شناسه خبر : 40203
چهارشنبه 25 آذر 1394 , 08:48
اشتراک گذاری در :
عکس روز

هدیه پدر به دخترش پس از شهادت

پدر شهید حمیدرضا زمانی گفت: سال گذشته هلنا زمانی که عکس پدرش را در لباس نظامی می‌دید نمی‌شناخت و می‌گفت پدرم به کربلا رفته تا برایم عروسک بیاورد. پس از شهادت حمیدرضا عمویش یک عروسک خرید و از طرف پدرش به او هدیه داد.

بسیجی شهید "حمیدرضا زمانی" داوطلبانه از طرف سپاه بدر عراق برای حفظ حرم اهل بیت (ع) به مقابله با تروریستی‌های داعش پرداخت.

او دوره تخریب را در کربلا گذراند. در این مدت شهرهای مختلف همچون فلوجه و موصل بود در عملیات جرف الصخر به فرماندهی قاسم سلیمانی حضور داشت. در خاکریزی با تعدادی از نیروها منطقه را پاکسازی می‌کردند که پایش در یک تله انفجاری گیر می‌کند و به شهادت می‌رسد.

بر اثر انفجار پیکرش متلاشی می‌شود. پس از گذشت سه روز از شهادتش، دوستانش سر و یک دست از او پیدا می‌کنند که طبق وصیتش در قطعه 26 بهشت زهرا دفن است. تکیه‌های باقی مانده از پیکرش را در کربلا دفن می‌کنند.

آخرین باری که با شهید در ارتباط بودید چه زمانی بود؟

رسول برادر شهید: برای مراسم سوگواری عاشورا چند سالی است که با کاروان به زیارت کربلا می‌رویم. تقریباً ده روز به محرم مانده بود که با حمیدرضا تماس گرفتم و گفتم "برمی‌گردی یا ما با کاروان بیاییم؟" گفت: "پاسپورت و ویزا را تهیه کنید. چند روز دیگر اگر توانستم برگردم اطلاع می‌دهم."

هر روز با هم در تماس بودیم. می‌دانستم که عملیاتی در پیش دارد ولی از جزئیات آن بی‌خبر بودم. سه روز قبل از شهادتش هر چه پیام و تماس گرفتم پاسخ نداد. یک روز قبل از شهادتش با همسرش تماس گرفت و گفت که چند روز آینده بازمی‌گردد.

دوستانی که روز حادثه همراه شهید بودند نحوه شهادت را چگونه بیان کردند؟

رسول برادر شهید: یکی از دوستانش که هنگام شهادت کنارش بود تعریف کرد قبل از شروع عملیات به یک خاکریزی می‌رسند که همان جا پیمان می‌بندند که پیکر یکدیگر را در صورت شهادت برگردانند و یک عکس شهادت هم می‌اندازند. دقایقی بعد حمیدرضا در حالی که از خاکریز به سمت پایین می‌آمد با یک تله انفجاری مواجه می‌شود.

آخرین تصویر از شهید "حمیدرضا زمانی"

از فعالیت‌های شهید زمانی در سوریه و کربلا برایمان تعریف کنید؟

رسول برادر شهید: حمیدرضا تراشکار بود. یک کاتیوشا مدتی به علت خرابی بلااستفاده در کربلا مانده بود. حمیدرضا که با جوشکاری و تراشکاری آشنایی داشت چند روزی بر روی آن کار می‌کند تا بالاخره آن را راه می‌اندازد و در عملیات بعد، از آن استفاده می‌کنند.

ماجرای تانک و ماشین‌های غنیمتی که شهید به عقب آورده بود چیست؟

رسول برادر شهید: روزی به علت هوای گرم و وجود پشه‌ها، حمیدرضا به همراه راننده تانک وارد تانک می‌شود. در آنجا از روی کنجکاوری نحوه حرکت تانک را می‌پرسد. چند روز بعد داعش پیشروی می‌کند. از دور شاهد بودند که تانک در میان نیروهای سپاه و دشمن قرار گرفته است. ناگهان حمیدرضا به سمت تانک می‌دود. سوار آن می‌شود و پس از چند حرکت اشتباه می‌تواند بر تانک مسلط شود و آن را به عقب می‌آورد. طبق گفته دوستانش 25 ماشین و آمبولانس دشمن را هم به غنیمت گرفته است.

صحت دارد که می‌گویند شهید زمانی چندین بار جانش را برای عقب آوردن مجروحین به خطر انداخته است؟

رسول برادر شهید: بله. سردار جعفری، نیروهای قدس، نیروهای بدر عراق و چند تن دیگر را در عملیات‌های مختلف که زخمی شده بودند را به عقب آورده است.

چرا برادرتان وصیت نامه کتبی نداشت؟

رسول برادر شهید: زمانی که به سوریه می‌رفت حرفی از نوشتن وصیت نامه نمی‌زد ولی این بار که می‌خواست به کربلا برود به من و یکی از دوستانش گفت که وصیت نامه‌ای برایم آماده کنید ولی ما نمی‌خواستیم باور کنیم که ممکن است این ماموریت حمیدرضا به شهادتش ختم شود.

 هلنا می‌داند که پدرش شهید شده است؟

پدر شهید: سال گذشته هلنا زمانی که عکس پدرش را در لباس نظامی می‌دید نمی‌شناخت و می‌گفت پدرم به کربلا رفته تا برایم عروسک بیاورد. پس از شهادت حمیدرضا عمویش یک عروسک خرید و از طرف پدرش به او هدیه داد. مدتی پیش عکس حمیدرضا را در یکی از خیابان‌های محل دید و گفت " بابای منه". وقتی از او می‌پرسیم می‌‎دانی پدرت کجاست؟ جواب می‌دهد که "کربلاست" یا می‌گوید "پیش خداست".

به تازگی هم گاهی بی‌قراری می‌کند و در آن زمان تنها با عمو رسولش تماس می‌گیرد تا آرام شود.

خاطره دیدار با مقام معظم رهبری (مدظله العالی) را برایمان بگویید.

پدر شهید: اسفند ماه سال گذشته به همراه خانواده به دیدار مقام معظم رهبری (مدظله العالی) رفتیم. ایشان در گوش نوه‌ام اذان گفتند. یک جلد قرآن کریم را به همراه عکس شهید امضاء شده به ما هدیه دادند.

رفتار و نگاه‌های اقوام و همسایه‌ها پس از شهادت فرزندتان تغییر کرده است؟

پدر شهید: برخی نمی‌دانستند که حمیدرضا برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) به سوریه و کربلا رفته است. پس از شنیدن خبر شهادتش نگاه‌های همسایه ها تغییر کرد و ما امروز به عنوان یک خانواده شهید مسئولیت سنگینی داریم.

با وجود کوچک بودن خانه چرا همسر و فرزندان شهید در منزل دیگری ساکن نمی‌شوند؟

رسول برادر شهید: برادرم زمانی که به شهادت رسید مستاجر بود. خانواده‌اش را به ما سپرد و رفت. ما وظیفه داریم از آنها مراقبت کنیم. به همین جهت به نزد خودمان آوردیم تا از یادگاران برادرمان بهتر مراقبت کنیم.

برای گرفتن وام به بنیاد شهید مراجعه کردیم تا بتوانیم خانه‌ای اجاره کنیم که به وصیت برادرم عمل کرده باشیم، اما با گذشت چند ماه تماسی با ما نگرفته‌اند.

منبع: دفاع پرس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi