شنبه 20 دي 1393 , 09:53
گریه نکن بخند
فرستنده تبسم- دیر به دیر می آمد. اما تا پایش را می گذاشت توی خانه بگو بخندمان شروع می شد. خانه مان کوچک بود؛ گاهی صدایمان می رفت طبقه پایین. یک روز همسایه پایینی بهم گفت « به خدا این قده دلم می خواد یه روز که آقا مهدی می یاد خونه لای در خونه تون باز باشه ، من ببینم شما دو تا زن و شوهر به همدیگه چی می گید، این قدر می خندید؟ » از پنجره نگاه به بیرون کرد و گفت « بچه ها بسه دیگه؛ دیر وقته. برین دم خونه ی خودتون» بهش گفتم « چی کارشون داری؟ بچه، بذار بازیشون رو بکنن. خوبه خودت بچه نداری ! معلوم نبود چی کار می خواستی بکنی.» گفت « من بچه ندارم ؟ من توی لشکر یک عالمه بچه دارم. هروز مجبورم به ساز یکیشون برقصم.»
کم تر شبی می شد بدون گریه سر روی بالش بگذارم . دیر به دیر می آمد . نگرانش بودم . همه ش با خودم فکر می کردم « این دفعه دیگه نمی آد. نکنه اسیر شه. نکنه شهید شه. اگه نیاد، چی کار کنم ؟» خوابم نمی برد. نشسته بودم بالای سرش و زار زار گریه می کردم. بهم گفت « چرا بی خودی گریه می کنی؟ اگه دلت گرفته چرا الکی گریه می کنی! یه هدف به گریه ت بده . » بعدش گفت « واسه ی امام حسین گریه کن. نه واسه ی من.»
خاطره از شهید محمود کاوه
منم رزمنده دوران به دوران
دراین دنیا حیران حیران
منم رزمنده خسته خسته
که بار سفر همچو دوستان بسته
منم رزمنده بی نام کاوه
منتظر درسفر دیدار کاوه
منم رزمنده بیدار عشقم
دلم دیوانه دیدار عشقم
*******************************
عاشق جبهه بودیم و صفا می کردیم
با رویت محمود عاشقانه او را نگاه می کردیم
عشق تو در دلم لانه کرده
باز حال و هوای سردشت و بانه کرده
یادش گرامی باد
یادش گرامی. برای شادی شهدا صلوات
منم رزمنده دوران به دوران>>>>>