شناسه خبر : 43548
شنبه 22 اسفند 1394 , 12:11
اشتراک گذاری در :
عکس روز

کباب و شراب!

 

  چند روزی از شهادت حسین گذشته بود که در حال چسباندن اعلامیه های او به دیوارهای شهر بودیم . مردی تا چشمش به تصاویر حسین افتاد، بغضش ترکید و زد زیر گریه. و گفت  خاطره ای از او دارم که هر وقت به یادم می آورم، جگرم آتش می گیرد. یک شب با چند تا از دوستانم، کنار زاینده رود، بساط عیش و نوش و مسکرات و موادمخدر راه انداخته بودیم که یکدفعه صدای پایی به گوشمان خورد و فرد ی را در تاریکی دیدیم که داشت به طرف ما می آمد. تا آمدیم وسایل را جمع کنیم آن مرد مرا به نام صدا زد و خیلی خونسرد گفت که راحت باشید. جلوتر که آمد ، دیدم حسین قجه ای است. زیاد از او شنیده بودم. خیلی ترسیدم. دوستانم هم همین طور. از خجالت و ترس سرمان را پایین انداخته بودیم. ولی او برادرانه گفت که بنشینیم و به کاری که می کردیم ادامه بدهیم. مانده بودیم چکار کنیم. آمد نشست کنارمان. یک سیخ کباب برداشت و شروع کرد به خوردن، درحالی که به تک تک ما اشاره می کرد، گفت: من کباب می خورم و شما مشغول شرب خمر و اعتیاد خود باشید تا ببینیم که کداممان عاقبت به خیر می شویم؟ و گفت: اگر بخواهم دستگیرتان کنم، برایم کاری ندارد. خودتان هم می دانید که از عهده اش برمی آیم. ولی شما را به خدا قسم می دهم که به جوانی خودتان رحم کنید و دست از این کارها بکشید. دنیا و آخرت خودتان را خراب نکنید! سعی کنید باعث افتخار جامعه باشید نه این که سربار جامعه شوید. بگذارید دیگران ما را سرمشق قرار دهند نه این که اعمال ما را ملامت کنند... واقعاً شرمنده اش شدیم، بلند شد که برود نگذاشتیم. همه وسایل معصیت و مشروبات را با دست خود از بین بردیم، بعد او خداحافظی کرد و رفت....

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi