یکشنبه 08 بهمن 1402 , 12:00
یادداشتی بعد از گذشت ۱۲ سال
اینجا، که نه فقط اینجا، خدا می داند چقدر و چندهزار اینگونه زمین های پر برکتی در این چند روز ارزشمند میزبان...
فاش نیوز - همه در یک حصن حصین و دژ نفوذناپذیر گرد هم آمده اند. دیوار های این قلعه سترگ سر به آسمان کشیده است و وسعت سبزی زمینش مشرقین و مغربین را در نوردیده است که خداوند رب المشرقین است و رب المغربین.
اصحاب کهف بهترین گزینهای است که می توان بر این جوانمردان جوانفکر و جوانروح نام نهاد.
«انهم فتیه امنوا بربهم ثم ازدادواهم هدی»
(به خوابشان ایمان آوردند و خدا افزود بر هدایتشان)
اینجا، که نه فقط اینجا، خدا می داند چقدر و چندهزار اینگونه زمین های پر برکتی در این چند روز ارزشمند میزبان میهمانان خداوند تبارک و تعالیست.
خدا پذیرفته آنها را که سه روز روزهدار و رازدار معتکف خانه اش شوند. همه دنیا و مافیها را کنار بگذارند و از دنائت زمینی به کرامت آسمانی پرواز کنند. و خدا می داند آنگاه که در چهره معصومانهشان می نگری و کردار عابدانه شان و از همه مهمتر، بهاری روزهای عمرشان، از خود می پرسی که کجا بودند این سپیدها در این شهر شلوغ؛ و آیا اینها هم در بین این همه سیاهی بوده اند که ندیده بودیم تابحال؟
شبستان مسجد جامع جمهوری اسلامی کارزار نبرد مجاهدین جهاد اکبر است. این بیادعاهای بیتکلف بیآلودگی که در و دیوار در این چند روز شاهد جنگ آنها با شیطان نفس و فتح خط مقدم جبهه آزادگی و وارستگی است. مقداد می نویسد و من می اندیشم. مقداد به یاد می آورد مرا و من می نگرم به آنچه در این ساعات حضور با مقدار دلم و مقدار همراهم واگویه کردم.
مقداد جان! دوست عزیزم! که شب اول اعتکاف چند لحظه ای به اذان صبح میلاد ولیالله الاعظم در مسجد جامع جمهوری اسلامی بار دیگر دیدارمان را تازه کردیم، اول اینها را با دوست دیگرم که همنام توست گفتم و او کسی جز مقداد دلم نبود و حالا دل نوشته هایم را تو می خوانی و می شنوی و بشنو و بخوان و به گوش جان بسپار حرف های این روسیاه را بعد از یک عمری چرخیدن دور معتکفین، به اسم خبرنگار و گزارشگر و مصاحبه و پرسیدن حال و روز و وضع آنها. حالا این بار اول است که در بهار سی سالگی عمرم و البته خیلی دیر، به جای حلوا حلوا کردن و از دور دستی بر آتش داشتن، با این جان های شیرینتر از شهد و شکر و حلوا و قند و عسل همراه شدم.
اعتکاف این مردان خدایی که خیلیهایشان از مردی به جای فقط صدای پر طمطراق و بازوان ستبر و صورت جاافتاده و خلاصه همه ویژگی های یک مرد عرفی، تنها یک دل پاک پاک بزرگ بزرگ را به همراه دارند، دیدنی است و نجواهای معصومانهشان شنیدنی. من و مقداد کم ندیدیم قامت های نحیف راست و استوار را که در مقابل محراب مسجد جامع جمهوری سر بر روی مهر گذارده و به سجده رفته بودند و یگانه پروردگارشان را صدا می کردند. در اینجا خدا شب و روز ندارد. همیشگی است و برای هر لحظه نماز خواندن متوقف به اقامه نماز در اوقات خاص نیست. در تمام شبانهروز می شود خدای را خواند؛ صدا کرد. نماز اقامه کرد. دعا خواند، قرآن خواند، دقیقا مثل همه آنچه می توانیم در تمام عمرمان به آن بپردازیم ولی روزمرگی هامان ما را به این تصور رسانیده که خدا برای اوقات خاصیست. اینجا می فهمی که «خوشا آنان که دائم در نمازند».
این فقط کنایه از دائمالذکری نیست و من و تو می توانیم واقعا هر وقت دلمان بخواهد و هر لحظه رو به قبله نماز بگذاریم.
این یادداشت بعد از گذشت حدود ۱۲ سال از بین یک چمدان پر از یادداشت کشف شد. امروز حضرت آیةالله حاج عباسعلی اختری، امام جماعت مسجد جامع جمهوری اسلامی و پدر شهید نورالله اختری و روحانی وارسته، مرحوم حاج محمد اختری دیگر در بین نمازگزاران این مسجد، امام جماعت نیست و در خلد برین و جنتالماوی کنار فرزند شهیدش سکنی گزیده است.
فاش نیوز برای اولین بار این چند خط یادداشت را از مهمترین و راهبردیترین مراسم اعتکاف پایتخت در مرکز شهر منتشر می کند.
|| عباس کرمی