شناسه خبر : 72461
پنجشنبه 22 اسفند 1398 , 11:00
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گفت و گو با جانباز نخاعی کرمانی، حاج اسدالله رئیسی

فرمانده گردان تحت امرحاج قاسم از سردار دلها می گوید

حاج اسدالله رئیسی از جانبازان نخاعی کرمان و یکی از بهترین فرمانده گردان های سردار سپهبد شهید، حاج قاسم سلیمانی در زمان دفاع مقدس بوده است. این را من که سال های طولانیست او را می شناسم تا حدودا"یک سال پیش، زمانی که در بیمارستان خاتم تهران بستری بود و به عیادتش رفته بودم...

فاش نیوز -  او را از زمانی که در آسایشگاه جانبازان حضرت امام خمینی تهران بستری بودیم می شناسم. جانبازسبزه ای که درعین دردمندی در مسایل اعتقادی و انقلابی همیشه بسیار جدی بوده و هست. حاج اسدالله رئیسی از جانبازان نخاعی کرمان و یکی از بهترین فرمانده گردان های سردار سپهبد شهید، حاج قاسم سلیمانی در زمان دفاع مقدس بوده است. این را من که سال های طولانیست او را می شناسم تا حدودا"یک سال پیش، زمانی که در بیمارستان خاتم تهران بستری بود و به عیادتش رفته بودم و یکی از همشهری هایش از قهرمانی ها و دلاوری هایش برایم تعریف کرد، نشنیده بودم. این همشهری جانباز رئیسی که اتفاقا" از دستیاران حاج قاسم در سپاه قدس هم بود، تعریف می کرد که حاج قاسم در عملیات ها نقاط حساس و دشوار را به حاج اسدالله و گردانش می سپرد و گردان او زودتر از بقیه گردان ها خط دشمن را می شکست و به اهداف از پیش تعیین شده می رسید.

سردار جانباز نخاعی، حاج اسدالله رئیسی را که به بیماری سرطان دچار شده است اخیرا" فرصتی دست داد در همین بیمارستان خاتم به عیادتش برویم و گفت و گوی نسبتا" کوتاهی با او داشته باشیم. در اینجا با آرزوی بهبودی و سلامتی برای این جانباز صبور و ثابت قدم، شما را به خواندن این گفت و گو دعوت می کنیم.

 

فاش نیوز: شما یک مقدار از خودتان بگویید و اینکه متولد و بزرگ شده کجا هستید بگویید.

- بِسمِ الرَّبِ الشُهدا وَالصِدیقین؛ من بچه ی روستا بودم، روستای ما در 5 کیلومتری شهر جیرفت بود. کل اعضای خانواده در روستا زندگی می کردیم، خانواده مان هم پرجمعیت بود. تا کلاس ششم ابتدایی در همان روستا درس خواندم. چند گاو داشتیم که از شیر و روغنش استفاده می کردیم چون آن زمان فقر شدید بود.

 

فاش نیوز: متولد چه سالی هستید؟

- متولد 1337 هستم. زمان هایی که بیکار بودم، جنگلی نزدیک روستایمان بود که به آنجا می رفتم و هیزم می آوردم برای این که بتوانیم نان بپزیم، علف می آوردیم برای گاوهایمان و این کارهایی که بود انجام می دادم و درسم را هم می خواندم تا این که من کلاس ششم ابتدایی ام تمام شد و به شهر آمدیم. آن موقع آخرین دوره ی ما ابتدایی بود در نظام قدیم که به اصطلاح ما سه سال درس خواندیم و دیگر امتحان نمی دادند، از سیکل رفتیم  برای دانشسرای مقدماتی در بم و دو سال هم آنجا ماندیم و شدیم معلم. معلمی ما مساوی شد با شرایط اوایل انقلاب که من رفتم در سپاه دانش و یک سالی هم در همان وضعیت سپاه دانش بودم، انقلاب هم بود و گاهی می رفتیم در راهپیمایی و تظاهرات بودیم تا این که انقلاب پیروز شد. در جریان انقلاب من به کمیته ی انقلاب اسلامی وارد شدم، بچه هایی که در انقلاب بودند آمدند در کمیته ی انقلاب اسلامی و بر علیه نیروهای شاه مبارزه می کردیم چون آن منطقه هم منطقه ی اشرارخیزی بود و به قول معروف خان گزیده بود،  مرتب مردم را اذیت می کردند و همیشه یک مبارزه ای آنجا با این خان ها و اشرار منطقه داشتند. بعد از آن هم که مسول بنیاد شهید شهرستان جیرفت شدم. خلاصه هم در جهاد بودم و هم در سپاه و با جمعی از دوستان همه با هم بودیم و زندگی ما شده بود یا جهاد یا سپاه و آرامش و آسایشم کمتر بود تا این که جنگ تحمیلی شروع شد و ما آمدیم و اماده شدیم و در جیرفت آموزش دیدیم.

 

فاش نیوز: خانواده و اعضای خانواده چطور؟ چند خواهر و برادر هستید؟

- ما 6 برادر بودیم که همه در جنگ بودیم. جانبازی 35% داریم، 40% داریم،  45% داریم. برادر بزرگ من از نیروهای کم نظیر انقلابی بود و با رهبری حشر و نشر داشت حتی در خدمت ایشان بود و ایشان را می برد و می آورد و یک بار هم در روستای خودمان برده بود برای سخنرانی. از نیروهای کم نظیر انقلاب بود.

 

فاش نیوز: پدر و مادرتان چطور؟

- پدرم در سال 1352 به رحمت خدا رفتند و مادرم در سال 1376

 

فاش نیوز: اسم پدرتان را می گویید؟

- پدرم یک نیروی کشاورز بود بسیار مومن، نمازش همیشه سروقت بود و در آن گرما روزه ی ماه رمضانش را از دست نمی داد حتی در ایام عید فطر تنها کسی بود که به خاطر دارم لباس سفید می پوسید و غسل می کرد که بیاید شهر برای نماز هید فطر ایشان بود. اینقدر مقید بود، اگر روستاهای دورافتاده که فاصله های طولانی 50-60 کیلومتر شاید هم بیشتر حتی 100 کیلومتر راه بود، اگر می گفتند آنجا روضه ی امام حسین را می خوانند پیاده می رفت آنجا می ماند و روضه ها را گوش می کرد و بعد برمی گشت برای ما از تاریخ ائمه صحبت می کرد. خیلی عاشق ائمه و امام حسین بود و هرجا روضه ای از ائمه بود ایشان به عنوان ساقی آنجا بود و قشنگ چای گردان آن روضه خوانی ها بودند. در پاکی و ایمان واقعاً کم نظیر بودند، یعنی ما شرمنده ایم که بهره ای از ایشان نداریم خیلی شخصیت فوق العاده ارزشمندی بودند.

 

فاش نیوز: خواهر ندارید؟

- چرا دو تا خواهر هم دارم که با همان هم روستایی های خودمان ازدواج کردند.

 

فاش نیوز: کلاً چند خواهر و برادر بودید؟

- پدر من دو تا زن داشت. یک خواهر و دو برادر از زن اول و ما هم پنج برادر و دو خواهر از مادر خودم. یعنی آن برادرانم که جانباز هستند از مادر خودم هستند.

 

فاش نیوز: شما قبل از مجروحیت که ازدواج نکرده بودید؟

- خیر.

فاش نیوز: شما اولین بار از چه زمانی با حاج قاسم آشنا شدید؟

- اولین بار در پادگانی در کرمان به نام قدس که رئیس آن آقای فرشاد بود و فرمانده ی عملیاتی آقای مهاجری و تعدادی هم در مجموعه بودند که آموزش های رزمی و نظامی و کار تخریب را می دادند. ما 30 نفر معلم بودیم که از جیرفت به کرمان آمدیم برای آموزش و اوایل جنگ هم بود.

 

فاش نیوز: به خاطر دارید با چه  کسانی بودید؟

- بله؛ شهید صفر محمدناصری، شهید تراب شیرازی و شهید ابراهیم مقبلی در سال 1359، این سه شهید از جمع 30 نفره ما به درجه ی شهادت نائل شدند، تعداد دوستان زیاد بود و همه فرهنگی بودند.  

 

فاش نیوز: شما معلم بودید؟

- بله.

 

فاش نیوز: معلم چی؟

- من معلم پرورشی بودم. آقای عبدالحسین حیدری بود، آقای علی سلیمانی، شهید خانعلی سیرفر بود که در عملیات والفجر شهید شد، شهید مهدی طیاری که در کربلای 5 شهید شد، این عزیزان همه از فرماندهان بودند. شهید خان علی سیب فر و شهید مهدی طیاری از رئیس گردان های مشهور حاج قاسم بودند. شهید سیدمنصورحسینی، کرامت نوزایی، مراد کرمانی، سید ضیاء خضرایی و بابا جان کرد، این ها بودند که حدود 30 نفر بودیم.

 

فاش نیوز: دکتر سیدمحمد حسینی که وزیر ارشاد بودند هم بود؟

- خیر ایشان رفسنجانی هستند.

 

فاش نیوز: می دانم ولی ایشان هم شبیه چنین داستانی را تعریف می کرد؟

- با ما  نبودند جای دیگر بودند، این 30 نفر که با ما بودند از بچه های جیرفت بودند که در کرمان آموزش دیدیم، درخواست ما جدی بود برای این که برویم منطقه جنوب؛ به خاطر این که ما با هوای سرد سازگاری نداشتیم و به همین خاطر گفتیم جنوب باشیم بهتر است. مجموعه ای از دوستان بودیم که 30 نفر بودیم و این شرایط برایمان پیش آمد. شهید کیومرث حسینی بود که در عملیات طریق القدس شهید شد.

فاش نیوز: بعد چه اتفاقی افتاد؟

- ما در موقعیتی معین در منطقه ای به نام سوسنگرد و بعد از سوسنگرد در روستایی بودیم به نام مالکیه، فاصله ی مالکیه با دهلاویه مرکز شهید چمران خیلی کم بود؛ شاید حدود یک کیلومتر بود. ما در همان مالکیه ی سوسنگرد مستقر بودیم در خانه های همان مردمی که آنجا بودند. سنگر درست کرده بودیم و مانده بودیم. همیشه هم مرتب خمپاره و این وضعیت بود و چند عملیات هم  انجام شد. آن طرف کرخه نور منطقه ای بود به نام تپه های الله اکبر که عراقی ها آنجا را تصرف کرده بودند و از همان جا هم مرتب با توپخانه ها و خمپاره هایشان اشراف داشتند. ارتباط ما بیشتر با آقای شهید چمران بود همدیگر را می دیدیم، صحبتی یا مراوده ای داشتیم. 2-3 عملیات صورت گرفت که نزدیکی های اسفند بود. شهید ورناصری و شهید تراب شیرازی و ابراهیم مقبلی در آن عملیات شهید شدند. 

این پایان ماموریت بود در آخر سال 1359 و ما آمدیم به منطقه ی جیرفت به عنوان اولین گروهی که به جبهه رفته بودند.

 

فاش نیوز: فرمودید چه سالی بود؟

- سال 1359

 

فاش نیوز: چه ماهی؟

- از وقتی که آمارش را دارم که رفتیم و برگشتیم شد اسفندماه. فکر می کنم از آبان ماه آمدیم کرمان آموزش دیدیم، یک آموزش هم اصفهان دیدیم، یک آموزش هم اهواز دیدیم و بعد رفتیم همان روستای مالکیه در سوسنگرد. سال 1360 شد که ما در سال 60 حقیقتش آموزش و پرورش هم گاهی اوقات سری می زدیم. اخوی ما برای جنگ به کردستان رفته بودند، چند نفری شهید شده بودند و ایشان هم به شدت از ناحیه ی روده هایش آسیب دیده بودند و حالشان اصلاً مناسب نبود. ما آماده شده بودیم برای عملیات طریق القدس با جمعی از دوستان، که جلوی ما را گرفتند و گفتند: اخویتان حال خوبی ندارد. خلاصه من رفتم اول یک بیمارستان بود به نام بیمارستان بازرگان، حالش اصلاً خوب نبود ومرتب تب و لرز شدید داشت. گفتند با آمبولانس اعزامش کنید بیمارستان امام خمینی تبریز که اعزامش کردند. من هم مرتب کنارش نشسته بودم و مدام بادش می زدم که گرمایش کمتر شود. همانجا بستری اش کردند و آقای دکتر هوشمند دکتر داخلی اش بود که به صورت مرتب هرروز اندازه ی یک لیتر عفونت از روده هایش می گرفتند. وضعیت خیلی نامساعدی داشت. فکر می کنم حدود 3-4 ماه شد که من کنار ایشان بودم و پرستاری اش را می کردم تا اینکه الحمدالله بهتر شدند. من برگشتم شهرستان و شدم مسئول بنیاد شهید شهرستان جیرفت و در همین کش و قوس ها در حزب جمهوری اسلامی بودم و آموزش و پرورش و همان بسیج. در سال 1360 قرار شد نیرو اعزام شود برای بعد از عملیات طریق القدس که تعدادی از دوستانم که عضو اتحادیه ی اسلامی بودند، شهید شدند. ما در زمستان سال 1360 آمدیم که آماده شویم برای آموزش های پادگان قدس کرمان، بحث عملیات فتح المبین بود، رفتیم منطقه ی دوکوهه و دشت عباس و خودمان را آماده کردیم برای عملیات فتح المبین که 2 فروردین 1361 این عملیات صورت گرفت و عملیات بسیار موفقی بود. اولین عملیاتی که در گرفتن اسیر و کشته ها و زخمی های دشمن و اقلام جنگی جزو بهترین و اولین عملیات ها بود. خب من در عملیات فتح المبین بودم و آن منطقه هم تصرف شد، حتی حاج قاسم هم در منطقه ی ابوقریب یک جیپی داشت که آن زمان فرمانده ی تیپ ثارالله بود و این تیپ ادغام شده بود با بچه های ارتشی و ادغام شده بودیم. ماشینش هم رفته بود روی مین ولی خوشبختانه چیزی نشده بود، ماهم آن منطقه را تصرف کردیم تا پادگان عین خوش که دست عراقی ها بود، پادگان آنجا، سایت ها و یک گردان تصرف و آزادشده بودند و بچه های رزمنده گرفته بودند. در جوار ما هم بچه های تیپ امام حسین بودند آقای مرتضی قربانی و... بودند.

بعد از عملیات فتح المبین ما آمدیم به مدت کوتاهی و گفتند عملیاتی در پیش است و عملیات بیت المقدس است. فکر می کنم 18 اردیبهشت سال 1361 بود که ما آماده شدیم. منطقه های آنجا منطقه هایی به نام سید جابر و کوهه و منطقه ی عملیاتی بیت المقدس بود که گردان تیپ ثارالله در آنجا مستقر بودند. در این عملیات من به شدت مجروح شدم از سمت راست گلوله ی تانک خورد کلاً به یک طرف بدنم و دست راست و پای راست من کاملاً ترکش خورد. یک ترکش هم از آن موقع هنوز در پایم هست و موج هم تا پس گردنم گرفته بود. من دیگر آنجا حالم مساعد نبود و حال خیلی بدی داشتم، من را اعزام کردند با همان  330 ها همه ی مجروحین را با هم اعزام می کردند، من را فرستادند به همان بیمارستان امام خمینی که اخوی ام هم آنجا بود. یک مدت در آنجا بستری بودم کوتاه مدت تا آمدم به کرمان؛ آمدم کرمان و گفتند عملیات رمضان در راه است که برای این عملیات هم رفتم.

 

فاش نیوز: برای عملیات رمضان بهبود پیدا کردید و به عملیات رسیدید؟

- بله. در عملیات بیت المقدس هم بهبود پیدا کرده بودم و برای عملیات رمضان هم بهتر شده بودم. یک مقدار لنگ می زدم ولی خوب بودم. آمدم آنجا و در عملیات شرکت کردم که قطع نخاع شدم.

 

فاش نیوز: مسئول گردان بودید؟

- در عملیات رمضان مسئول که  در این حد نبودم ولی نظر لطف حاج قاسم بود!

 

فاش نیوز: ازچه زمانی شما مسئول گردان بودید؟

- در همان عملیات رمضان که آمدم و نیرو به من تحویل دادند، نیروها را آماده کردیم و به خط رفتیم و بعد هم که قطع نخاع شدم.

 

فاش نیوز: به خاطر دارید که چه اتفاقی افتاد؟

- بله ما شب اول عملیات 3 گردان بودیم که عملیات کردیم. غروب که نماز خواندیم و بچه ها شام خوردند و رفتند برای عملیات و آن منطقه را تصرف کردیم. بالاخره از داخل سیم خاردارها به سختی بچه ها توانستند منطقه ی بین مرزی ایران و عراق را تصرف کنند. من در همین عملیات ترکش خوردم و ترکش دقیقاً همان جایی خورد که قبلاً گلوله خورده بود، بچه ها ترکش را بیرون کشیدند و ماندیم تا سحرشد. سحر پیشروی کردند و ما رفتیم جلو، سمت راست ما نتواست خوب عمل کند و گفتند بچه های اهواز نتوانستند عمل کنند، این طرفشان هم ارتشی ها بودند و حقیقت گفتند نتوانستند و عراق هم آمده بود دور زده بود و منطقه ی ده مرزی را دوباره گرفته بود. ما از طریق کانال می رفتیم که عراقی ها پیشروی کرده بودند و حاج قاسم سریع بیسیم زده بود و گفته بود که برگردند وگرنه بچه ها اسیر می شوند. من هم تا ظهر همان جا بودم در دژ مرزی و پدافندی داشتیم که خیلی از بچه ها هم شهید شده بودند. بعد از آن ما را که دو سه نفری بودیم را فرستادند به تیپ المهدی که بچه های فارس بودند و گفتند بچه های همدان فرمانده  ندارند با اینها عمل کنید. ما نیروی بچه های همدان را گرفتیم و در یک نقطه ی مرزی نشاندیم و آماده ی عملیات شدیم. عراقی ها هم مثلث شده بودند و منطقه را گرفته بودند و داشتند پیشروی می کردند تا با تانک هایشان بیایند و دژ مرزی را کلاً بگیرند. ما هم آماده شدیم که با پاتک بزنیم تا بالاخره بتوانیم آنها را از منطقه خارج کنیم. من هم به نیروها که در همان دژ مرزی بودند سر می زدم، می رفتم و می آمدم و آماده شان می کردم. دشمن هم با تانک هایش همینطور تیراندازی می کرد و می آمد جلو؛ ما هم منتظر بودیم تا هرچه به ما نزدیکتر می شوند ما هم شروع کنیم. در همین حین بود که از سمت راست تیر خوردم و قطع نخاع شدم و دیگر من را آوردند قرارگاه اهواز و اعزام کردند به تهران بیمارستان سینا، بعد از آنجا هم بردند آسایشگاه امام خمینی و چون حالم مساعد نبود من را بردند بیمارستان امام خمینی و بیمارستان شهید لبافی نژاد که داستانش خیلی طولانی است.

 

فاش نیوز: خب بعد از این اتفاقات شما به  آسایشگاه رفتید؛ چه مدت در آسایشگاه بودید؟

- من یک مدتی را در آسایشگاه  بودم؛ من سُند داشتم و اینها ناوارد بودند و مدام به من می گفتند آب زیاد بخور. آب که می خوردم مثانه ام باد می کرد و ادرارم هم نمی آمد. می پریدند روی شکم من و فشار می دادند که ادرار من بیاید ولی ادرار من نمی آمد و خون از دهن و بینی من بیرون می زد، حال من خیلی بد شد، من را آوردند بیمارستان مصطفی خمینی و گفتند نه این باید به بیمارستانی برود که مربوط به عفونی هاست چون باسن من هم در اثر همین اتفاقات و خوابیدن ها کبود شده بود. من را بردند بیمارستان لبافی ومن  آنجا خیلی عذاب کشیدم، من را بردند به بخش عفونی، تا یک سال دست های من کار نمی کرد. مرتب تب و لرزهای شدید داشتم به خاطر زخم های شدیدی که داشتم تمام پشت و روی بدن من زخم بود تا این که کم کم حالم بهتر شد.   

فاش نیوز: مجروحیت شما در چه ناحیه ای بود؟

- در ناحیه ی T1  و T2 زیر گردن. الان گلوله آنجاست و درنیامده است.

 

فاش نیوز: پس عجیب است که دست هایتان کار می کند؟

- دست هایم بله تقریباً کار می کند با این که گلوله هنوزهست. آنجا حالم که کمی بهتر شد من را بردند همان آسایشگاه امام و فکر می کنم تا سال 1365 آنجا بودم.

 

فاش نیوز: از آسایشگاه امام چه کسانی را به خاطر دارید؟

- آقای علی نعمتی بود،  پاکیزه بود، شهید کولیوند بود، کریم نبوی بود، بچه ها می آمدند دیگر، خود حضرت عالی بودید، قدرت رحمانی بود، آقای خزایی بود.

 

فاش نیوز: از قدیمی ها کسی را یادتان نمی آید؟

- اینها همه قدیمی بودند.

 

فاش نیوز: مثلاً آقای حسین رمضانی که زنجانی بودند و لباس فرم سپاه می پوشید؟

- بله یادم می آید اتفاقاً با هم رفیق بودیم.

 

فاش نیوز: کاش یکی از این کتاب های شهدای آسایشگاه را برایتان می آوردم؟ شهید بهلول!

- بله سید بهلول بودند.

 

فاش نیوز: ابوالفضل عابدی!

- بله ابوالفضل عابدی، ابوالفضل غلامی ، آقای پورپیرعلی، آقای جواد ایرانی. همه ی بچه های آسایشگاه با هم بودیم.

 

فاش نیوز: تا سال 1365-1366 آسایشگاه  بودید. بعد چه اتفاقی افتاد؟

- رفتم شهرستان آنجا بودم و ادامه تحصیل دادم تا دانشگاه و تدریس هم می کردم.

 

فاش نیوز: تدریس هم می کردید؟

- بله چند ساعتی تدریس می کردم.

 

فاش نیوز: تحصیل هم می کردید؟

- بله در دانشگاه آزاد در رشته ی معارف اسلامی لیسانسم را گرفتم  و سال 1370 بود که کلاً آمدم به کرمان و در کرمان مستقر شدم.

 

فاش نیوز: از وضعیت زندگیتان در آسایشگاه چیزی به خاطر دارید؟

- بله دوستی داشتم خدا رحمتش کند شهید مرادی، خیلی مومن بود. همیشه با هم بودیم.

 

فاش نیوز: حاج آقا مرادی؟ نخاعی بود درست است؟

- بله. هم نخاعی بود و هم یک پایش قطع بود. دوستان دیگری هم بودند مثل آقای ابوالفضل غلامی، آقای پورپیرعلی و آقای ایرانی که با هم آنجا مستقر بودیم و همان جا در حدی که خودمان را سرگرم کنیم درس های حوزوی را می آمدند و به ما یاد می دادند. بعضی از دوستان هم به قم رفتند و ادامه ی تحصیل دادند.

 

فاش نیوز: شما هم قم رفته بودید؟

- من قم رفتم ولی نه برای تحصیل؛ خودم رفتم.

 

فاش نیوز: سکونت داشتید؟

- بله.

 

فاش نیوز: چندسال؟

- 7-8 سال قم بودم.

 

فاش نیوز: بعد می رفتید کرمان و می آمدید؟

- بله.

 

فاش نیوز: کار خاصی انجام نمی دادید بجز تدریس و علوم حوزوی که در آن زمان به آن مشغول بودید؟

- خیر من فقط چند ساعتی می رفتم در مدرسه ی راهنمایی و تدریس می کردم و درواقع خودم را سرگرم می کردم.

 

فاش نیوز: چی تدریس می کردید؟

- من پرورشی تدریس می کردم. در اتحادیه ی انجمن اسلامی هم بودم که کار می کردم و مسئول تشکیلات اتحادیه بودم.

 

فاش نیوز: کجا؟

- جیرفت. می رفتم بچه های مدرسه ی راهنمایی و انجمن اسلامی را جمع می کردم و با آنها صحبت می کردم و خودم را با آنها سرگرم می کردم و آنها هم خیلی استقبال می کردند.

 

فاش نیوز: الان از سبک زندگی آسایشگاهی چیزی به خاطر دارید؟

- زندگی آسایشگاهی شرایط خاص خودش را داشت، برخی از بچه ها تحت درمان بودند، بعضی ها درمان می شدند و حالشان بهتر بود، می رفتند خانه. دوستانی بودند مثل آقای دکتر قدرت، چون خیلی در کارهای علمی فعال بودند و درس خواندند و ادامه ی تحصیل دادند و مدارک دانشگاهی داشتند. زندگی روزمره بود بعضی ها فعال بودند درس می خواندند و بعضی ها درس نمی خواندند و تحت درمان بودند، فیزیوتراپی و مشکلات دیگری داشتند که نمی توانستند درس بخوانند، برخی ها هم نبوغ خاصی داشتند.

 

فاش نیوز: اولین بار که رفتید آسایشگاه احساس خاصی نداشتید؟

- ما را با آن وضعیتی که از بیمارستان فرستادند آنجا گفتند دوستان هم دوره ی خودتان هستند و آنجا راحت تر هستید. بر این باور بودیم که زندگی ما هم در آنجا به این شکل است تا روبراه شویم و بتوانیم وارد اجتماع شویم. 


فاش نیوز: حاج قاسم از همان ابتدا مسئولیت نیروهای کرمان را بر عهده داشت؟

- خیر. حاج قاسم در عملیات طریق القدس فکر می کنم مسئول گردان و فرمانده ی گردان یا معاون گردان بود و آن زمان هنوز تیپ نشده بود، در فتح المبین تیپ شد و دو گردان هم داشت که گردان سوم هم برای پشتیبانی اش آمد و فکر می کنم همین موقع بود که حاج قاسم فرمانده ی تیپ شد.

 

فاش نیوز: یعنی در طریق القدس معاون گردان بود؟

- من آن زمان در طریق القدس نبودم حالا نمی دانم فرمانده بود یا معاون.

 

فاش نیوز: کمی از خود حاج قاسم برای ما بگویید؟ 

- حاج قاسم یک آدم استثنایی بود در طول تاریخ انقلابی که من دیدم. یک بچه کشاورز بوده است، بچه ای بوده است که دامداری و کشاورزی می کرده است، خودش کارگری می کرده است. قبل از انقلاب یک مهمانسرا بوده که حاج قاسم کارگر آن مهمانسرا بوده است. یک مدت کارمند سازمان آب و فاضلاب بوده و حداکثر مسئولیتش هم نوشتن شماره ی کنتورها بوده است و وقتی انقلاب می شود اوایل انقلاب وارد سپاه می شود.

 

فاش نیوز: اصلیت حاج قاسم کجایی بود؟

- ایشان برای روستای قنات ملک تابع رابُرِ بافت کرمان بودند. ایشان اصالتشان از عشایر فارس بود، آن زمان عشایر کوچ می کردند، من در زندگی نامه شان خواندم که کوچ می کنند و طایفه اشان پخش می شوند، سرطایفه ای به نام میرشکار داشتند که طایفه شان به نام میرشکاری، محمدی سلیمانی و ...، در همان منطقه ی رابر بافت ساکن می شوند و همان جا زندگی می کردند.     

 

فاش نیوز: پدر و مادرش چه کسانی بودند؟

- خدا رحمت کند پدرش حسن سلیمانی کارگر یکی از خان های آن منطقه بوده و مبلغی هم ماهیانه می گرفت به خاطر همان نان حلال و زحمتکشی که پدرش به دست می آورد، مادرش هم فاطمه ی سلیمانی یک خانم خانه دار بوده است. حاج قاسم در مهمانسرایی کار می کرد.

 

فاش نیوز: علت محبوبیت حاج قاسم در نیروها چه بود که هم باعث رشد سریعش شد و هم محبوبیت زیادی داشت؟

- عرض کردم خدمت شما من احساس می کنم حاج قاسم نیروی نابغه ی قرن بود؛ به این دلیل که ایشان از کلاس ششم ابتدایی شروع کردند یعنی سواد بالایی هم نداشتند ولی نبوغ بالایی داشتند دراخلاق و صداقت و کارایی در مسائل نظامی. اصالاتاً انسان با تدبیری بود در همین دورانی که جنگ بود هم فرماندهی می کرد و هم همه را داشت. آن زمان هم اگر یادتان باشد تفکرات سیاسی بنی صدر و این چپ و راست و امثال این موارد بسیار مشکل ساز شده بود ولی ایشان همه ی نیروها را نگه می داشتند، آنها را نصیحت می کرد و آنها را به کار می گرفت. می گفت: ما وظیفه داریم بجنگیم و از انقلابمان همانطور که امام فرمودند باید محافظت کنیم.

 

فاش نیوز: درواقع نگاهش نسبت به دیگران وسیع تر بود.

- نگاه فوق العاده وسیعی داشت. نگاه نمی کرد که یک رزمنده مشکلش این است، می گفت: باید بجنگیم و همانطور که امام فرموده اینجا دانشگاه است و خود جنگ ما را می سازد و در جنگ افراد ساخته می شوند. ایشان خودش هم همینطور بود یعنی وارد جنگ که شد در عملیات فتح المبین که می خواست سخنرانی کند از این قرآن های جیبی داشت، قرآن را باز می کرد و شروع می کرد آیات جهاد را خواندن و به بچه ها توضیح می داد و وضعیت را برایشان تشریح می کرد. در این مسائلی که عرض می کنم ایشان طوری بودند که محدود نبودند و روح بزرگی داشتند حتی شنیدم که بعدها ایشان ادامه ی تحصیل دادند و بعد از جنگ هم ادامه ی تحصیل دانشگاهی دادند و به زبان های عربی و انگلیسی صحبت می کردند و به کامپیوتر مسلط بودند و خیلی چیزهای دیگر. همیشه هم حالت های خودسازی داشت مثلاً من خاطرم هست که یک ساعتی که ایشان خوابیدند به سجده رفتند و ناله می کنند و می گویند یا زهرا یا زهرا. من جز این چیزی از ایشان ندیدم و ایشان را مدام با این روحیه دیدم. در خانه اش هم که بود عکس همه ی شهدا را زده بود.      

 

فاش نیوز: رابطه اش با نیروها صمیمی بود؟

- خیلی؛ نگاهش بسیار جذاب بود. یک نگاه  نفوذپذیری داشتند و به شدت افراد را تحت تاثیر قرار می داد. بین بچه ها گاهی اختلافی پیش می آمد، سریع با یک برخورد و با یک رابطه ی دوستانه همه ی این مشکلات را حل می کرد و نمی گذاشت منجر به ناراحتی و کینه شود.

 

فاش نیوز: دوره ای که شما در جبهه بودید و هنوز مجروح نشده بودید ایشان مجروح شده بودند؟

- بله. در عملیات طریق القدس مجروح شده بودند به شدت، حتی داستان ایشان را تعریف می کنند و می گویند که ایشان در مشهد بستری بودند که یک دکتری آنجا بوده است که قصد داشتند ایشان را نابود کنند. شکمش را پاره می کند و می خواسته که ایشان تمام کند. یک خانم کرمانی که آنجا پرستار بودند متوجه می شود و به داد حاج قاسم می رسد و ایشان را از آن بخش جدا می کند و به مکانی دیگر منتقل می کند.

 

فاش نیوز: شنیده بودم که گمش هم کرده بودند؟

- بله به دنبالشان می گشتند چون همان خانم برده بودند یک جای دیگر که کسی ایشان را نبیند. ایشان بارها و بارها مجروح شده بودند و خیلی مجروحیت داشتند.

 

فاش نیوز: گویا جانباز 70% بودند.

- بله.

فاش نیوز: یعنی درصد گرفته بودند؟

- من شنیده بودم ایشان 70% هستند ولی دقیق از درصد گرفتنشان اطلاع ندارم.

 

فاش نیوز: شاید گفتند با این وضعیت اگر می خواستند درصد بگیرند این درصد می شد؟

- دقیقاً نمی دانم شاید اینگونه بوده است.

اینستاگرام
آب آتش می‌رود زان لعل آتش فام او

می‌برد آرامم از دل زلف بی آرام او

خط بخونم باز می‌گیرند و خونم می‌خورند
...
فاش سلام حالتون خوبه مواظب خودتون باشید ممنون .
اگه دوسال دیگه تویه دولت روحانی دوام بیاریم میشه هشت سال دفاع مقدس !!!!
در نگاه حاج قاسم شکوهی بود که مرگ را کوچک می شمرد ولی چندی قبل تقدیر الهی بر آن قرار گرفت تا سردار بزرگ جهان اسلام سپهبد حاج قاسم سلیمانی سردار بزرگ و قهرمان مقاومت و نابود کننده داعش به همراه هم رزمانش ابو مهدی المهندس معاون حشدالشعبی عراق و هم رزمانشان به شهادت برسند و از میان ما بروند و این اندوهی بزرگ بر دل هایمان برجای گذاشت اندوهی برای ما و شادی برای آنها چرا که مرگ حق است و بازگشت به سوی پروردگار، آنها به هر چه می خواستند و لیاقتش را داشتند رسیدند، روحشان شاد، یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد، اینکه بر رفتن سردار عزیزمان حاج قاسم بگرییم موجه است اما این تمام دِینِ آنها بر گردن ما نیست بلکه تداوم و ماندن در راه آنها که راه مجاهدان راستین راه خدا و انتقام از کافران که وعده خداست اصل است، إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمينَ مُنْتَقِمُونَ. درود و رحمات خداوند به شهیدان بزرگوار جهان اسلام سردار رشید جهان اسلام حاج قاسم و یاران مخلص شان باد، ، اینک زمانی است که خداوند لطف و رحمت خاصه خود را شامل خشم مقدس ما کرده است تا نشانه هائی از عظمت خود را بر ما نمایان سازد تا نظام جمهوری اسلامی ایران را به عنوان یادگاری در تاریخ بشر از حکومت مقتدر الهی برای همیشه در زمین باقی بگذارد
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi