دوشنبه 09 فروردين 1400 , 14:32
خاطرهی یک جانباز نخاعی از عملیات فتح المبین
وقتی دسته جمعی بالای سر فرد خوابیده در سنگر رسیدیم و پتو را کنار زدیم، تعجبم دو چندان شد. او یک درجهدار عراقی بود...
فاش نیوز - دوم فروردین سال ۱۳۶۱، بعد از اجرای چند مرحله از عملیات فتحالمبین ما را به جبهه عین خوش اعزام کردند.
ما برای ساخت سنگر احتیاج به گونی و تختههای مخصوص به نام تراورس داشتیم.
چند نفری برای تهیه الوار لازم با ماشین به سمت سنگرهای اطراف رفتیم. در حین گشتزنی، چشمم به یک سنگر افتاد. ناخودآگاه کنجکاوی مرا برانگیخت.
با احتیاط جلوتر رفتم و به داخل آن نگاهی انداختم. تاریک بود. چشمم که به تاریکی عادت کرد، با تعجب دیدم، یک نفر در زیر پتو خوابیده است. تعجب هم داشت. زیرا در آن اطراف هیچ کس نبود.
به سرعت از آن محل دور شدم و همراهانم را از ماجرا آگاه کردم.
وقتی دسته جمعی بالای سر فرد خوابیده در سنگر رسیدیم و پتو را کنار زدیم، تعجبم دو چندان شد. او یک درجهدار عراقی بود. نگاهی دیگر به فضای سنگر انداختم. حتی برای خودش توی سنکر پخت و پز هم کرده بود.
هر کسی چیزی می گفت. یکی گفت: از ترس خودش را بخواب زده است.
ولی همراه دیگرم معتقد بود دوستانش او را رها کردهاند و او از عقبنشینی نیروهایشان بیخبراست!
فرد عراقی، با حالت عجز، مرتب تکرار می کرد: دخیل یا خمینی...
تصمیم گرفتیم او را به عقب انتقال دهیم. وقتی در حال جمعآوری وسایل بودیم، او هم به ما کمک میکرد.
بعد از چند ساعت، با کلی وسایل سنگرسازی و یک اسیر که از عملیات مرحلهی قبل در سنگر مانده بود، به مقر برگشتیم. یادش بخیر فروردین سال ۱۳۶۱.
راوی: جانباز نخاعی، محمد راکی از اهواز
به کوشش جعفری