شناسه خبر : 46657
یکشنبه 30 خرداد 1395 , 08:56
اشتراک گذاری در :
عکس روز

جاذبه تل زینبیه حسین را به سوی شهادت کشاند

شهید حسینعلی پورابراهیمی اولین شهید مدافع حرم شهرستان آستانه اشرفیه است که 20 خردادماه 95 در دفاع از حرم اهل بیت به شهادت رسید. چند روز پیش (24 خرداد) در حالی با یکی از اقوامش به گفت و گو نشستیم که پیکر شهید آماده تشییع و خاکسپاری در گلزار شهدای رشت میشد. 

بنابراین تردید داشتیم با خانواده
ای که به تازگی عزیزی از دست داده چطور وارد گفت و گو شویم. به هرحال دل به دریا زدیم و سید مصطفی پورقاسم شوهر خواهر شهید که اتفاقاً از همرزمان دوران دفاع مقدسش نیز بوده، با گشادهرویی دقایقی همکلاممان شد. 

برگ
هایی از زندگی و منش جانباز شهید پورابراهیمی را که تا همین چند روز پیش در میان ما بود پیش رو دارید.

 

 
جاذبه تل زینبیه حسین را به سوی شهادت کشاند

گویا شهید در عین اینکه سن زیادی نداشت، از رزمندگان دفاع مقدس بود؟

بله؛ حسینعلی سال 1350 در روستای درگاه از توابع شهرستان آستانه اشرفیه به دنیا آمده بود و وقتی که جنگ تمام شد تنها 17 سال داشت. با این وجود همراه یکدیگر توفیق حضور در جبههها را یافتیم. وقتی هم که بحث دفاع از حرم پیش آمد، او نگفت زمان جنگ دینم را ادا کردم و جانباز دفاع مقدس هستم و باز رخت رزم پوشید. دو بار به سوریه اعزام گرفت که بار دوم به شهادت رسید.

چطور شد که تصمیم گرفت مدافع حرم شود؟

در سفر اربعین سال 94 که با هم بودیم، نمیدانم در تل زینبه چه اتفاقی افتاد که ایشان از آنجا تصمیم جدی خود را گرفت تا داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) راهی شود. وقتی که از کربلا برگشتیم، بحث رفتن به سوریه را پیگیر شد و حتی آموزشهای نظامی را در همین زمینه دید. بار اول دو ماه رفت سوریه و بازگشت. منتها وقتی که شنید دو تن از همرزمانش به شهادت رسیدهاند، دوباره تصمیم به رفتن گرفت. خصوصاً آنکه یکی از آن دو عزیز شهید سعید مسافر بود که با حسینعلی خیلی صمیمی بودند. این طور شد که یکبار دیگر میثاقش با عمه سادات را تجدید کرد و باز راهی شد.

روحیات شهید طوری بود که احتمال شهادتش را بدهید؟

به نظرم برای خود حسینعلی مسجل شده بود که شهید خواهد شد. ایشان قبل از آخرین اعزام حتی محل تدفینش را به همسرش نشان داده بود. همسر شهید یک روز به ما گفت: نصف شبی همراه با حسینعلی به گلزار شهدای رشت و بالای سر قبر شهید «مسافر» رفتیم. حسین از این شهید که همرزمش بود خیلی تعریف کرد و به من وصیت کرد وقتی شهید شدم من را در همین جایی که ایستادهام دفن کنید. همسرش هم به شوخی میگوید: تا تو شهید بشوی، اینجا پر میشود، اما شهید با جدیت به ایشان میگوید اینجا جای من است! همین طور هم میشود و بعد از شهادت، حسینعلی را همانجا دفن کردیم. در همین دومین اعزامش تمام بچههای محله و دوستان که او را میشناختند اذعان داشتند که حسین دیگر ماندنی نیست؛ چراکه روحیهاش خیلی عوض شده بود.

کمی از فعالیتهای شهید در دوران دفاع مقدس بگویید.

شهید عضو بسیج مسجد صاحب الزمان(عج) روستای درگاه بود و از بچگی در همان محله بزرگ شده بود. همچنین با بچههای مسجد ابوذر کرد محله هم ارتباط و همکاری داشت. کرد محله از زمان انقلاب تا کنون نقش فعالی داشت و 48 شهید تقدیم کرده است. حسینعلی برای اولین بار در 14 سالگی جبهههای دفاع مقدس را تجربه کرده بود و در عملیات زیادی شرکت کرده بود. تخصصش تخریبچی لشکر قدس گیلان بود و هر کاری از دستش برمیآمد برای نظام اسلامی انجام میداد. شهید چه مدت هشت سالی که در مأموریت کاری در تهران بود و چه بعدها که ساکن رشت شد، از خادمی و فعالیت در بسیج دست نکشید.

روزی که حرف از رفتن زد کسی از خانواده نخواست مانعش شود؟

وقتی که بار اول به سوریه اعزام شد و دلایل رفتنش به سوریه را پرسیدیم، دیدیم انتخاب شهید یک انتخاب معنوی است. چون شهید برادر خانمم بود خب یک رابطه بسیار دوستانه با هم داشتیم و با آنکه بنده میدانستم حضور در سوریه به علت مسائل عقیدتی، سیاسی و اجتماعی یک ضرورت است و گذشته از آن که رفتن به سوریه یک تکلیف است، از ایشان خواستم حداقل بگوید چرا میخواهد این کار را بکند. حسینعلی هم گفت حالا که فرصت جهاد پیش آمده چرا از آن استفاده نکنیم. حالا اگر در این مسیر به درجه شهادت برسیم چه بهتر، حتی به درجه جانبازی هم نائل شویم باز هم در این فرصت جهادی که خدا به ما داده است پیروزیم و با رفتن خود به عنوان مدافع حرم حداقل توانستهایم تکلیف خود را در این مسیر درست انجام دهیم. حسینعلی اعتقاد داشت چرا باید منتظر بمانیم تا دیگران پرچم اسلام را بردارند و ما برویم زیر آن پرچم؟ چه خوب است ما زودتر از دیگران اقدام بکنیم و در واقع خودمان طلیعهدار این عرصه باشیم. حتی وقتی که شهید برای بار دوم میخواست به سوریه اعزام شود من گفتم تو یکبار رفتی و تکلیف خود را انجام دادید دیگر برای چه میروید، به من پاسخ داد: باید پرچم اسلام را همیشه محکم نگه داریم. به نظر من سخن سردار سلیمانی خیلی بجاست که میگویند اغلب بچههای جنگ دفاع مقدس و بچههایی که در دفاع از حرم شهید میشوند از قبل به عنوان شهید انتخاب شدهاند که قسمت هر کسی نیست. واقعاً در حسینعلی پورابراهیمی نیز همین اتفاق افتاده بود و او از قبل شهید شده بود. در ذهنیت همه شهید شدن حسینعلی عمومی شده بود. همه میدانستند او اگر این دفعه به سوریه برود دیگر برگشتی در کار نیست.

نحوه شهادتشان چطور بود؟

شهید در سوریه مسئول یکی از واحدهای مستقر در حلب بود که در درگیری با نیروهای داعش در روستای «الحمره» مجروح میشود و سه روز به کما میرود. نهایتاً حسینعلی به دلیل شدت جراحات وارده به پشت و سر و گردن شب جمعه در 20 خردادماه به درجه رفیع شهادت نائل میآید. روز بعد یعنی 21 خرداد خبر شهادتش از طریق همرزمانش به ما اطلاع داده شد. شهید از جانبازان 20 درصد جنگ تحمیلی بود که ۱۹ ماه در جبهههای دفاع مقدس سابقه حضور داشت و زمانی که در فعالیتهای دولتی نیز مأموریت داشتند باز هم برای بار چندم به درجه جانبازی نائل آمده بود.

برداشت شما از انگیزه اعزام مردانی مثل شهید پورابراهیمی به جبهه مقاومت اسلامی چیست؟

بعضیها فکر میکنند فقط مردم عام و از طبقه محروم یا حتی از قشر کمسواد، جبهه و جنگ با دشمنان را انتخاب میکنند. در صورتی که این طور نیست. حسینعلی بسیار آدم آگاه و باسوادی بود که کارشناسی ارشد داشت و سالیان سال در تهران رشته جامعهشناسی درس خوانده بود. بعد هم در رشته جغرافی سیاسی ادامه تحصیل داده بود. اهل مطالعه و تجزیه و تحلیل سیاسی بود و از طرفی به لحاظ مالی مشکلی نداشتند. ولی عشق و تکلیفی فرامادی حسینعلی پورابراهیمی را به سوریه کشاند و در حقیقت حضور او پاسخ محکم به کسانی بود که فکر میکنند مدافعان حرم به خاطر دریافت مادیات وارد عرصه جنگ با تروریستها میشوند. در صورتی که حسین بسیجی وار و به صورت داوطلبانه عازم سوریه شد. امروز امثال حسینعلیها خیلی هستند. کسانی که از همه داشتههای مادیشان برای پاسداشت ارزشها میگذرند و راهی نبرد با تروریستها در جبهه مقاومت اسلامی میشوند.

شهید فرزندی هم داشت؟

بله، دو پسر داشت.

شهید پورابراهیمی به عنوان یک همسر و پدر خانواده چه منشی داشت؟

بنده مدرس جامعهشناسی در دانشگاه هستم و یک درس تحت عنوان جامعهشناسی خانواده تدریس میکنم. از نکات مهم این درس پرداختن به انواع شکل ازدواجها است. امروز کمتر ازدواجی داریم که بر پایه و اساس عشق حقیقی صورت گرفته باشد. بنده وقتی که به ازدواج حسین فکر میکردم خود به خود سریال شوق پرواز در ذهنم تداعی میشد حالا نمیخواهم بگویم زندگی عاشقانه حسین و همسرش کپی زندگی شهید بابایی و همسرش است ولی واقعاً در مدت زمانی که با هم بودند عاشقانه با هم زندگی کردند و رابطهشان فراتر از امر ازدواج بود و عمق داشت. بعد از شنیدن خبر شهادت حسین، همسر و فرزندانشان در خلوت تنهایی خودشان اشک میریزند و آن صبر جمیلی که خداوند عنایت میکند به وضوح در این خانواده مشاهده میشود.

در پایان اگر خاطره و ناگفتهای از شهید دارید بیان کنید؟

گریههای حسینعلی و خواندن زیارتهایش و نمازش همیشه برای من خاطره است. ولی در طول سفری که با او در سال 94 به کربلا داشتم، محبتی که حسین به دیگران به خصوص به کودکان عرب داشت، نظرم را جلب میکرد و هر کجا میرفتیم سریع با اهالی آن منطقه رابطه اخوت و دوستی برقرار میکرد و برخوردی متفاوتتر از دیگران داشت که ما نداشتیم. یادم است پای چپش که جانباز بود به طور کلی آسیب دیده بود و دکتر از پیادهروی زیاد او را منع کرده بود، ولی توجه نمیکرد و در اربعین حسینی به راهش به سوی کربلا ادامه میداد. /روزنامه جوان

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi