یکشنبه 20 دي 1394 , 11:09
از پشت کوه اومدم
جانباز شیمیایی 1 - من حتی تو اینجا هم فکر آخرتم هستم.
هیچکس مجبور نیست آدم بزرگی باشد انسان بودن کافیست
همه بشرند اما فقط بعضی ها انسان اند
نیازی نیست که اطرافمون پر از آدم باشه،
همون چندنفری که اطرافمون هستندآدم باشند کافیه!
هیچ ناز بالشی ،نرم تر از وجدان آسوده نیست.
به خاطر داشته باش هرگاه به قله رسیدی همزمان در کنار دره ای عمیق ایستاده ای !
آری از پشت کوه آمده ام...
چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت ،حرام خورد؟!
برای عشق باید خیانت کرد!
برای خوب دیده شدن باید دیگری را بد نشان داد!
برای به عرش رسیدن باید دیگری را به فرش کشاند!
وقتی هم دلیلش را می پرسم می گویند: از پشت کوه آمده!
ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم...
و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد،
تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ ....
ناطق عزیز قضاوت یکطرفه اسان است روزی پرده ها کنار خواهد رفت وان روز نمیدانم من وشما هستیم تا مات ومبهوت به گذشته بنگریم همیشه باید ازتاریخ عبرت گرفت تا بازیچه دست زر پرستان نقاب برچهره نشویم
همیشه دلنوشته های شما را با دقت میخونم خیلی با مغز و فشرده بیان فرمودی .ممنون جانباز عزیز ممنون جانباز ش1
وقتی بخوای فقط برای "خودت" باشی، تنها باشی ؛
وقتی بخوای فقط با صفرها باشی؛
عمر تو، مثل یک خط منحنی، روی خودت دور می زنه.
مثل صفر، باز از آخر می رسی به اول !
می مونی ! می گندی! مثل مرداب! مثل حوض! بسته میشی! مثل دایره!
مثل "صفر"...
***
اما اگر جلو "یک" بنشینی ؛
اگر بخوای فقط برای یک باشی ؛
از پوچی و از تنهایی در بیای ؛
همنشین "یک" بشی ؛
باید برای دیگران زندگی کنی !
عمر تو، مثل یک خط افقی، پیش میره .
مثل راه ! مثل رود !
وقتی از "خودت" دور بشی ، از آخر، به آبادی می رسی . مثل راه...
از آخر، میریزی به دریا . مثل رود ...
آنکه سعی اندر فصاحت میکند
چهره دل را جراحت میکند
چنانچه در گفتگو یا بحث مطروحه سوال یا اشکالی دارید شفاف و روشن بیان کنید. نقطه رضایت و انقطاع هر انسان در کسب فضایل همان مقام و استعداد اوست.
تو تا از هستی خود در حجابی
نشانی زین که گفتم در نیابی
مگر علمی ببخشندت خدایی
که یابی از خودی خود رهایی
چو بر بستی به خود فرزانگی را
ندانی ذوق این دیوانگی را
قرین معرفت بادا تو را دل
که تا گردد مراد تو به حاصل