شناسه خبر : 36720
شنبه 24 مرداد 1394 , 11:17
اشتراک گذاری در :
عکس روز

هندوانه شفابخش!

ع ق- روز دوم اسارت، عراقی ها من راکه مجروح عقب یک ماشین تویوتا همراه بایک آزاده دیگر که اوسالم بود، بودم جهت تبلیغ می گرداندند. من روز15مرداد61بودکه درمنطقه مهران وقتی جهت شناسایی رفته بودیم که 13نفربودیم البته نزدیک صبح بود که از شناسایی برمی گشتیم که عراقی ها ما رامحاصره کردند و 12 نفر ازبچه ها درجا شهیدشدند. من هم از ناحیه پا ودست و کمر و سرم مجروح شده بودم و وقتی که روی زمین افتادم چنددقیقه بعد سربازعراقی آمد بالای سرم و خواست تیرخلاصی بزند که متوجه شد من هنوز زنده هستم.

 او دستوردادکه من رابا نفربر به عقب ببرند. درشهر مندلی یاالعماره بود که دوست آزاده دیگری به من اضافه شد. آن روزبه شب رسید. مارادر همان شهرنگه داشتندو فردا مارابردند به شهربغداد. عراقی هاجهت تبلیغات اسرا راد رشهرهابا سروصدامی چرخاندن هیچ وقت فراموش نکرده ونمی کنم که دربغداد سرچهارراهی که چراغ قرمزبود پیرزن رسید وهمینکه متوجه شد مادونفراسیرایرانی هستیم شروع کردبه توهین وکتک زدن. بهرحال چراغ سبزشده ماشین عبورکردوبعدازگذشت ازچندخیابان وچهار راه، دوباره پشت چراغ قرمز ماندیم.

 من ناگهان دیدم بازپیرزن دیگری آمدبه طرف ماشین ما. من خودم را آماده کردم برای خوردن کتک ولی این پیرزن بادیگران فرق داشت بله واقعا درهمه جای دنیاانسان های خوب وبدهستند. آری من ازفشارتشنگی دیگه حال نداشتم. ازیک طرف گرمای تابستان بغداد و از طرف دیگه انقدرخون ازبدن من رفته بودکه دیگرنای حرف زدن یاحرکت نداشتم. اماخدا آن فرشته رافرستاده بود تامن رانجات بدهد. پیرزن منتظرسبزشدن چراغ بودو ازطرفی هم حواسش به سربازنگهبان عراقی که بالای باربندماشین مسلح نشسته بودکه فوری از زنبیل خودش هندوانه ای درآورد، زدبه لبه ماشین و آن راپرت کرد عقب ماشین جلوی پای سالم من!

 باورکنید هیچ وقت آن لحظه رافراموش نخواهم کرد. من به هرسختی که بود مقداری از آن هندوانه راخوردم وکمی که جان گرفتم مقدار دیگر آن را باپای سالم خود به سمت دوستم هل دادم و او که چشم ودستش بسته بود، با راهنمایی من به هربدبختی بودکمی از آن هندوانه که باعث نجات ما دونفرشد را خورد و ماتازه کمی جان گرفتیم.

 اری انسان خوب درهمه جای دنیاهست واین یک معجزه بود. مارابردند استخفارات جایی که هر آزاده ای رفته ومی داندکه آنجا چطور بود. جاداردکه من از آزاده عزیزصالح تشکرکنم چون که اوبودکه به مامی گفت به عراقی هاچه بگوییم. واقعاخدا پدرومادرش را بیامرزد و خدابچه هاش راحفظ کند. بله دراسارت هم مامعجزه های خداوند رابارهابه چشم دیدیم ولمس کردیم.

آزاده 8ساله وجانباز 55درصد از تهران

اینستاگرام
ببین فاش نیوز گلم میشه خاطرات ایثارگرانو با نامشان بنویسی ... آخه این مدیر گروهه که عین جور از من قبول نمی کنه ... لینک هم بفرستم عین اجل میاد تو صفحه خصوصی می گه تبلیغ نکن ... اما اگه اسم باشه با نام خودشون می نویسم انتهاشم منبع رو ...
با تشکر فاش نیوز



الکی یعنی من حسین افسریم ... ؟؟؟
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi