شناسه خبر : 75019
شنبه 03 خرداد 1399 , 09:20
اشتراک گذاری در :
عکس روز

تعداد گروه‌های جهادی شیراز به ۱۰۰ رسیده‌ است

 
 
 
 

تعداد گروه‌های جهادی شیراز به 100 رسیده‌ است/ نهال اتحاد گروه‌ها در زلزله کرمانشاه کاشته شد، با سیل آبیاری شد و در کرونا به اوج رسید

علیرضا سرحدی جوان دهه هفتادی است که به‌تازگی به کسوت طلبگی درآمده و حتی هنوز متأهل نشده است؛ در زیارتگاه امام‌زاده سیدحسین در کنار خنکای باران بهاری که به خرم‌رود جان بخشیده، با او قرار داشتیم. از درآمدش که پرسیدم، فهمیدم که هم تدریس و هم گه­گاه در عطاری خانوادگی کمکی می‌کند و امورات می‌گذراند. این گزارش، برگرفته از مصاحبه با طلبه‌ای است که سازمان‌دهی حرکت‌های مردمی و گروه‌های جهادی در دوران مبارزه با کرونا را در شیراز برعهده داشته است.

جهاد طلبه‌های دغدغه‌مند/ ما اینجا چیز پولی نداریم!

از حضور طلبه‌ها در عرصه‌های اجتماعی می‌پرسم؛ واژه‌ای به کار می‌­برد که قابل توجه است: «این نسل، نسل جدیدی است که خیلی وسط میدان­‌تر و دغدغه‌­مندتر و خوش‌فکرتر از نسل قبلی است. نمی­‌توانم این تعبیر را بگویم، اما مردمی‌ترند.»

این تعابیر حاکی از نگاه انتقادی او به فضای حاکم در حوزه‌های علمیه است. بحث را عوض می‌کند: «در مجموعه، چندین گروه ویژه از طلاب داریم. همگی طلبه‌هایی هستند که ضرورت حضور در عرصه‌های مختلف را درک کرده‌اند؛ یکی از همین گروه‌های ویژه از میان طلاب، گروه جهادی شهید مسرور است که با هماهنگی و کسب مجوز در خط مقدم جبهه یعنی بیمارستان حضرت علی اصغر(ع) مشغول به خدمات‌رسانی به بیماران کرونایی‌اند. البته دو گروه دیگر طلبه را هم داریم که در مناطق کم‌برخوردارتر جنوب شهری، مشغول خدمات‌رسانی‌اند و اقلام بهداشتی مانند ماسک، مواد ضدعفونی و ... را به خانواده‌ها می‌رسانند.

می‌پرسم برای اقلام بهداشتی پولی هم می‌گیرید؟ با اخمی که شاید پنهان می‌کند، جواب می‌دهد: «ما اینجا چیز پولی نداریم.»

نقطه اوج برای تغییر نوع فعالیت‌های گروه‌های‌جهادی زلزله سر­پل‌ذهاب بود

درباره سابقه حضور در عرصه‌های جهادی می‌پرسم؛ به نظر می‌آید ید طولایی در این عرصه دارد؛ در جواب می‌گوید: «سه روز از زلزله کرمانشاه گذشته بود که گروه خود را به سرپل ذهاب رساندیم. به کمک آستان قدس رضوی، سوله‌ای دست و پا کردیم و با گروه‌های شیرازی، تهرانی و مشهدیِ حاضر، برنامه‌ریزی‌هایی را برای خدمات‌رسانی به زلزله‌زدگان کردیم که اجرا شد؛ آن سوله ابتدا متعلق به آستان قدس بود. بعد دیگر به بچه‌­های جهادی و مردمی رسید. چه تجهیزاتی که می‌­آمد و چه بحث شناسایی و پخش اقلام، دیگر دست بچه­‌های گروه­‌های جهادی افتاد.»

«در سال‌های اخیر، گروه‌های جهادی عموماً محدود شده بودند به اردوهای عمران و سازندگی در روستاها. آن هم محدود در تابستان و ایام تعطیل که بیشتر دانشجویان بتوانند بروند، اما زلزله سرپل‌ذهاب، سنگی بود که در این دریاچه آرام افتاد و باعث بیداری امواج فروخفته شد؛ فکر می‌­کنم نقطه اوج برای تغییر نوع فعالیت‌های گروه‌های‌جهادی زلزله سر­پل‌ذهاب بود. آنجا برنامه­‌هایی شروع شد و استارت همدلی گروه‌های جهادی شیرازی آنجا شکل گرفت. گروه­‌های مختلفی از شیراز به آنجا می‌­آمدند، اما سریع برمی­‌گشتند. گروه ما و سیدغفار حسینی و آقا حجت­ رحیمی، کار مشترکی را در یکی از روستاهای «اهل حق» سرپل‌ذهاب آغاز کردیم. البته ما از قبل همدیگر را می‌شناختیم و در کارهای خادم‌الشهداء با هم بودیم، اما در آنجا کار تیمی مشترکی را شروع کردیم؛ این نهال در سرپل ذهاب کاشته شد، اما نیاز به آبیاری و مراقبت داشت تا رشد کند و شکل بگیرد و تنومند شود.

نهال همدلی و اتحاد گروه‌های جهادی در زلزله کرمانشاه کاشته شد، با آب سیل آبیاری شد

«بعد از به سرانجام رسیدن کرمانشاه گروه‌های جهادی مشغول کارهای بومی خودشان بودند تا اینکه دو سال بعد یعنی نزدیک نوروز 1398 سیل استان گلستان اتفاق افتاد. این اتفاق دوباره بهانه‌ای شد که همان گروه‌های جهادی که در کرمانشاه با هم تعامل و همکاری داشتند، گرد هم بیایند و در قالب تیمی منسجم‌تر از قبل راهی استان گلستان شوند؛ تیم‌‌ها جمع شدند و به گلستان رفتند. آشپزخانه‌ای راه‌­اندازی کردند و روزانه 2 هزار پرس غذای گرم در آن شرایط آب‌گرفتگی و سخت تهیه و پخش می­‌کردند؛ یعنی تقسیم‌بندی کوچه به کوچه شدند، مسئول گروه و مسئول کوچه مشخص شد و تک به تک خانه‌ها را پوشش می‌دادند.

کمی بعد سیل شیراز اتفاق افتاد. گروه‌ها خودشان را به شیراز رساندند. اوضاع شیراز کم‌کم آرام شد و سروسامانی گرفت که سیل در سیستان‌وبلوچستان جاری شد؛ برای سیل سیستان‌وبلوچستان هم رفتیم؛  آنجا هم دوباره گروه‌­های جهادی شیراز آشپز­خانه‌ای راه‌­اندازی کرده بودند. علاوه بر آن محدوده‌ه­ایی که روستا­های اطراف چابهار بود را به بچه‌های شیراز سپردند؛ همه از قبل تجربه داشتند، گروه‌­ها با هم به اتحاد و همدلی رسیده بودند. ثمره آن این شد که مدیریت آن منطقه دست بچه­‌های شیراز افتاد که بحث سازندگی آنجا، آمار در آوردن و کار کردن از صفر تا صد به‌عهده این رفقا گذاشته شد و انصافاٌ هم خوب عمل کردند.»

به نظر می‌رسید نهال همدلی و اتحادی که در زلزله کرمانشاه کاشته شد، با آب سیل آبیاری شد؛ او در این زمینه می‌گوید: «گروه­‌های جهادی کار­های مختلف می‌کردند. یعنی دیگر هر گروهی هویتی برای خودش داشت. در عین حال با هم هماهنگ بودند. هماهنگ بودن به این معنی که اگر گروهی کم و کاستی داشت، آن را با کمک یکدیگر حل می­‌کردند؛ مثلاً گروهی می‌گفت ما این‌قدر پول کم داریم. بقیه ضمن کار خود، تلاش می‌کردند که برای آن گروه هم پول جور کنند. یا مثلاً فلان گروه نیرو می­‌خواهد. این اتفاق‌ها افتاد که تبلور آن مثلاً در ساخت خانه در سلطان‌‌آباد دیده شد. آنجا برای چهار خانوار مستضعف قرار شد خانه ساخته شود. همین گروه‌­ها پول گذاشتند و کمک کردند؛ به عبارت دیگر این فعالیت‌ها و ارتباط‌گیری‌ها موجب شد که گروه‌های جهادی از پتانسیل و استعدادهای یکدیگر شناخت داشته باشند و در بحران‌های پیشِ رو هم‌پوشانی کنند.»

ماجرای کرونا بسیار حساس‌تر بود/ با 6-7 گروه شروع کردیم به 100 گروه رسیدیم

«همه اینها گذشت تا قضیه کرونا پیش آمد؛ در قضیه کرونا، حساسیت بیش از بحران‌های قبلی بود، چرا که اپیدمی بودن این بیماری کار را خیلی از سخت‌تر از بحران‌های قبلی می‌کرد. از طرفی مواد و اقلام بهداشتی چیزی بود که کمتر رایج بود. این مسائل باعث شد که گروه‌های جهادی حساب شده‌تر پیش بروند؛ با چند نفر از بچه­‌هایی که می‌شناختیم، این کار را شروع کردیم و گفتیم همگی باید تبدیل به گروهی واحد شویم، با آقا سیدغفار حسینی صحبتی کردیم و گفتیم هر کسی را که می‌شناسیم بگوییم برای هماهنگی مسیر­های ضدعفونی -که دوباره‌کاری نشود- و هم برای پشتیبانی عملیات پای کار بیاید. شاید با 6 یا 7 گروهی که اطراف خودمان بود، شروع کردیم و این کار شکل گرفت، با هم هماهنگ کردیم که هر کسی چه مسیری برود. الحمدالله الآن به 67 گروه رسیده است.

در این کار اصلی‌ترین مسئله‌ای که پیش می‌آمد تهیه دستگاه‌های گندزدایی و گام بعدی، تأمین محلول ضدعفونی بود. این کار هم با همت و تلاش خودجوش همین بچه‌ها حل شد؛ برای تهیه دستگاه در ابتدا گفتیم بچه‌­­ها هر کسی می‌­تواند برود کرایه کند و یا قرض بگیرد و یا با پول شخصی و یا به کمک خیِّرها از همین سمپاش‌های دوشی بخریم. مثلاً ما توانستیم 12 دستگاه از یک خیِّر بگیریم. گفتیم خب چه اشکال دارد که دو دستگاه آن را به فلان گروه جهادی بدهیم. برای مواد اولیه هم از همین آب و وایتکس خانگی­ می­‌خریدیم و می­زدیم، بعضی هم می‌رفتند از مجموعه سپاه نواحی یا از شهرداری می­‌گرفتند. این‌جوری کار شروع شد و عملیات‌ها شکل گرفت.

محله‌­بندی کرده بودیم. ما از عادل­ آباد شروع می‌­کردیم و تا دروازه می‌­آمدیم و از یک مسیر به بعد، باز یکی دیگر از گروه­‌ها، کار را دست می‌گرفت. مسیر را از خودشان می‌پرسیدیم. مثلاً می‌­گفتیم شما در چه محدوده­‌ای هستید؟ بسم­‌الله! این مسیر ثابت شما. چه زمانی می­‌توانید کار کنید؟ مثلاً می‌گفتند هر شب. مسیرها را لیست می‌کردیم و در گروه هماهنگی فضای مجازی قرار می‌دادیم. لیست را هر روز تا عصر به‌روزرسانی می‌کردیم. در گروه­‌های دیگر هم آن را پخش می‌کردیم تا همه­ گروه­‌ها نگاهش ­کنند و مطلع شوند. مثلاً بچه­‌های بسیج فلان منطقه می‌گفتند فلان جا را فلان تیم دارد می­‌زند، ما به خیابان آن طرفی برویم. از طرفی هم­پوشانی با قرارگاه جهادی بچه‌­های انقلاب داریم که آنها هم با دانستن این لیست هرجا خلأی باشد یا خیابانی مغفول مانده باشد، زحمت آن را می­‌کشند. چون تیم آنها سیار است و خودشان تقریباً 30، 40گروه‌اند. اکنون مجموعه ما از حدود صد گروه جهادی تشکیل شده است که همگی کار ضدعفونی را اجرا می‌کنیم. 

ماجرای حساسیت جهادگران به مایع ضدعفونی و توزیع ماده‌ای جدید

با اینکه این روز­ها حسابی گروه‌های جهادی گرم کار و تلاش و خدمت‌رسانی‌اند، اما از پیشنهادات علمی برای حل مشکلات­شان هم استقبال می­‌کنند و دستاوردهای علمی را هم برای مردم به خدمت می­‌گیرند؛ برای مثال وقتی بیش از حد از وایتکس و آب برای ضدعفونی استفاده شود، این ماده به مرور وارد مجرای تنفسی و ریه‌ شما می‌شود. مگر ماسک چقدر دوام دارد؟ جوری شد که برخی از بچه‌ها حساسیت ریوی پیدا کردند و راهی بیمارستان شدند. از طرف گروه­ جهادی دیگری مایع ضدعفونی­‌ای پیشنهاد شد که عوارض کمتری داشت و تولیدایرانی هم بود، ما که با دردسرهای وایتکس و امثال آن دست و پنجه نرم می­‌کردیم، استقبال کردیم. 

اسم مایع محلول جرمی­ساید بود که شرکت ایرانی با تأییدیه انستیتو پاستور تولید می‌کرد. مایع تقریباً کم خطر­تری بود یعنی حساسیت پوستی و تنفسی برای بچه­‌ها ایجاد نمی‌کرد، سرطان­‌زا نبود و مثل آب­‌ژاول و وایتکس خورندگی آهن نداشت. وقتی این بررسی­‌ها را انجام دادیم، به کمک یکی از خَیّرین مقداری از آن را خریدیم؛ وقتی دیدیم این مایع ضدعفونی‌کننده به دردمان می‌خورد، سعی کردیم هرچه قدر که می‌توانیم از این مایع تهیه کنیم و به گروه­‌های دیگر در کف میدان نیز توصیه می‌­کردیم اگر می‌­توانند این مایع را تهیه و استفاده کنند. این محصول چون تولید زیادی نداشت، در شیراز کمیاب شد. وقتی دیدیم که گروه‌های جهادی دیگر هم نیاز دارند و تهیه آن ضروری شده، ما اعلام کردیم که به عهده می‌گیریم و هرکس خواست برایش تأمین می­‌کنیم.

همین امروز ما هنوز از آن مایع داریم، به هیچ گروه جهادی هم نه نگفتیم. یعنی شاید گروهی هم بوده که اصلاً با ما همکاری نداشته، فقط زنگ زده و گفته است آقا ما داریم فلان­ جا را ضدعفونی می­­‌کنیم، گفتیم اشکال ندارد بیا یک لیتر بگیر. محلول این مایع تقریباً 1 به 200 است، یعنی یک لیتر آن در 200 لیتر آب آماده استفاده می‌­شود. با اینکه ما فقط شیراز را کار می‌­کنیم اما از شهرستان‌­های داراب، فیروزآباد و خرامه هم تماس داشتیم و کارشان را راه انداختیم. یک بار هم یکی پیام داده بود ما در محدوده اطراف شیرازیم. گفتیم خب مشکلی نیست بیایید بگیرید. بعد گفت نه حالا خیلی هم اطراف نزدیک شیراز نیستیم. گفتیم اشکال ندارد، همین روستاهای اطراف هم باشد مشکلی نیست. گفت راستش ما از روستاهای ابرکوه‌ایم، گفتیم دستت درد نکند خودتان بیایید ببرید! بالأخره نزدیک 300 کیلومتر راه است!»

اخلاص و مطالبه‌گری 2 بال کمال برای گروه­‌های جهادی است

«فکر می‌­کنم اگر مزیت اخلاص جهادگران نباشد، هیچ ­وقت کار به این قشنگی و به این زیبایی شکل نمی‌­گیرد. برای مثال ببینید ما با هفت یا هشت گروه، خودجوش شروع می‌کنیم، آخرش به صد گروه می‌رسد؛ این اخلاص مزیت بیرونی هم دارد و آن اثربخشی در اذهان مردم است. یعنی کاری که می­‌کنند، کاملاً برای مردم ملموس است. این می‌شود که مردم به مجموعه نظام اعتماد می­‌کنند. می‌بینند عده‌ای کاری را پیش می‌برند. بچه ­حزب­‌الهی و بچه مذهبی­‌ها را بخشی از نظام و حکومت می‌­بینند که البته این هم افتخار ما است. به تعبیر حاج‌ آقای سرحدی، اخلاص و مطالبه‌گری 2 بال کمال برای گروه­‌های جهادی است؛ اسم نمی‌آورم که با نهاد­های مختلف جلساتی داشتیم و مطالبه­‌گری­‌هایی داشتیم. مطالبات جلسات برای بحث تولید، کمبود­های ماسک­‌ها و توزیع اقلام بهداشتی یا نقص فلان نهاد در بحث مثلاً ضد­عفونی کردن و بحث امنیت گروه‌های جهادی بود؛ این قبیل مسائل چیزی نبود که نسبت به آنها بی‌­تفاوت باشیم.

ماجرای شوخی ساده‌ای که نزدیک بود به قرنطینه ختم شود

به یاد دارم که شب به سرفه افتادم و چندین بار سرفه کردم. حدود ساعت 3 بامداد بود. بچه‌ها همان سحر به 4030 زنگ زدند و گزارش حال من را دادند. نه اینکه حالا به من مشکوک شده باشند که مبتلا شده‌­ام بلکه بیشتر می‌‌خواستند شوخی کنند و سرفه‌­های من را بهانه کردند. تا روز بعد دو سه بار از 4030 به من زنگ زدند و جویای حالم شدند و خواستند که در سامانه اینترنتی هم ثبت‌نام کنم. خلاصه نزدیک بود بیایند من را ببرند قرنطینه. شاید این شوخی‌ها برای عبور از دردهایی بود که در طول روز با آن مواجه می‌شدیم؛ یک بار به درب خانه­‌ها که مراجعه می­‌کردیم، با خانواری برخورد کردیم که مورد مثبت ابتلا به ویروس کرونا داشتند، در حالی که خودشان اصلاً حساسیتی به این قضیه نداشتند. در واقع شرایط سختشان و عدم دسترسی به تجهیزات و امکانات و عدم تمکن مالی برای تهیه اقلام بهداشتی آنها را از این امور غافل کرده بود. اینها برای­مان خیلی سخت بود.»

منبع: tasnimnews خبرگزاری تسنیم
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi