شناسه خبر : 34890
دوشنبه 11 خرداد 1394 , 11:14
اشتراک گذاری در :
عکس روز

رویش ابیات درنشست«175 مروارید»

به مناسبت پاسداشت یاد و نام 175 غواص شهید عصر دیروز 10 خرداد سالن سوره حوزه هنری میزبان  مراسم  شب شعر و خاطره با عنوان «175 مروارید » بود.
دراین مراسم جمعی از شاعران جوان ،اساتید و بزرگان ادبیات پایداری ،و جمعی از ایثارگران هشت سال دفاع مقدس حضور داشتند که با شعر خوانی و بیان خاطرات خود هر یک گوشه ای از دلگویه های خود را از بازگشت 175 شهید غواص بازگور کردند.

 در این مراسم شعرایی مثل رضا اسماعیلی، فاطمه نانی‌زاد، محمدحسن جمشیدی، بشرا صالحی، جواد شیخ‌الاسلامی، مرضیه فرمانی، محسن کاویانی، میلاد عرفان‌پور، ساجد جبارپور ماسوله، سیداکبر میرجعفری، فاطمه السادات مظلومی،نفیسه سادات موسوی، امیرعلی سلیمانی، محمدعلی مؤدب، محمدعلی محمدی متخلص به ریحان و حاج سعید حدادیان و حاج علی انسانی مداح شاعر و پیر غلام اهل بیت حضور داشتند که  سروده‌های خود 
را در وصف 175 شهید غواص عملیات کربلای 4 خواندند.


در زیر بخشی از اشعار زیبایی که در جلسه قرائت شد را می خوانید:

علیرضا قزوه مدیر مرکز آفرینش های ادبی حوزه هنری ابیات خودش را در وصف شهیدان چنین خواند:



 

ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند
باز می گردند
نقش پرچمهایشان خورشید
در خیابان
رودی از رنگین کمان
آواز می خواند
آسمان دف می‌زند
با هفت دست سبز و پنهان
مردگان و زندگانش گرم همخوانی
کاش برگردند یک شب، آسمان مردان خاکی پوش
صبح رویانی که در باران آتش چهره می شستند
کاش برگردند،
دستمال خونشان را
روی فرق چاک چاک خاک بگذارند
 
ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند
باز می گردند
زخم های بی صدا گل می دهد،
تنهای بی سر گُل
دست ها گل می دهد
پای برادر گُل ...
 
ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند
باز می گردند
بچه های «کاروان کربلا» در صبح بیداری
بچه های «تنگ چزابه»
«خطِ شیر»
بچه های گریه های نیمه شب در رود «بهمنشیر»
بچه های بی ریای «هور»
بچه های غربِ غربت
در شب «پاوه»
بچه های گریه در «جشن حنابندان»
بچه های «آه مادر، کاش وقت نامه خواندن بود»!
بچه های «همسرم بدرود!»
بچه های «کاش بودی، کاش می دیدی ...»
بچه های «تا قیامت بر نمی گردیم ...»
 
انتهای جاده ایثار
بچه های «کربلای چار»
این زمان، اما
زخم ها جانی بگیرد کاش
کاش طوفانی بگیرد

 

کاش...

 

 

سروده ی مرضیه فرمانی تقدیم به شهدای غواص:

ماهی سرخ عاشق دریا
دست بسته رسیده ای از راه
صدوهفتاد و پنج حسرت را
باخود اورده ای فقط همراه
مادرت ایستاده باحسرت
هرزمان که شهید اوردند
باز در بین تیترهای خبر
هی بخوان که شهید اوردند
بی قرارت شده ست و قطره ی اشک
نمکی روی زخم او شده است
دست هایی که دست بسته تورا
پیش چشم زمانه رو شده است
صدو هفتاد و پنج زنده به گور
گنج هایی که در دل خاکند
صد وهفت پنج ماهی سرخ...

و خبر ها چقدر غمناکند
در دل رود بی قراری بود
اشک مادر همیشه جاری بود
خبر امد رسیده ای از راه
اخرین موسم بهاری بود

دل به دریا زدی ولی ای عشق
از دل خاک سر براوردی
 از سفر جز پلاک خونی خود

باخودت چیز دیگر اوردی؟
امدی و خوش امدی اما
مادرت بود و چشم هایی تر
جای تو بر زمین نخواهد بود
ماهی سرخ از آسمان چه خبر؟

 

 

سروده ی نفیسه سادات موسوی در وصف شهدای غواص:

نصفِ تاریخ عاشقی «آب» است، قصه‌هایی عمیق و پراحساس
قصه‌هایی پر از فداکاری، قصه‌هایی عجیب، اما خاص:

قصۀ آبِ چشمۀ زمزم، زیرِ پاکوبه‌های اسماعیل
قصۀ نیل و حضرت موسی، قصۀ آن گذشتنِ حسّاس

قصۀ حفظِ حضرت یونس، توی بطن نهنگ، در دریا
یا که نفرینِ نوحِ پیغمبر، بر سرِ مردمِ نمک نشناس

قصۀ ظهر روز عاشورا، بستنِ آب روی وارثِ آن
کربلا بود و یک حرم، تشنه، کربلا بود و حضرتِ عباس

بین افسانه‌های آب و جنون، قصۀ تازه‌ای اضافه شده :
قصۀ بیست و هفت ساله‌ای از صد و هفتاد و پنج تا غواص..

 

فاطمه نانی زاد دیگر شاعر حاضر در این نشست نیز شعری به شرح زیر قرائت کرد:

روی سجاده بی بی دو سه پر آورده
تا نسیم از پر و بال تو خبر آورده

آسمان چشم به چشمان زمین دوخته است
این چه رازی است که از سینه به در آورده

صدف خاک به افلاک نسان داد شبی
جامه را چاک زده در و گهر آورده

رود خاموش نمی ماند از این پس هرگز
بر لبش آه شب و ذکر سحر آورده

باز هم معرکه اکبر به خودش می بیند
مادری داغ دل و خون جگر آورده

از دعای سحر اوست که بعد از سی سال
آسمان را به سر دست پدر آورده

چه مبارک سفری بود که طوفان بلا
از دل حادثه مردان خطر آورده


سروده ی جواد شیخ الاسلامی :

آن طرف یک طناب پوسیده، طعنه می زد به دست بسته او
این طرف تر نگاه یک شاعر، خوب یا بد! - به دست بسته او

با وجودی که خوب می‌ داند، حال حیدر چگونه خواهد شد
باز هم دست برندارد و باز، چشم احمد به دست بسته ی او

حرف دل را به او بزن شاعر! درد دل را به او بگو عاشق!
تو که چیزی که نیستی، زهرا، دیده دارد به دست بسته ی او

هیچ بر سینه ات نمی زند او، دست رد؛ او کریم بوده و هست
او کریم است، آن چنان که گره، خورده بی حد به دست بسته ی او...

میلاد عرفان‌پور دیگر شاعر حاضر در این مراسم بود که شعر خود را با این دو بیت آغاز کرد:

امروز امید دل تنگی هستی
لبریز عروج سرخ رنگی هستی 
آغوش برای اشتیاقم وا کن
ای آب! چه تابوت قشنگی هستی

و سپس خواند:

ما سینه زدیم بی‌صدا باریدند
از هر چه که دم زدیم آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند

عرفان‌پور سپس در ادامه گفت: ما شاعران دوست نداریم درباره سیاست شعر بگوییم، اما رهبر معظم انقلاب گفتند که شاعر باید موضع داشته باشد و این موضع را از شناخت دقیقی که می‌تواند به دست بیاورد، بیان کند و از بیان این موضع نترسد. من هم نه از سیاسیون و نه از خبرگزاری‌ها، بلکه از مطلع‌ترین فرد در این امور موضع خود را پیدا می‌کنم؛ هرچند شاید عده‌ای مخالفت کنند. امیدوارم آنها نیز مخالفت خود را در این قالب ادبی بریزند و ما بشنویم:

گیرم که سخن رفته به تدبیر و امیدی
در سایه تهدید چه گفتی چه شنیدی

رفتند شبانگاه به مهمانی دزدان
آنان که نجستند در کلیدی

ایمان به عقب تا صف نان رفت که شاید
از کیسه شیطان برسد سفره عیدی

باران فراوانی از این ابر ببارد
چونان که دل خلق بسوزد به اسیدی

با بی‌شرفان بی‌طرفان فرق ندارند
تاریخ همان است حسینی و یزیدی ...

محمدعلی مؤدب شاعر دیگری بود که شعر خود را اینگونه خواند:

 سکوت وارم و دانی که حرف­‌ها دارم
بسا حکایت ناگفته با شما دارم

پر از شکایتم از کربلای چار به بعد
و از شکفتن گل­‌های بی قرار به بعد

مرا مبین که چنین آب رفته لبخندم
هنوز غرقه امواج سرد اروندم

هنوز در شب والفجر هشت مانده دلم
که از رها شدن دست همرهان خجلم

در این شبانه که غواص درد مواجم
به دستگیری یاران رفته محتاجم

اگرچه دور گمانم نبود دیر شوید
قرار بود شهیدانه دستگیر شوید

جهان همیشه همین است موج از پی موج
گذشتنی است شهیدانه فوج از پی فوج  ....



سعید حدادیان همچنین ابیاتی را در حال و هوای جلسه خواند:

باید به درگاهت پناه آورد
درمان دیرین منی ای درد

از زخم‌های کهنه حسرت
باید لباس نو به دست آورد

با دست بسته گوهر خود را
در باطن این خاک پیدا کرد

چشم انتظار روز محشر بود
آتش به دل چون خاک‌های سرد

ای یوسف افتاده در چاهم
یعقوب شد فریاد من برگرد ...


سروده ی زیبای حاج علی انسانی شاعر و پیر غلام اهل بیت در حال و هوای گروه تفحص:

مگو بدن، ز تن جبهه جان در آوردند
به جای اشک، جگر از نهان در آوردند

وطن پر از گل پرپر شده است و عطرآگین
ز دشت لاله ز بس ارغوان آوردند

شما گروه تفحص به خاک بنویسید
دُر از خزانه این خاک‌دان در آوردند

زمین ز مین پر و اینان ز من سفر کردند
  ز آسمان سر از این آستان در آودند

همین تبار تبری تبر به دوش شدند
دمار از  بت و از بتگران در آوردند

حرامشان که شکم‌بارگان فرصت جوی
تنور گرم شما بود و نان در آوردند

 

و من به جیب سر و سر به زیر کاین مردان
چه سرفراز سر از امتحان در آوردند


پایان پیام/

اینستاگرام

...

بسم رب الشهداء والصدیقین

شهادت،

باب گشوده پروردگاربرای قرب الی الله است .

وساکنین آن کبوتران خونین بالی هستند که درکوچ معنویشان

به سمت "عند ربهم یرزقون"به آسمان دل زمینیان سر می زنند .

و معنویت و معرفت را روزیشان می سازند ؛

این نعمتی است که برای آن باید سجده شکر به درگاه حق به جای آورد.

سلام همیشگی به شهدای عزیز .
فوق العاده بودن....ممنونم
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi