یکشنبه 28 دي 1393 , 09:52
جهادگرشهید صدیقه رودباری
شهید صدیقه رودباری در هجدهم اسفند سال 1340 در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد.روزهای نوجوانیش در سالهایی سپری شد که سرزمینمان در پیچ وتاب روزهای منتهی به پیروزی انقلاب بود.در ان روزها او خود را به به خیل عظیم وخروشان ملت می رساند ودر تظاهراتها شرکت می کرد وتا صبح نیز به مداوای مجروهان می پرداخت.آنقدر فعال بود که در زمان درس وتحصیل بارها اورا در پشت بام مدرسه ودر حال فعالیتهای انقلابیش می یافتند.روح نا ارامش همواره در پی چیزی ورای خواست ها وآرزوهای یک دختر معمولی بود...
انقلاب که شد در مدرسه شان انجمن اسلامی را راه انداخت وفعالیتهایش را منسجم تر کرد.خانواده ودوستانش صدیقه را آخر هفته ها در کهریزک ویا معلولین ذهنی نارمک پیدا می کردند.صدیقه آنها را شستشو می داد وبهشان رسیدگی می کرد.بسیار پر دل وجرات بود.شجاعت ودلیریش به گونه ای بود که نشان می داد به زودی "مهر شهادت بر روی شناسنامه اش خواهد خورد"...
پس از انقلاب ،هیجان واحساس وصف ناپذیری پیدا کرده بود.احساسی که تا آن زمان مثل خون در رگهایش جاری بود،حالا پر خروش گشته بود واو را اززندگی عادی وروزمره دور می کرد.از تعلقات دنیوی فاصله گرفته بودومدام می گفت که"نباید در خانه بنشینیم وبگوییم که انقلاب کرده ایم .باید که در بین مردم باشیم وپیام انقلاب را به مردم برسانیم..".
5 خرداد سال 59، از طرف جهاد سازندگی برای انجام فعالیتهای جهادی به شهر بانه کردستان اعزام شد.در بانه هر کاری که از دستش بر می آمد انجام می داد.در روستاهایی که پاکسازی می شدند،کلاسهای عقیدتی وقرآن بر گزار می کرد.با توجه به شرایط بسیار سخت آن روزهای کردستان ،دوشادوش پاسداران بانه فعالیت می کرد در حالی که هیچ گاه اظهار خستگی نکرد...
در سپاه بانه مسئول آموزش اسلحه به خانومها بود.علاوه بر آن مخابرات سنندج نیز محل فعالیت او به شمار می رفت.آنقدر فعال بود که یکی دوبار منافقین برایش پیغام فرستادند که "اگر دستمان به تو بیفتد ،پوستت را از کاه پر می کنیم".خواهرش در ان روزها خواب دیده بود که اقایی نورانی وارد جمع می شود و صدیقه را صدا می کند وبا خودش می برد .از حاضرین سوال کرده بودند که این آقا چه کسی بود که گفتمد ایشان امام زمان بودند..تعبیر این خواب را که پرسیدند گفتند این دختر سربازی اش در راه اسلام قبول می شود...
شهید صدیقه رودباری
در روزهای حضورش در سپاه بانه، فرمانده اطلاعات سپاه بانه ،شهید محمود خادمی کم کم به او علاقه مند شد.محمود که قبل از آن در جواب به دوستانش که پرسیده بودند که "چرا ازدواج نمی کنی؟" گفته بود:"هنوز همسری را که می خواهم برای خودم انتخاب کنم پیدا نکرده ام .من کسی را می خواهم که پا به پای من در تمام فراز ونشیب ها ،حتی در جنگ با دشمن هم رزم من باشد ومرا در راه خدا یاری دهد..."ولی محمود بعد از آشنایی با صدیقه رودباری تصمیم خود را گرفت وهمسر آینده خود را انتخاب کرد...
28 مرداد سال 59، روزی بود که صدیقه ودوستانش خسته از مداوای مجروحین ودر حالی که پا به پای پاسداران دویده بودند،در اتاقی دور هم نشسته واستراحت می کردند.در همین هنگام دختری وارد جمع 3 نفره شان شد.صدیقه او را می شناخت.گاهی او را در کتابخانه دیده بود.آن دختر به بهانه ای اسلحه صدیقه را برداشت ومستقیم گلوله ای به سینه اش شلیک کرد.پاسداران با شنیدن صدای شلیک گلوله به سرعت به سمت اتاق دویدند.محمود خادمی خود پیکر نیمه جان صدیقه را به بیمارستان رساند.او بیشتر از 3 ساعت زنده نماند و بالاخره به آرزوی خود که شهادت بود رسید.همانطور که در آخرین تماس تلفنی اش با خانواده اظهار داشت که "هیچ گاه به این اندازه به شهادت نزدیک نبوده است..."
پس از چند ساعت که از ان اتفاق دلخراش می گذشت،محمود با چهره ای غمگین وبرافروخته به جمع سپاهیان برگشت وبا حالت خاصی خبر شهادت او را اعلام کرد ودر آن جمع اظهار داشت"بچه ها من هم دیگه عمری نخواهم داشت.شاید خواست خدا بود که عقد ما در دنیای دیگری بسته شود..."
شهید محمود خادمی
حدود 2 ماه بعد،در 14 مهر سال 59 ،محمود خادمی فرمانده اطلاعات سپاه بانه در حالی که داوطلب شده بود که دوست بیمارشان را به بیمارستان برساند،ماشینش توسط ضد انقلاب مورد حمله قرار گرفت .او تا اخرین گلوله خود مقاومت کرد.افراد مهاجم، غافل از این که او راننده ماشین نیست ،بلکه محمود خادمی فرمانده اطلاعات سپاه بانه است،پس از به شهادت رساندن وی برای خاموش کردن آتش خشم وکینه خود،قسمتی از صورت او رانیز با شلیک گلوله های تخم مرغی از بین بردند.وبه این ترتیب بود که محمود خادمی نیز پس از 2 ماه جدایی از صدیقه به او پیوست تا همانطور که خود گفته بود"عقدشان در دنیایی دیگر ودر آسمانها بسته شود..."
مزار شهید صدیقه رودباری،قطعه 24/ردیف32/شماره8 بهشت زهرا(س)
مردم در این دوره از تاریخ، یخ بستهاند/در این رنج و اسارت/ دست و پا را بستهاند/نه بوی خون، نه بوی دود، نه بوی مسلسل/ پس من به کجا میروم؟ من کیستم؟/ تو باید حماسه بیافرینی/ همچنان که حسینیان آفریدهاند/ دستهای کوچکمان/ صدای دشمنان را در گلو خفه میکند/ به یادم داشته باش/ من شهیدم... (سروده شهید صدیقه رودباری)
از مشرق
شهادت یک فوز عُظمی است که خداوند برای ما مقدر کرده و انسان سعادتمند ، شهادت را بر اساس لطف خداوند کسب می کند شهیده صدیقه رودباری اگرچه عمرش کوتاه بود اما عمری پر برکت داشت که شهادت پاداش عمر سراسر خیر و مجاهدت های خاموش او بود روحش شاد
زمانی که می خوانم داستان شیران ایران را ...
جاری می شود اشک هایم هنگامی که می فهمم
چا ناجوانمردانه رفتند ...
هر روز که لبخندت رو میبینم که نقش بسته رو تابلوی میدان شهر ، یه شادی و شرح صدری برام به وجود میاد .
نمیدونم معلما چه جوری شهید میشن
من یه معلمم و ارزوی های زیادی دارم اما دلم میخواد مرگم با شهادت باشه .دلم یه زندگی عزتمند میخواد.برام دعا کن
به صداقت صاحب نامت
یاد ما وفرزندانمان باشی عزیزم .
خوشا باحال این شهیده بزرگوار
و خوشا باحال همه شهدا
خداوند انشالله توفیق شهادت رابه من و ما هم عنایت فرمایند
الهی آمین
بعداز گذشت بیش از 40سال باز هم از او یاد میکنند و درود بر روح مطهرشان میفرستند
این هم یکی از بزرگترین افتخارات و توفیقات شدهاست
در حالی که کمتر کسی حتی بعد از گذشت چند سال پدر و مادرش را یاد میکند
خدا همه مارا توفیق شهادت عنایت فرماید
یا علی
امیدوارم روح بلند پروازتون که ورای تفکرات عمومی برای رسیدن به کمال تلاش میکرد به آرامش مطلق رسیده باشه❤
من هم اسم شمام و اول راه جوانی...
ولی آرزومه بعد از خدمت به روح انسان ها و به جسمشون...
مثل شما رو سفید بشم
مثل شما از روی آگاهی برم به سمت خدا...
ازتون میخوام برام دعا کنید
دعا کنید دلم آروم بشه...دعا کنید بسازم خودمو جوری که لایق باشم برای هدفم...
ازتون میخوام برام دعا کنید که امسال پزشکی بیام
و واسطه بشید که خدا کمکم کنه روی خودسازیم بیشتر کار کنم
سلام بر شهیده پاک سرشت که اینقدر معرفت به ائمه اطهار داشت تا گلچین شد و شهید شد ای شهیده عزیز برایم دعا کن تا حاجت بگیرم و منم یه روز عین شما شهید شوم
خوشا به سعاد تتان
ان شا الله زنان و مردان کشورم دنباله روی شما شهدا باشند همیشه
تفکرهای ادیت شده
واقعیت های ادیت شده
انقلاب ادیت شده
دفاع مقدس ادیت شده
شهدای ادیت شده
خاطرات شهدای ادیت شده
عکس شهدای ادیت شده
ما از این همه ادیت در جامعه به دنبال چه هستیم، چرا نمی خواهیم واقعیت آنطوری که هست نشانش دهیم، حتی به عکس این شهیده انقلابی هم رحم نمی کنیم و ادیت میزنیم، چرا شهید و شهادت را معطوف به یک قشر خاصی از جامعه نشان می دهیم، چرا نمی خواهیم نشان دهیم شهدای داشتیم که شلوار جین به تن می کردند، چرا نمی خواهیم نشان دهیم شهدایی داشتیم که سیگار میکشیدند، از این همه ادیت کردن در جامعه خسته نشده اید؟
روحت شاد ای شهیده راه انقلاب
در همین سایت بارها تصاویر شهدا را منتشر کرده اند قبل انقلاب با یقه باز یا با شلوار لی یا کروات
دعای ویژه فراموش نشود..
صدیقه جان برایم دعا کن