شناسه خبر : 107214
چهارشنبه 13 دي 1402 , 17:05
اشتراک گذاری در :
عکس روز

معرفی کتاب نویسنده نخاعی چیره دست؛

گهواره‌ای از آتش و خون زیر پای احمد شیروانی

«سیراب از عطش» به روایت جانباز نخاعی "رمضانعلی کاوسی" ما را با قصه‌ای روبه‌رو می‌سازد که تصورش برای ما بسیار سخت است....

فاش نیوز - جانباز نخاعی گردنی "رمضانعلی کاووسی" زندگی احمد شیروانی را به زیبایی در کتاب «سیراب از عطش» آورده است.

«سیراب از عطش» کاری از انتشارات سوره مهر به روایت جانباز رمضانعلی کاوسی ما را با قصه‌ای روبه‌رو می‌سازد که تصورش برای ما بسیار سخت است.

کتاب «سیراب از عطش» از همان ابتدا ما را وارد جنگ می‌کند. با روایتی جذاب و پیش‎رونده. «زمین مثل گهواره زیر پایمان می‌لرزید.» نویسنده جنگ را به خوبی می‌شناسد چراکه خود جانباز جنگ دفاع مقدس بوده است.

«مادر بغلم کرد. صورتش را به صورتم چسباند و با گریه گفت: برو احمدم. به خدا می‎‌سپارمت.» گویی عاشورا تکرار می‌شود و مادر فرزندش را برای رفتن به جنگ بدرقه می‌کند. مادر دل به سرنوشت نامعلوم فرزندش می‌دهد و با قلبی آکنده از عشق و دلشوره فرزند پانزده ساله‌اش را به دست خدا می‌سپارد.


کتاب «سیراب از عطش» از همان ابتدا ما را وارد جنگ می‌کند. با روایتی جذاب و پیش‎رونده. «زمین مثل گهواره زیر پایمان می‌لرزید.» نویسنده جنگ را به خوبی می‌شناسد چراکه خود جانباز جنگ دفاع مقدس بوده است. از روی ارادت زمین جنگ برایش گهواره می‌شود. نثر رمضانعلی کاوسی بوی ایثار گرفته است. لحظه‌به‌لحظه با خاطرات احمد شیروانی در جبهه هم قدم می‌شود. نویسنده سیلاب آتش و خون به چشم خود دیده است و این کمک می‌کند برای باورپذیری اتفاقات جنگ در ذهن مخاطب.


خاطرات جانباز جنگ تحمیلی احمد شیروانی به خوبی صیقل داده شده است. رمضانعلی کاوسی نویسنده اثر، خود نیز جانباز قطع نخاع از ناحیۀ گردن است که به دلیل ضعف در دست‌ها و انگشت‌ها، تمام کلمات کتاب را تنها با انگشت سبابۀ دست چپش تایپ کرده است. او حدود شش سال برای پدیدآوردن این اثر تلاش کرده است.


در شروع کتاب می‌خوانیم؛ «احمد نوجوان پانزده ساله با هیجان نوجوانی و میل شخصی دوست دارد مانند برادرهایش به جبهه برود. دل در دلش نیست. رمان تا جایی پیش می‌رود که آن هیجان تبدیل می‌شود به حس مسئولیت و تعصب در مقابل وطن. احمد شیروانی بارها مجروح می‌شود و دوباره به جبهه باز می‌گردد. او به هم رزمانش وفادار می‌ماند. تا جایی که وطن و آزادی را از آن ملت شریف ایران می‌کنند.»


ما از دفاع مقدس دور بودیم. سال‌های بسیاری گذشته است و جز روایت و تصاویر هیچ تصوری از جنگ نداریم. از روزهایی که اگر واقع‌بین باشیم، برای درک اتفاقات افتاده در صحنه جنگ بسیار کم توانیم. تصور اینکه بعد از حمله دشمن، خودمان را ببینیم که پایمان رفته است و دیگران در حال آه و ناله هستند و گاهی فریادهایی از سر درد بشنویم و با این حال خود را برای ادامه ماجرا تسلی دهیم؛ این تصور برای ما بسیار دور است و درد دارد.


«روی آرنج‌هایم تکیه دادم و به اطراف نگریستم. بعضی ها خیلی آرام آه می‌کشیدند و دلم برایشان می‌سوخت. بعضی هم از شدت درد فریاد می‌زدند. به ظاهر سرحال‌ترین مجروح من بودم. اگر پایم را تکان نمی‌دادم درد کم‌تری می‌کشیدم.»


احمد شیروانی در اوج درد و همدردی با رزمنده‌ها به تنهایی مادرش فکر می‌کند. مادری که با دعای خیر نوجوان خود را بدرقه کرده بود. برای همین با تن و جان خود می‌سازد و کم نمی‌آورد. در کتاب «سیراب از عطش» ما با قصه خوب سر و کار داریم. قصه جنگ عینی و پر خطر. جنگی که از ته‌تغاری مادر، نوجوان سرزنده مملکت‎مان ذره ذره تن و جان کم می‌کند. جانبازی به جای می‌گذارد که از این به بعد زندگی‌اش را با نواقص خود می‌سازد.


«سیراب از عطش» کاری از انتشارات سوره مهر به روایت رمضانعلی کاوسی ما را با قصه‌ای روبه‌رو می‌سازد که تصورش برای ما بسیار سخت است. با این حال گویی در دل جنگ بودیم و با زخم هایشان، درد کشیدیم.

ثریا دهقان

منبع: ایبنا
اینستاگرام
زنده باد آقای رمضانعلی کاوسی ، جانباز صبور و نویسنده توانا و فاخر
آرزوی سلامتی و موفقیت برایتان دارم استاد
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi