15 ارديبهشت 1403 / ۲۵ شوال ۱۴۴۵
شناسه خبر : 106617
سه شنبه 21 آذر 1402 , 11:23
سه شنبه 21 آذر 1402 , 11:23
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
هرچه داریم از تو داریم ای....
جانباز ع. شاطریان
مراحل هشتگانه تبدیل شدن ایران به ابرقدرت
حجت الاسلام سید محمدحسین راجی
کابینه تناقضها و کلاهی که سرشان گذاشتند
سید محمدعماد اعرابی
ای نشسته صف اول
علیرضا ضابطی
امنیتِ خودبسنده و ماهواره ی همراه
سید مهدی حسینی
هنر رهبری شکستن قدرتهای بزرگ است
احمد رضا بهمنیار
به دانشگاه مردمی فلسطین خوش آمدید
محمدحسین آزادی
مشکل دقیقا خود رئیسی است!
عبدالرحیم انصاری
انقلاب اسلامی طلیعهی انقلاب جهانی اسلام
آقای احمدرضا بهمنیار
هفتسر اژدها در کنار ماست
یوسف مجتهد
سردفتر یک شهر دور
جانباز اعصاب و روان
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
شب قبل از شهادتش گفت دلم برای گلزار شهدا تنگ شده است
شهید مدافع امنیت فراجا سجاد فراهانی
فاش نیوز - ۱۵ آبان ۱۴۰۱ بود که خطبه خوانی تحریک آمیز مولوی عبدالحمید منجر به شهادت چهار نیروی فراجا در بمپور ایرانشهر شد؛ شهید علی پهلوان، شهید محمد امیری اهل تسنن، شهید سجاد فراهانی و شهید رسول حسینی
جوان آنلاین: ۱۵ آبان ۱۴۰۱ بود که خطبه خوانی تحریک آمیز مولوی عبدالحمید منجر به شهادت چهار نیروی فراجا در بمپور ایرانشهر شد؛ شهید علی پهلوان، شهید محمد امیری اهل تسنن، شهید سجاد فراهانی و شهید رسول حسینی. سخنان تحریک آمیز عبدالحمید سرباز اهل تسنن را به قتل فرماندهانش ترغیب کرد. او با اسلحهای که در دست داشت به آنها حمله کرد و هر چهار نفرشان را به شهادت رساند. مولوی عبدالحمید نقش برجستهای در به شهادت رسیدن این شهدا دارد. در این مجال پای صحبت سیده ریحانه فراهانی همسر شهید سجاد فراهانی نشستیم و از سیره و سبک زندگی همسر شهیدش و علاقهاش به شهادت برایمان روایت کرد.
مهربان و دست بخیر
سیده ریحانه فراهانی همسر شهید سجاد فراهانی و اهل اراک است. هرچند روایت از اولین روزهای آشنایی و مرور خاطرات آن روزها برایش سخت بود، اما همراهیمان میکند و میگوید: من و شهید نسبت فامیلی دوری با هم داشتیم و من قبل از ازدواج دو بار بیشتر ایشان را ندیده بودم. مادر آقا سجاد به واسطه یکی از اقوام مشترک از من خواستگاری کردند که با اصرار پدر و مادرم بر حسب شناختی که داشتند مرا برای جلسه اول خواستگاری راضی کردند. بعد از صحبتهای اولیه پذیرفتم. ما ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۸ عقد و دو ماه بعد یعنی در ۱۶ تیر همان سال مراسم عروسیمان را برگزار کردیم. برای من هیچ وقت جنبه سخت همراهی با یک فرد نظامی مد نظر نبود. آقا سجاد وقتی به خواستگاری آمد شش سال سابقه خدمت در نظام را داشت. ما نزدیک چهار سال با هم زندگی کردیم، اما صاحب فرزندی نشدیم. ایشان بسیار مهربان و دلسوز بود. این روحیه ایشان نه در برخورد و آداب معاشرت معمولی با دیگران بلکه در تمام زندگیاش با هر آدمی مشهود بود. دست خیر داشت. بسیار اهل پیشرفت بود و از پیشرفت دیگران بسیار خوشحال میشد. قلب بزرگی داشت. دستگیر همه بود؛ رفقایش، خانواده و حتی غریبهها.
همپای هم پای مصاحبه شهدا
اوایل ازدواجمان به چند نفر از دوستانم گفتم رفتارهای آقا سجاد خیلی خاص است. رفتارهایی که مرا بر این باور میرساند که او برای همیشه کنار من نمیماند. در خانه ما حرف از شهادت بود. با هم زیاد مستند زندگی شهدا را میدیدیم، مخصوصاً روایتگری همسران شهدا از زندگیشان را. گاهی هم خودم از شهدایی که میشناختم برایش تعریف میکردم. از شهادت حرف میزدیم، ولی نمیتوانستم بپذیرم آقا سجاد شهید شود. همیشه از من میخواست برایش دعای شهادت کنم. میگفت دعا کن بروم و شهید شوم. زمان اغتشاشات هم همین دعا را از من خواست. من و سجاد همیشه پنجشنبهها به گلزار شهدا میرفتیم. هر وقت هیئت میرفتیم یک سر هم گلزار شهدا میزدیم. شب آخر قبل از شهادتش به من گفت دلم برای گلزار شهدا تنگ شده است!
نقش مولوی عبدالحمید در اغتشاشات
۱۵ آبان ۱۴۰۱ آقا سجاد در پاسگاه کاسکین بمپور سیستان و بلوچستان مأموریت داشت که متأسفانه به دست یک سرباز اهل تسنن که با صحبتهای منافقانه مولوی عبدالحمید تحریک شده بود به شهادت رسید. او در آن حادثه چهار نفر از فرماندهان را به شهادت رساند. ابتدا با تردید خبر شهادت ایشان را شنیدم و بعد در فضای مجازی به دنبال اصل خبر گشتم. متوجه شهادت چهار فرمانده در پاسگاه محل مأموریتی آقا سجاد شدم، اما نامی از شهدا ثبت نشده بود. از کلانتری کنار خانهمان پیگیری کردم و آنها خبر شهادت همسرم را تأیید کردند. نهایتاً خودم خبر شهادتش را به دیگران اطلاع دادم.
حضور با شکوه مردم
مراسم شهادت آقا سجاد در شرایطی برگزار شد که برخی بر این ادعا بودند که کسی برای تشییع نخواهد آمد و مردم همه مقابل نظام ایستادهاند و همه مخالف خط و هدف امام و شهدا هستند، اما بعد از برگزاری مراسم تشییع شهید، به چنین شکوه و حضوری میبالیدم. من و آقا سجاد هر دو همیشه در مراسم تشییع شهدا حضور پیدا میکردیم.
شهدایی که چراغ راهند
در این یک سال اخیر افرادی خودشان را بازیچه دست سودجویانی کردند که نیتشان فقط این بود که چهره ایران را بد جلوه بدهند و باعث جنگ بین خودیها شوند. به آنها میگویم فقط باعث داغدار شدن، خانوادهها شدند! اما به چه قیمتی؟ دردشان برداشتن روسری بود یا دغدغه سفره مردم را داشتند؟!
خدا را شکر که بعد از گذشت یک سال دست همه آنها رو شد و خیلی آگاه شدند، ولی این را بدانند ما همیشه برای حفظ این آب و خاک و اسلام جان فداهایی، چون شهدا داریم و این شهدا چراغ و راهنمای ما در همه مسیر زندگی هستند تا بتوانیم حق و باطل را تشخیص بدهیم. انشاءالله ما خانواده شهدا در این میدان هستیم و در همه زمینهها تلاش میکنیم تا زمینه ظهور امام زمان (عج) فراهم شود.
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
معرفی کتاب