آمرزش میخواهد.
خاطرهای از شهید ولیالله چراغچی
راوی: فخری معیندرباری، مادر شهید
* مریم عرفانیان
منبع: کیهان
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
معرفی کتاب