شناسه خبر : 82715
شنبه 25 ارديبهشت 1400 , 15:00
اشتراک گذاری در :
عکس روز

یک روز پر ماجرا و پر از نکته!

از داروخانه آمدم بیرون. بالاخره پس از کلی مصیبت داروی لعنتی (دپاکین) را پیدا کرده بودم. آمدم کنار خیابان منتظر ماشین بودم، نزدیک افطار بود...

فاش نیوز - عصر روز چهارشنبه 15 اردیبهشت، از داروخانه آمدم بیرون. بالاخره پس از کلی مصیبت داروی لعنتی (دپاکین) را پیدا کرده بودم. آمدم کنار خیابان منتظر ماشین بودم، نزدیک افطار بود و هم ترافیک بود، هم ماشین خالی کم بود، روزه که نبودم، ولی راستش تو کف یه نخ سیگار بودم. دوستانی که داروهای اعصاب و روان مصرف می کنند، حالمو خوب می فهمند.

در همان لحظه بوی تند سیگار به مشامم رسید، دیدم سه جوان وسط شهر سیگار می کشیدند، هیچکدام ماسکی هم نداشتند، پیش خودم گفتم، این جوانها هم دیگه فکر می کنند خیلی...! شدند.  نه جای امر به معروف بود، نه نهی از منکر. یک ماشین جلوی پایم ترمز کرد، دیدم فقط یک نفر جلو نشسته، اهمیتی ندادم ولی دیدم راننده حرکت نمی کند و منتظر من است. گفتم می بخشید عقب نمی تونم بشینم، بلافاصله فرد جلوئی پیاده شد، نشست عقب. سوار شدم، گفتم دو کورس تا فرهنگ، گفت دربستی حساب میشه، گفتم به احترام این آقا که رفتند عقب اشکالی نداره، در بست حساب کن، درست نیست حرکت محترمانه این آقا را با پول مقایسه بکنم.

فرد عقبی گفت شما جانباز هستید! گفتم بله! گفت چند درصدی؟! باز رسیدم به پاسخ این سئوال سخت، که جانبازان با درصد شون قضاوت می شوند، گفتم عزیز 70 درصدم! راننده در پاسخ گفت یعنی آخرش! بدتر شد، گفتم بله، آخرش! فرد عقبی گفت من هم جانبازم ولی، لحن صدایش عوض شد و با حالت خاص و محزونی گفت 25 درصدم! با تحکم گفتم بالای سر ما هستید بزرگوار!

تو ترافیک راهمان طولانی تر پیش می رفت، داشتیم حرف میزدیم، رسید به جائی که: آره با زندگی کارمندی و وام جانبازی خانه ای خریدم، حالا دچار معضل بدی شدم و یک مدعی آمده! بیشتر توضیح خواستم و اجازه دادم حرفشو بزنه نزدیک مقصد آن شخص که شدیم، گفتم به این شماره یه زنگی بزن، گفت چطور! گفتم شماره منه، شماره شما بیفته، با شما تماس بگیرم! پسرم در دادگستری شهر، دادورز شعبه سه اجرای احکام است و میگم کار شما را پیگیری کنه، حداقل اش اینه کارتان زودتر راه بیافته و کمتر دچار نامه نگاری شوید!

باورش نمی شد، گوشی ام زنگ خورد گفتم، کافیه قطع کنید، امشب خودم ساعت 9 شب بعد از افطار با شما تماس می گیرم! پیاده شد و من و راننده تنها بودیم، گفتم افطار شد! گفت آره همین الان، گفتم اجازه می دهید یه نخ سیگار بکشم! راننده گفت عزیز من شما که عذر موجه دارید، چرا منتظر افطار بودید! گفتم اکثر مردم شهر بنده را می شناسند، اگر دست بنده سیگار ببینند و تظاهر به روزی خوری، نمی گویند فلانی! می گویند ببین جانباز مملکت هم دیگه...! دیگه شخصیت تمام جانبازان مخدوش میشه، نه فقط خودم...!

رسیدم به مقصد و راننده که خودش را بازنشسته فرهنگی، معرفی کرده بود از قبول کرایه امتناع می کرد و پس از اینکه گفت همان دو کورس را بدهید، گفتم برادر من به شعورم توهین نکن! با هم طی کردیم، دربستی! گفتم اگر از من بابت جانبازی یا اون حرکتم با مسافر قبلی، فکر میکنی می خواهم منافعی ببرم، هرگز! لطفا" بگذارید من هم مثل دیگران، بهای مخارج زندگی و حرفم را بپردازم، ضمنا" این مبلغ، هرگز برایم ارزشی، بیش از آن ندارد، راننده خیلی نجیب بود! مشخص بود!

ساعت 9 شب با آن بنده خدا تماس گرفتم و وقتی به قسمت حساس پرونده اش اشاره کرد، گفتم پسرم در شهر نیست و تا شهر حدود یک و نیم ساعت فاصله است و تا شنبه 18 اردیبهشت، اداره نیست، الان به پسرم زنگ میزنم و اگر خودش صلاح دانست، به شما زنگ خواهد زد، پرسید مگر پسر خودتان نیست! گفتم چرا هست، اما خودم در مسائل کاری و حتی حریم خصوصی اش، نه دخالت می کنم، نه تصمیم میگیرم! فقط از شما درخواست دارم یک دروغ مصلحتی بگویم، که شما از دوستان قدیمی من هستید و خیلی وقته همدیگر را می شناسیم، چون حوزه کاری پسرم خیلی شلوغه و سفارش کسی را به هیچ وجه قبول نمی کند، البته این خصوصیت را خودم به فرزندم، طی 30 سال کارمندی و تجربه، به او آموختم و اگر بگویم اتفاقی با شما آشنا شده، شاید کمی رنجیده خاطر شود! نام کوچک من مرتضی است! گفت، هر طور که شما صلاح بدانید!

همان لحظه با پسرم تماس گرفتم و آبرومندانه موضوع را توضیح دادم! گفت چشم پدر، انجام میدم! شماره آن بنده خدا را دادم و پسرم تماس گرفت و صحبت کرد، دیگر پیگیر ماجرا نشدم تا پنج شنبه عید فطر، ساعت 9 شب، زنگ زدم، بنده خدا،از بنده کلی تشکر کرد و فقط گفت برای شنبه، باید از شعبه یک نماینده دادگستری بیاید دفترخانه، برای امضای اسناد، اما آقا پسر شما در شعبه سه حضور دارد، آیا این آخرین مرحله کار مرا می توانند انجام دهند! چون دیگر سند بنام خودم، خواهد خورد و کارمان تمام شود! گفتم اجازه بده پسرم خودش بگوید، من کاره ای نیستم! ناگهان گفت، بزرگوار شما چطور برای خودتان و پسرتان، این فضا را گذاشته اید! گفتم اگر فرزندم یاد بگیرد هم حریم خصوصی خودش و هم بنده را رعایت کند، دیگر هیچ غریبه ای به خود اجازه دخالت در زندگی شخصی و خصوصیمان را نمی دهد! چه زندگی خودم چه زندگی شخصی و خصوصی پسرم!

پس از آن با پسرم تماس گرفتم و گفتم پسرم، کار این بنده خدا به اینجا و مرحله آخر رسیده، هر طور که صلاح میدانی عمل کن، چون دیگر نه با آن فرد صحبتی می کنم، نه با شما! پسرم گفت مشکلی نیست پدر، با همکاران شعبه یک هماهنگی می کنم، که شنبه نماینده دادگستری، برود اسناد را امضاء کند! گفت خودم زنگ میزنم به این آقا، که خیالش راحت شود! از پسرم بابت کارش تشکر کردم و در آخر گفتم، می دانم سرت شلوغه، سفارشی هم کار نمی کنی، اما این بنده خدا، با هزار بدبختی خانه خریده بود و می خواستند برایش دردسر درست بکنند! گفت درسته پدر، پرونده اش را دیدم، متوجه مظلومیتش شدم، اصلا" نگران نباش پدر! گفتم پسرم از بابت داشتن فرزندی مثل تو هیچوقت نگران نمی شوم و خیالم آسوده است...!

مخاطبان عزیز در این مطلب، میخواهم در جمع به چند نکته توجه کرده و نتیجه گیری بفرمائید، خودم از ابتدای مطلب تا آخر، این نکات را قید، شما فقط قضاوت کنید:

یک: دریافت دارو را برای جانبازان تسهیل کنید، اینکه بگوئید فاکتور بیاورید، پرداخت می کنیم کافی نیست، برای مثال به داروخانه آنلاین 13 آبان که زیر نظر دانشگاه علوم پزشکی کار می کند مراجعه کنید، بجای همکاری، کاغذی زده اند، که اگر شخصی در دریافت دارو، اختلال ایجاد کند به فلان مدت حبس و فلان قیمت جریمه نقدی، محکوم خواهد شد، که کاملا" محرز است منظورشان، جانبازان هستند، پس اگر جانبازی، برو ساکت بگیر بشین تا صدایت کنیم و اگر فقط بگوئی جانباز هستی، دو تا پس گردنی هم میخوری.

دوم: اگر شخصی برای شما احترام قائل شد، حالا به هر نحوی و هر چند کوچک، برای کار او حرمت قائل شوید، حالا اگر با پول بیشتر می شود چه بهتر، چون پول حلال تمام مشکلات نیست.

سوم: (خیلی مهمه)، جانبازان را با درصدشان قضاوت نکنید، ظلمی که همیشه وجود دارد.

چهارم: اگر برای مثال خودم، در این سایت فاش نیوز داد میزنم، به مشکلات جانبازان درصد پائین یا زیر 25 درصد، رسیدگی کنید، اگر در توان شما بود با توجه به (محدودیت ها) تا جائی که توانستید او را یاری کنید.

پنجم: به هی چوجه به حریم خصوصی دیگران ورود نکنید و اجازه ندهید دیگران هم به حریم خصوصی و شخصی زندگی شما ورود پیدا بکنند، حتی فرزندانتان، چون بیشترین آسیب را شما و فرزندانتان خواهید دید، اکنون هم خود بنده تا جائی که نیاز باشد، از زندگی خصوصی ام، بیان میکنم، بیشتر از این توقع نداشته باشید، وارد زندگی شخصی خودم، بشوید. چون رک و راست دیگه آن خط قرمزهای اخلاقی خودم بوده، که هرگز از آن عدول نخواهم کرد، پس در این حوزه لطفا" کنجکاوی بیشتر، نفرمائید.

ششم: تا جای ممکن، از دروغ مصلحتی بپرهیزید، مگر دیگه واقعا" مصلحت خیر باشد.

هفتم: اگر جانباز یا ایثارگر هستید، کاری نکنید شخصیت تمام ایثارگران زیر سئوال برود، دیگر کلانتر و داروغه نباشید، فردی را بیاد دارم در قائم شهر سال 76، در محل خود (تشکیلات خود گردان) راه انداخته بود، مثلا" شب چهارشنبه سوری تمام کوچه و محل را قرق کرده بود که، یک پایش مصنوعی بود و تمام محل از او نفرت داشتند، در قلب و دل مردم باشید و هزینه آن را نقدا"، یا کارت به کارت  بپرازید، ایثارگر بابت ایثار خود نباید از مردم طلبکار باشد، وجودشو داری برو حق و حقوقتو، از مسئولان متولی گردن کلفت بگیر، نه اون بدبختی که کسی رو نداره، از ترس قانون، حرفی نمیزنه!! فلانی، خیلی حقیر و بی وجودی!! به تو باید ترحم کرد، آدم مفلوک، از خدای اون بی کس بترس، چون خدا و سرنوشت، جوابتو میده! شک نکن، این قانون بقاست...!

هشتم و آخر و مهم تر از همه: اگر شعار میدی به اون عمل بکن، نه قضاوت بکن، نه قضاوت بشو و آخر از همه، خدا همیشه جای حق نشسته، با خدا و وجدانت صادق باش، تا رنگ آرامش همیشه بر زندگی ات، حاکم باشه، این بالاترین نعمت خدای، بی همتاست...!

والسلام

| مرتضی قنبری وفا

اینستاگرام
باسلام خدمت برادر بزگوار قنبری وفا از اینکه توانستید مشکل ایثارگری را حل کنید ازشما تشکر می کنم وبرایتان دعا مکنم چونکه به مسئولین که امیدی نیست که برای جانازان قدمی بردارند
واقعیت فرزندان شهید هم مثل شما هستند بعضی بر مصدر قدرت بعضی عاجز ودرمانده مثبت فرزند شهید ی مدیر عامل فلان شرکت است و فرزند شهیدی از پدرش فقط این کلمه به آن ارث رسیده است واونی که در مصدر قدرت است دیگران را بدبخت میکند باز شما خوبید که تعصب دارید
مثلاً ما سهام شاهد داریم میگوییم وقتی ما کوچک بودیم از ما وکالت گرفتید حالا بزرگ شد هایم میگویید شما کاره ای نیستید شما ۳۰سال پیش وکالت دادید فرزند شهید ی مدیر عامل است زنگ می‌زنیم جواب نمی‌دهد جواب هم بعد می‌گوید وکالت نمی‌دادی آقا ما صغیر بودیم مگه بزرگتر نداشتید داشتیم در جزایر مجنون همراه شهید باکری رفتند به اعماق آب جسدشون هم پیدا نشد خلاصه نباید وکالت می‌دادی چون دادی ما سهمت را هدایت میکنیم روزی خوشمان آمد ۸هزار نیفروشیم یا اصلا اجازه فروش بهت نمی‌دهیم پس شما را به خدا میسپارم
سلام اقای قنبری وفا ۱۶۰ هزار فرزند شهید سهامدار موسسه انوخته شاهدنداین دوست ما درست میگوید من مطالب شما را میخانم اگه میشه بداد فرزندان همسنگریهایتان برسید ۳۰ سال از این موسسه هیچی به ما نرسیده و در تمام دولتها قویتر شده انقدر زمین ارزان دارد در کشور اگه به ایثارگران بدهد دیگر مشکلی نخاهند داشت ولی در دست نااهلان و نابخردان افتاده و رانتی است اگه میشه تحقیق کنید و به دادمان برسید فرزندان شهید انقدر نجیبند که کمتر اعتراض کرده اند و این هم درست نیست عده ای سودجو مال یتیمان را به خودشان ندهد در پناه خدا
فرزندان عزیز شهدا ، فرزند دلبندم اباذر
فرزندان شهدا اگر بنده لایق باشم ، فرزندان خودم هستند و بنده افتخار و رسالت دارم از حق تک تک شما عزیزان ، دفاع کنم.
عزیزان من ، متاسفانه بنده در صندوق شاهد ، هیچ اطلاعاتی نداشته ، حتی خودم عضو نیستم ، پس لطفا" اجازه بدهید در اموری که سررشته ندارم ، ورود نکنم که تجربه نشان داده ورود در حوزه های غیر تخصصی ، نه تنها سودی که ندارد ، باعث سردرگمی همگان خواهد شد.
حال فرزندان عزیزم ، اگر موضوع در بحث خاصی و موضوع خاصی ، بجا مانده شما آن را ذکر کنید ، به روی چشم تحقیقاتی کرده و اگر ببینم می توانم حرکتی ، در باب گشودن گره کار بنمایم ، حتما" آن را پی گیری مینمایم.
شما عزیزان من ، بهترین و عزیزترین یادگاران همسنگرانم هستید ، که روزها و شب های بسیار سخت هشت سال دفاع مقدس را رقم زدند و باور داشته باشید به این کلام قران که : (شهدا زنده اند و نزد خداوند ارتزاق می کنند) و خودم را نمی دانم چگونه توجیه کنم که لیاقت شهادت نداشتم ، ولی حالا اگر زنده ام و زبانی دارم برای ادای حق شما ، اگر شما لایق بدانید ، همه شما را فرزندان خودم تلقی و خطاب خواهم کرد.
درود و صلوات برای روح مقدس و ملکوتی ، شهدای هشت سال دفاع مقدس
آقا مرتضی کندر سال ۱۳۶۵پدرم شهید شد مادرم سواد نداشت روزی به بنیاد میرود از او یک امضا می‌گیرند و حالا موسسه اندوخته شاهد می‌گوید شما به ما وکالت داده آید و فروش سهم باید بوسیله این موسسه باشد در حالی که این سهم در بورس است چون اوامر موسسه نمیخواهند اون درصد مالکیت پایین بیاید بعضی وقتها سایت را می‌بندد و یا سرعتش را کم ویا حذف میکند تا نگذارد بفروشند در حال حاظر آقامون امام خمینی صدها هزار هکتار به ما در سال ۶۷ زمین داده واین زمین‌ها بدون استفاده در بهترین جاهای کشور است مثلاً زمین چمستان نور ۴۰۰هکتار زمین پادا۴۰۰هکتار زمین مشهد ۱۰۰۰هکتار و چون نمیخواهند زمین را بفروشند چندین سال در هر دولتی زمین‌ها را به عناوین مختلف کلن زنی میکنند حالا ما بزرگ شد هایم به عنوان یک پدر آیا میتوانید مشکل ما را هم حل کنید دوستمان گفتند یک فرزند شهید در راس میگذارند تا به مقاصدشان برسند ولی بقیه را نابود می‌کنند ما خودمان نمی‌خواهیم اقدام کنیم چون روح پدرانمان در عذاب شاید باشد ولی واقعا مسولی میشناسید تا به ۱۶۰هزار فرزند شهید کارشان رسیدگی کند معرفی کنید این مشغول باید خیلی قدرت داشته باشد چون گمارندگان این افراد آقای اوحدی وشکری است یعنی عوامل موسسه ومدیر عامل را اینها در هر دولتی۴۰سال است میگذارند خدا ازتون راضی باشه
فرزندان عزیز شهدا ، فرزندان بسیار دلبندم و الناز خانم ، دخترم عزیزم
از اینکه بنده را لایق دانسته و اعتماد کرده اید بسیار سپاسگذارم و به آن به والله افتخار می کنم ، به روی چشم ، بنده از شما و دیگر عزیزان فرصتی می طلبم تا با مشورت با پسرم ، که مدرک ارشد حقوق دارد و در دادگستری شهر شاغل است و وکلای زیادی را می شناسد ، در این حوزه ، از بحث حقوقی آن ورود پیدا نمایم ، که چطور از طریق قانونی شما عزیزان ، بتوانید برای سهام خود در صندوق شاهد ، صاحب اختیار شوید ! آنچه بنده دریافتم !
لطفا" عجله نفرمائید ، البته بنده از همین هفته ، استارت میزنم و نمی گذارم فرصت سوزی شود ، اما این موارد حقوقی بسیار زمان بر است ، برای مثال خودم در سال 94 از شهرداری شهرمان ، ساری عریظه ای تنظیم نمودم ، که پس از دو سال پیگیری توانستم شهرداری را محکوم و به پرداخت خسارت در سال 96 ، ملزم نمایم ، ضمن اینکه جناب آقای رئیسی ، رئیس محترم قوه قضایه ، همیشه و همه جا از (اطاله دادرسی) ، ابراز ناخرسندی دارند و این درد کهنه جامعه ما از زمان ظهور دادگستری و دادگاه ، وجود داشته است و اگر این مشکل شما با داد و بیداد ، هم مرتفع می شد ، خودم اولین فردی بودم که فریاد می زدم تا حق شما را بستانم.
باز هم تکرار می کنم به روی چشم و با افتخار ، به اعتماد شما جواب خواهم داد ، فرصتی بدهید و حوصله به خرج بدهید ، همینکه بدانید پدران شما چه روزهائی با بنده در جنگ تحمیلی و هشت سال دفاع مقدس داشته اند ، در کنار آن همه سختی و کمبودها ، آنقدر خاطراتم شیرین هستند ، که لحظه ای نمی توانم ، آن لحظات را فراموش کنم ، شما عزیزان به ارواح خاک برادر شهیدم که مجرد بود سوگند ، بسیار عزیز هستید و از جان و دل برای شما از خودم مایه خواهم گذاشت.با توجه به اینکه از خرداد سال گذشته بازنشسته ام ، فرصت زیاد دارم و عذر و بهانه ای هم ندارم .از اعتماد شما عزیزان ، احساس افتخار و زنده بودن می کنم.
لطفا" توضیحات حقوقی با جزئیات یا خصوصی ، را برایم ایمیل بفرمائید . با اطمینان به اینکه موارد خصوصی شما ابدا" و هرگز در جائی فاش نخواهد شد ، نزد خودم کاملا" محفوظ خواهد بود . قول می دهم
آدرس ایمیل – m47ghanbarivafa@gmail.com
والسلام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi