جمعه 06 فروردين 1400 , 17:30
خاطرات نوروز رزمندگان خوزستانی
سین هفتم، سید
در بعضی از سالها اینقدر درگیر کار بودیم که دو روز بعد از عید متوجه میشدیم، که کار از کار گذشته و عید...
فاشنیوز - در بعضی از سالها اینقدر درگیر کار بودیم که دو روز بعد از عید متوجه میشدیم، که کار از کار گذشته و عید پَس شدیم.
ولی در عید سال ۱۳۶۶ در کردستان بودیم و چون در پادگان شهید ناصر کاظمی در شهر قروه بودیم و وقت آزادتری داشتیم، بعضی از دوستان پیشنهاد سفرهی عید رو دادن، در نهایت سفرهای در چادر بهداری برپا شد.
سفر که از پلاستیک سادهایی که روی چادرها می کشیدیم تا بارون ازش نگذره تهیه شده بود، از شیرینی و کلوچه و کمپوت و ... (هدایای مردمی) رنگ و رویی گرفت.
از اونجایی که سفره باید هفت سین داشته باشد، همه دست بهکار شدن که سینها رو تهیه کنند...
یکی سُنبه اسلحه آورد، دیگری یک تکه سیم خاردار و اون یگری ساعتش رو گذاشت وسط سفره ...
سبزه هم که اطرافمون زیاد بود، پس کار سختی نبود که یه مقداری برای سفره جمع و جور کنیم ...
سرنیزه و سیب هم از راه رسید...
حالا موندیم که سین هفتم رو از کجا بیاریم؟؟؟
اسلحه سمینوف (قناسه) گزینهی مناسبی بود که در دسترس نبود ...
و پرنده سار هم که زیاد بود ولی گرفتن و گذاشتن روی سفر، کار هرکسی نبود ...
یکی از بچهها داد زد پیدا کردم، و با دو رفت سراغ سید علی و دو سه نفری کشون کشون سیدعلی رو آوردن پای سفره هفتسین و گفتن باید سین هفتم سفره بشی ...
نفر دوم از سمت چپ
سید یه سنگ گرفت توی دستش و گفت الان با این میزنم نابودتون میکنم ...
یکی دیگه از بچهها داد زد سیدجان قربون دستت، همون سنگ رو هم اگه بزاری وسط سفره، هفت سینمون تکمیل میشه.
در نهایت با خنده و تشویق بچهها، سنگ رو برای آخرین سین توی سفره جا دادیم.
روای شبرنگی