یکشنبه 22 آذر 1394 , 08:53
سرباز وطن یا سرباز پدر؟!
میلاد امیری - فرزندیک جانبازم که پدرم فرزندشهید است،27سال از عمرم می گذرد حقیقتا" شرمنده پدرم هستم چراچون میبینم درد می کشد هروقت که نگاهم به او می افتدخراب می شوم، یا در حال برگ زدن آلبومش هست یاپشت کامپیوتردرسایت های فاش، شهید، افشارنیوز، یاسایت شهیدآوینی وهمیشه چشمانش پراشک خداوکیلی دیروزباران می آمدچترهم نداشت پای پیاده رفته بود دکتر، وقتی اومد خانه و کتش را مادرم درآورد از سرما می لرزید و کزکرده بود پای بخاری. صادقانه رفتم تو اتاق پائین و یک دل سیر گریستم که خدایا چرایک موقعیت برایم مهیانمیکنی که حداقل قبل ازاینکه پدرم هجران کندحداقل ابتدائی ترین ملزومات را برایش تهیه کنم.
من امسال فارغ التحصیل شدم دررشته روانشناسی. چندسال پدرم شهریه دانشگاهم رابه گونه ای دادکه می فهمیدم ندارد اما نمی گذاشت بفهمم. خلاصه اینکه حالا هم اول دی ماه بایدبیایم تهران پرندک 02 خدمت سربازی. نمیدانم چکارکنم. پدرم را رها کنم باجسمی خسته از عوارض جنگ، بدون حمایت! بخدا ما یک خودرو پیکان نداریم که پدرم تادکتربرود. در سرمای استخوان سوز چهارمحال نمیدانم.
جناب ساقی من شما را نمیشناسم امامیگویند شما و آقای مجتهدصدای مظلومیت های یتیمان جنگ وجانبازان رابه گوش مسئولان میرسانید. پس صدای مرابجایی برسانید، صادقانه کم آورده ام بااین سن وسال بایدپدرم رارهاکنم بیایم دوسال خدمت بعدسی ساله میشوم. آیاراهی هست خودم راجمع کنم؟ آیامیتوانم ازدواج کنم؟ آقای ساقی من میروم بعدازظهرها سیمان تخلیه می کنم از تریلر، پولش راهزینه زندگی میکنم الان که دارم مینویسم حقیقتا" کم آورده ام ، راهنمائی ام کنیدچکارکنم
جناب میلاد امیری فرزند جانباز عزیز با سلام
اخیرا چند کامنت از وضعیت خودتان و پدر گرامی تان برای مطالب سایت نوشته اید ولی نشانی از خودتان نداده اید.
لطفا شماره تماس خود را برای سایت ارسال نمایید