شناسه خبر : 106944
شنبه 09 دي 1402 , 14:00
اشتراک گذاری در :
عکس روز

به مناسبت سالگرد مدافع حرم شهید «محمود مراداسکندری»

وقتِ رفتن، کاش در چشمم نمی غلتید اشک!

دیدی؟ مسافرت که می رود آب پشت سرش می پاشی؛ هی قل هوالله می خوانی؛ آیت‌الکرسی می خوانی؛ ان یکاد می خوانی و فوت می کنی پشت سر مسافرت...

فاش نیوز - دی ماه چه فصلی شده! فصل شهادت، فصل رفتن بی‌بازگشت، فصل ترور، فصل وصال!
فقط روز اول دی ماه طولانی‌ترین شب سال نیست. اگر اتفاقات که اسم  بردم، رخ دهد؛ برای بازماندگان نه فقط شب اول دی، بلکه همه شب های سال یلدایی می شود.

وقتِ رفتن، کاش در چشمم نمی غلتید اشک
آخرین تصویر او در چشم هایم تار بود


دیدی؟ مسافرت که می رود آب پشت سرش می پاشی؛ هی «قل هوالله» می خوانی؛ آیت‌الکرسی می خوانی؛ ان یکاد می خوانی و فوت می کنی پشت سر مسافرت.
دیدی؟ اصلا خسته نمی شی از دیدن قد و بالای مسافرت. او هی برمی گردد و لبخند می زند. دلبری می کتد. تو حس می کنی توی دلت چیزی را چنگ می زنند. آن قدر که هنوز لز پیچ کوچه نگذشته دلت برای مسافر تنگ می شود. فریاد می زنی: زود برگرد عزیزم.


او برمی گردد. اما سرش را برمی گردانند. همین طور که عقب عقب به سمت خیابان می رود، می گوید: باشه. زنگ می زنم. نامه می نویسم.
اما اگر مسافرت راهی دفاع از حرم حضرت زینب باشد، هیچی نمی توانی بگویی. خجالت می کشی از ساحت بانو صبر، حضرت زینب. صدای نوحه توی سرت می پیچد. سال ها با این نوحه اشک ریختی. او می برید و من می بریدم...
باز حضرت زینب تنها مانده. برادرش در گودال قتلگاه بی سر افتاده. آن برادرش در کنار نهر علقمه و علی اکبر و علی اصغر ش با تن صدپاره در کنار خیمه اش.
حضرت زینب و حضرت رقیه تنها مانده اند. چیزی نمانده که باز حرم اهل‌بیت را آتش بزنند. اما این اتفاق نمی افتد. چون خمینی کبیر برای سالهای تمام نشدنی اصول تربیت سرباز مدافع اهل‌بیت و مدافع کیان جمهوری اسلامی که بنا نهاد، برجای گذاشت و به آسمان ها رفت.


سال ۹۴ یکی از این تربیت‌شدگان، جان خود را در طبق اخلاص گذاشت و عازم دفاع از حرم حضرت زینب شد. اما کیست که نداند او جانش را فدای خاک کشور امام زمانی هم کرده. او رفت؛ دهها مثل او رفتند که جنگ به سمت مرزهای ایران اسلامی کشیده نشود. او رفت و جانش را در کیلومترها دورتر از خاک وطن فصل کرد تا سقف هیچ خانه ای بر سر زنان ایرانی ویران نشود.
آخرین بار، ساعت نه و نیم صبح  سوم دی ماه۱۳۹۴ با خواهرهایش خداحافظی کرد و رفت. خواهرهایش  به او سخت نیاز داشتند. پدر و مادرشان به دیار باقی شتافته بودند.
 او در سوم فروردین ۱۳۶۶ بدنیا آمده بود. در ۱۴ سالگی مادر و در ۱۶ سالگی پدرش فوت کرد. خواهران، دل خوش بودند به سایه حمایتگری و محبت برادرشان.
اما دشمن بدنهاد قصد تخریب حرم حضرت زینب (س) را کرده بود. غیرتش اجازه نمی داد که بنشیند و هتک حرمت به آل‌الله را نگاه کند. اگر دشمن به هدفش می رسید. تیر کینه خود را زه می کرد به سمت خاکی که ایران نام داشت. به همین دلیل لباس رزم پوشید.  مسؤلین می دانستند او سرپرست خواهرانش است. مرد خانه آنهاست. به همین دلیل با درخواست اعزام او موافقت نمی کردند. خواهرانش نیز تاب و طاقت هتک حرمت دوباره حرم حضرت زینب سلام الله علیها را نداشتند. راضی بودند خودشان هم بروند برای دفاع.
این جوان باغیرت با تلاش زیاد از طریق گردان نور به سوریه رفت. ماموریتش ۴۵ روزه بود. هنوز ۳۸ روز از بازگشتش به ایران نگذشته بود که برای بار دوم عازم سوریه شد. عملیات آزاد سازی شهرهای نبل و الزهرا به اجرا درآمده بود. روز ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ به شهادت رسید. پیکر مطهرش در قطعه یک گلزار شهدای اهواز، در کنار عمویش آرام گرفت‌. او همنام عمویش بود. اسم هر دویشان محمود بود؛ محمود مراد اسکندری.
محمود در دوران جنگ تحمیلی شهید شده بود، سال ۵۹ در عملیات آزادسازی سوسنگرد.
محمود، از جوانان فعال و درسخوان اهوازی بود. او در سال ۱۳۹۰ در رشته مکانیک خودرو از دانشگاه اهواز فارغ التحصیل شده بود. اما فعالیت‌های فرهنگی و کمک به محرومان را کنار نگذاشت. عضو فعال بسیج هم بود. اما در وقت لازم همه را گذاشت و رفت.

|| ر . جعفری

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi